Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (16 milliseconds)
English
Persian
built in
موجود در داخل چیزی
Other Matches
intravenously
موجود در سیاهرگ یا ورید داخل وریدی
intravenous
موجود در سیاهرگ یا ورید داخل وریدی
inside of
داخل و یا توی چیزی
bobber
کسی یا چیزی که متصل بالاوپایین رود یا داخل وخارج شود
polymorph
عضو یا موجود چند شکلی موجود زنده ایکه چندین مرحله تغییر ودگردیسی داشته باشد
current ratio
نسبت دارایی موجود به بدهی موجود
ratline
عملیات عبور دادن مواد وپرسنل بطور پنهانی از مرزیا داخل داخل منطقه دشمن
implied malice
سوء نیتی است که به موجب نشانههای موجود در قانون درصورت سرزدن اعمال خاص از فرد و یا به وجود امدن شرایط خاص در موضوع موجود فرض میشود
intercommand
داخل قسمت داخل یکان
nuclide
کلیه مواد داخل هسته اتم اجزای شیمیایی داخل هسته
island bases
پایگاههای داخل منطقه پدافندی هوایی پایگاهی داخل منطقه حیاتی پایگاههای جزیرهای دریایی
mortise dead lock
قفل داخل کار قفل داخل درب
to concern something
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
to watch something
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
existing
موجود
extant
موجود
handiest
موجود
inesse
موجود
entity
موجود
entities
موجود
life
موجود
disposal
موجود
going
موجود
in store
موجود
stocked
موجود
handy
موجود
handier
موجود
stock
موجود
existent
موجود
on hand
موجود
available
موجود
to the fore
موجود
bound
موجود
lives
موجود
presenting
موجود اماده
presented
موجود اماده
presents
موجود اماده
inexistent
غیر موجود
to be there
موجود بودن
present
موجود اماده
fleet in being
ناوگان موجود
availability
موجود بودن
spot goods
کالاهای موجود
available goods
کالاهای موجود
available balance
مانده موجود
gremlins
موجود وهمی
ready money
پول موجود
gremlin
موجود وهمی
effective strength
استعدادرزمی موجود
records available
اطلاعات موجود
real
واقعی موجود
wight
موجود زنده
existing circumstances
شرایط موجود
biotype
موجود همزیست
status quo
وضع موجود
thing
لباس موجود
to have in stock
موجود داشتن
dermatome
قسمت خارجی یک موجود
preexistent
ازلیت موجود از قبل
extant
نسخهء موجود و باقی
back order
اماد غیر موجود
biogenic
موجد موجود زنده
clara
هدف موجود نیست
available supply rate
نواخت اماد موجود
anaerobe
موجود غیر هوازی
supermen
موجود مافوق انسان
hygroscopic moisture
رطوبت موجود در هوا
hemophile
موجود خون دوست
undertone
ته صدا موجود در زمینه
undertones
ته صدا موجود در زمینه
organism
ترکیب موجود زنده
organisms
ترکیب موجود زنده
superman
موجود مافوق انسان
uric
موجود در ادرار پیشابی
The root of exisiting differences.
ریشه اختلافات موجود
all available
تمام توپخانه موجود
being
موجود زنده شخصیت
freeing
موجود در دیسک یا حافظه
virtual
موجود بالقوه تقدیری
microorganism
موجود ذره بینی
nonentity
چیز غیر موجود
on hand
وسایل موجود درانبار
free
موجود در دیسک یا حافظه
freed
موجود در دیسک یا حافظه
frees
موجود در دیسک یا حافظه
polyembryony
موجود چند جنینی
nonentities
چیز غیر موجود
stock accounting
حساب کالاهای موجود
water hardness
[میزان املاح موجود در آب]
microorganisms
موجود ذره بینی
solute
جسم حل شده موجود در محلول
moisture content
درصد رطوبت موجود در خاک
symbiont
موجود زنده اجتمای یا همزی
banshee
موجود وهمی بشکل روح
humus
موار الی موجود در خاک
hydrotaxis
واکنش موجود زنده نسبت به اب
NO VACANCIES
اتاق خالی موجود نیست.
hypostasis
موجود فرضی حالت تعلیق
humidity
میزان بخار اب موجود درهوا
banshees
موجود وهمی بشکل روح
latent
اضافه ازفرفیت بار موجود
taxis
واکنش موجود زنده در برابرگرایش
ammunition available supply rate
نواخت اماد مهمات موجود
ammunition in hands of troops
مهمات موجود در دست یگانها
avaiiability
موجود بودن بدرد خوردن
ubiquitous
همه جا حاضر موجود درهمه جا
available supply rate
نواخت اماد مهمات موجود
beach reserves
ذخایر موجود دربارانداز ساحلی
satyrs
موجود نیمه انسان ونیمه بز
menu
لیستی از انتخابهای اولیه موجود
satyr
موجود نیمه انسان ونیمه بز
menus
لیستی از انتخابهای اولیه موجود
armaments
جنگ افزار موجود روی وسیله
There are no tickets available for tonight .
