Dictiornary-Farsi | موجود زنده اجتمای یا همزی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (2 milliseconds)

English	Persian
symbiont	موجود زنده اجتمای یا همزی


Other Matches

polymorph	عضو یا موجود چند شکلی موجود زنده ایکه چندین مرحله تغییر ودگردیسی داشته باشد
wight	موجود زنده
biogenic	موجد موجود زنده
organism	ترکیب موجود زنده
organisms	ترکیب موجود زنده
being	موجود زنده شخصیت
vivisect	موجود زنده را تشریح کردن تشریح زنده
taxis	واکنش موجود زنده در برابرگرایش
hydrotaxis	واکنش موجود زنده نسبت به اب
abiogenesis	ایجاد موجود زنده از موادبی جان
biont	واحد مستقل موجود زنده سلول
gamodeme	نژاد دور افتاده یا منزوی موجود زنده
metabolisms	تحولات بدن موجود زنده برای حفظ حیات
metabolism	تحولات بدن موجود زنده برای حفظ حیات
proprioceptive	تحریک شده در اثر تحریکات درونی عضو موجود زنده
transmigration	حلول روح مرده در بدن موجود زنده دیگری تبعید
aquatic organism	زیوسته ابزی موجود زنده ابزی
symbiotic	موجودات همزی
social worker	همزی پایمرد
social workers	همزی پایمرد
adaptable organism	موجود زنده سازش پذیر زیستمند سازش پذیر
vivisection	زنده شکافی تشریح جانور زنده
vivisectional	زنده شکافی تشریح جانور زنده
current ratio	نسبت دارایی موجود به بدهی موجود
implied malice	سوء نیتی است که به موجب نشانههای موجود در قانون درصورت سرزدن اعمال خاص از فرد و یا به وجود امدن شرایط خاص در موضوع موجود فرض میشود
viviparous	زنده زا
live	:زنده
dashing	زنده دل
alive	زنده
lived	زنده
lived	:زنده
live	زنده
alacritous	زنده
vivific	زنده
dapper	زنده دل
life full	سر زنده
living	زنده
animate	زنده
animates	زنده
full of life	سر زنده
coiner	زنده
biotic	زنده
biogen	زنده زا
lighthearted	زنده دل
livelier	زنده
live bearing	زنده زا
skylarker	زنده دل
quick	زنده
quicker	زنده
quickest	زنده
above ground	زنده
lively	زنده
vivid	زنده
plaster of Paris	گچ زنده
liveliest	زنده
freshest	زنده
lively <adj.>	دل زنده
cheerful <adj.>	دل زنده
genial <adj.>	دل زنده
cheerful <adj.>	زنده دل
fresh-	زنده
fresh	زنده
in store	موجود
inesse	موجود
stocked	موجود
stock	موجود
bound	موجود
going	موجود
to the fore	موجود
existent	موجود
handier	موجود
handiest	موجود
on hand	موجود
entities	موجود
life	موجود
lives	موجود
extant	موجود
entity	موجود
handy	موجود
existing	موجود
available	موجود
disposal	موجود
live load	بار زنده
quickened	زنده شدن
vigil	شب زنده داری
vigils	شب زنده داری
wake	شب زنده داری
quicken	زنده کردن
quickened	زنده کردن
quickens	زنده کردن
quickens	زنده شدن
lucubration	شب زنده داری
long live	زنده باد
long little	زنده باد
quicklime	اهک زنده
living soil	خاک زنده
living polymer	بسپار زنده
night waking	شب زنده داری
wakefulness	شب زنده داری
living organisms	موجودات زنده
living environment	محیط زنده
liveliness	زنده دلی
live steam	بخار زنده
revives	زنده شدن
waked	شب زنده داری
he suffered at the stake	او را زنده سوزاندند
anabiosis	زنده سازی
to recover to life	زنده کردن
to call back to life	زنده کردن
to bring to life	زنده کردن
call back to life	زنده کردن
calcined lime	اهک زنده
biopsy	زنده بینی
macroconsumer	زنده خوار
biophage	زنده خوار
biomass	توده زنده
bioderm	لایه زنده
quicken	زنده شدن
survived <past-p.>	زنده ماندن
wakes	شب زنده داری
irresuscitable	زنده نشدنی
inter vivos	در میان زنده ها
good	توپ زنده
verve	زنده دلی
activity	زنده دلی
in vivo	بافت زنده
viable	زنده ماندنی
he suffered at the stake	زنده سوخته شد
live ball	توپ زنده
activities	زنده دلی
ground ball	توپ زنده
gamesome	زنده روح
survivor	شخص زنده
biogenic	زنده زایی
live wires	سیم زنده
reviviscence	زنده سازی
viva	زنده باد
spirituelle	بشاش سر زنده
spiritous	فعال زنده
protoplasm	جرم زنده
wakeful	شب زنده دار
resusctate	زنده کردن
resuscitator	زنده کننده
resurge	زنده شدن
restore to life	زنده کردن
restoration to life	زنده سازی
survivors	زنده ماندگان
vivas	زنده باد
to restor to life	زنده کردن
to restorative to life	زنده کردن
live wire	سیم زنده
wanener	شب زنده دار
viviparity	زنده زایی
live	زنده بودن
live	زنده کردن
lived	زنده بودن
lived	زنده کردن
vivify	زنده کردن
vive int	زنده باد!
to see the sun	زنده بودن
quick lime	اهک زنده
resuscitate	زنده کردن
liven	زنده شدن
resuscitates	زنده کردن
pernoctation	شب زنده داری
resuscitating	زنده کردن
surviving	زنده ماندن
resurrect	زنده کردن
resurrected	زنده کردن
resurrecting	زنده کردن
survives	زنده ماندن
resurrects	زنده کردن
survive	زنده ماندن
survived	زنده ماندن
playable	توپ زنده
revive	زنده شدن
revived	زنده شدن
protoplast	واحدجرم زنده
resuscitated	زنده کردن
vigilance	شب زنده داری
quick ening	زنده کننده
quick clay	بتن زنده
present	موجود اماده
presenting	موجود اماده
presents	موجود اماده
fleet in being	ناوگان موجود
existing circumstances	شرایط موجود
presented	موجود اماده
available goods	کالاهای موجود
effective strength	استعدادرزمی موجود
records available	اطلاعات موجود
biotype	موجود همزیست
available balance	مانده موجود
real	واقعی موجود
inexistent	غیر موجود
to have in stock	موجود داشتن
to be there	موجود بودن
spot goods	کالاهای موجود
thing	لباس موجود
gremlin	موجود وهمی