بلیط برای امشب موجود نیست
nucleon
پروتون یا نوترون موجود درهسته اتمی
biont
واحد مستقل موجود زنده سلول
halobiont
موجود زیست کننده دراب شور
armament
جنگ افزار موجود روی وسیله
set up
انتخابهای موجود هنگام نصب سیستم
abiogenesis
ایجاد موجود زنده از موادبی جان
We dont have it in stock .
این جنس موجود نیست ( نداریم )
cybercafe
نیز قهوه و شیرینی در آن موجود است
backgrounds
اختلال موجود در سیگنال در خواست شده
availability edit
بررسی موجود بودن اقلام درخواستی
background
اختلال موجود در سیگنال در خواست شده
addressability
کنترل موجود روی پیکسلهای صفحه
radicalism
اجتماعی موجود سا سیستم فکری افراطی
preexist
ازلی بودن قبلا موجود شدن
zaps
حذف داده موجود در فضای کاری
sylph
روح یا موجود ساکن در هوا جن هوایی
sops
رویه عملیاتی استاندارد وضعیت موجود
keratin
ماده شاخی موجود در مووناخن و شاخ
line item
اقلام موجود در چانل درخواست وسایل
sop
رویه عملیاتی استاندارد وضعیت موجود
zapped
حذف داده موجود در فضای کاری
zap
حذف داده موجود در فضای کاری
zapping
حذف داده موجود در فضای کاری
insides
داخل
aboard
داخل
anie
داخل
within
در داخل
withindoors
در داخل
interiors
داخل
interior
داخل
within
<prep.>
در داخل
inside
<adv.>
<prep.>
در داخل
interiorly
از داخل
intra
داخل
lineball
داخل
inside
داخل
to stop somebody or something
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
delivery forecast
پیش بینی اشکالات موجود درسیستم تولید
To preserve the status quo .
وضع موجود ( شرایط فعلی ) را حفظ کردن
recombinant
موجود دارای صفات ارثی متشکل جدید
aprFs-ski
فعالیتهای عمومی و سرگرمیهای موجود در پناهگاههای اسکی
backtab
برگرداندن نشانه گر به یک واحد عقب تر از موقعیت موجود
dock warrant
سند مالکیت کالای موجود در انبار لنگرگاه
peripheral
فرفیت ذخیره سازی موجود در وسیله جانبی
To pool resources to gether .
کلیه منابع وامکانات موجود را یک کاسه کردن
net storage
انبار بار قوال انبارهای موجود در یک شبکه
stare decisis
قاعده صدور رای بر مبنای سابقه موجود
resource
تقسیم منابع موجود در سیستم بین کارها
staged crews
خدمه موجود در روی وسیله یا کشتی یا هواپیما
gamodeme
نژاد دور افتاده یا منزوی موجود زنده
This is the oldest Persian script in existence.
این قدیمی ترین خط فارسی موجود است
entered
داخل کردن
enters
داخل شدن
to walk in
داخل شدن
incorporate
داخل کردن
to step inside
داخل شدن
to step in
داخل شدن
entered
داخل شدن
enter
داخل شدن
inward
داخل رونده
ingratiated
داخل کردن
on line
داخل رده
incorporates
داخل کردن
interns
داخل شدن در
enter
داخل کردن
ingratiate
داخل کردن
ingratiates
داخل کردن
impenetrable
داخل نشدنی
ingratiating
داخل کردن
to line-jump
داخل صف زدن
to queue-jump
[British E]
داخل صف زدن
interning
داخل شدن در
to push to the front
[of line]
داخل صف زدن
to cut in line
داخل صف زدن
enters
داخل کردن
anieoro
به طرف داخل
anieoro
از داخل به خارج
incorporating
داخل کردن
implosion
انفجار از داخل
to work in
داخل کردن
intermolecular
در داخل ذرات
interior wiring
سیمکشی داخل
introgresseive
داخل شونده
inside wiring
سیمکشی داخل
inhaul
به داخل کشنده
inhaul
به داخل کشیدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com