Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (42 milliseconds)
English
Persian
historify
مورخ رسمی تاریخ نویس ل کردن
Other Matches
historians
تاریخ دان مورخ
historian
تاریخ دان مورخ
logographer
مورخ نثر نویس یونانی پیش از زمان herodotusیونانی که پیشه اش نطق بود
historian
تاریخ نویس
historians
تاریخ نویس
natural historian
تاریخ نویس
backdating
تاریخ قبل از تاریخ واقعی را ذکر کردن
backdates
تاریخ قبل از تاریخ واقعی را ذکر کردن
backdated
تاریخ قبل از تاریخ واقعی را ذکر کردن
backdate
تاریخ قبل از تاریخ واقعی را ذکر کردن
historiographer
مورخ
chronicler
مورخ
dated
مورخ
martyrology
تاریخ شهدا تاریخ شهدای مسیحی
antedate
پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن
antedates
پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن
antedated cheque
چک به تاریخ مقدم بر تاریخ واقعی صدور
antedated
پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن
prehistory
ماقبل تاریخ تاریخ قبلی
hagiology
تاریخ مقدس تاریخ انبیاء
dates
تاریخ گذاردن تاریخ گذاشتن
date
تاریخ گذاردن تاریخ گذاشتن
addersser or or
نامه نویس عریضه نویس
ego loss programming
تنظیم کارهای برنامه نویسی بطوریکه اعتبار موفقیت یاگناه شکست باید بجای یک برنامه نویس میان چندبرنامه نویس تقسیم گردد
versions
نرم افزار کمکی که به چندین برنامه نویس امکان کارکردن رروی فایل منبع و بررسی تغییرات اعمال شده توسط هر برنامه نویس را میدهد
version
نرم افزار کمکی که به چندین برنامه نویس امکان کارکردن رروی فایل منبع و بررسی تغییرات اعمال شده توسط هر برنامه نویس را میدهد
post date
پیش تاریخ کردن
drafted
پیش نویس کردن
minute
پیش نویس کردن
draft
پیش نویس کردن
endorsing
پشت نویس کردن
to make a minute of
پیش نویس کردن
endorsed
پشت نویس کردن
endorses
پشت نویس کردن
endorse
پشت نویس کردن
drafts
پیش نویس کردن
drafted
تهیه کردن پیش نویس
drafts
تهیه کردن پیش نویس
draft
تهیه کردن پیش نویس
protohistory
تاریخ ماقبل تاریخ
pamphleteers
جزوه نویس رساله نویسی کردن
pamphleteer
جزوه نویس رساله نویسی کردن
supplement
اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
supplemented
اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
supplementing
اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
chronologize
بترتیب زمان قراردادن موافق تاریخ مرتب کردن
supplements
اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
return
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returned
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returning
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returns
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
rain check
<idiom>
رد کردن درخواستی برای یک تاریخ معین و موکول آن به زمان دیگر
sketch
پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
sketched
پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
sketches
پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
weighting
مرتب کردن کاربران , برنامه ها یا تاریخ با توجه به اهمیت یا اولویت آنها
to register
[with a body]
اسم نویسی کردن
[خود را معرفی کردن]
[در اداره ای]
[اصطلاح رسمی]
legalized
به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalizing
به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalising
به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalizes
به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalises
به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalised
به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalize
به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
reviews
بازدید رسمی یاسان رسمی
review
بازدید رسمی یاسان رسمی
reviewing
بازدید رسمی یاسان رسمی
officiary
مامور رسمی مقام رسمی
officious
نیمه رسمی شبهه رسمی
reviewed
بازدید رسمی یاسان رسمی
natarize
محضر داری کردن گواهی رسمی کردن
solemn form
در CL تصدیق وصیتنامه یا از طریق رسمی یعنی در دادگاه است یا ازطریق غیر رسمی یا عادی است که توسط دفاتر اسنادرسمی به عمل می اید
officialize
رسمی کردن
formalises
رسمی کردن
formalising
رسمی کردن
formalised
رسمی کردن
formalized
رسمی کردن
formalize
رسمی کردن
formalizes
رسمی کردن
formalizing
رسمی کردن
institutionalizes
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
requisitioning
درخواست رسمی کردن
requisitioned
درخواست رسمی کردن
requisitions
درخواست رسمی کردن
requisition
درخواست رسمی کردن
to go round
دیدنیهای غیر رسمی کردن
gazette
درمجله رسمی چاپ کردن
to pay homage
اعلام رسمی بیعت کردن
to do homage
اعلام رسمی بیعت کردن
to render homage
اعلام رسمی بیعت کردن
natarize
دفتر اسناد رسمی را اداره کردن
cohabited
با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
weigh in
وزن کردن رسمی شکار باتیروکمان
cohabit
با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
weigh-in
وزن کردن رسمی شکار باتیروکمان
cohabiting
با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
cohabits
با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
weigh-ins
وزن کردن رسمی شکار باتیروکمان
to bar somebody from something
[doing something]
ممنوع کردن
[کسی از چیزی]
[اصطلاح رسمی ]
to bar somebody from something
[doing something]
مانع کردن
[کسی از چیزی]
[اصطلاح رسمی ]
to bar somebody from something
[doing something]
مسدود کردن
[کسی از چیزی]
[اصطلاح رسمی ]
to marry at a registry office
در دفتر ثبت یا محضر رسمی ازدواج کردن
exchange devaluation
تنزل رسمی قیمت ارز تضعیف رسمی ارز
to second somebody
ماموریت کسی را به جای دیگری منتقل کردن
[اصطلاح رسمی]
to delegate one's powers to somebody
اقتدار و اختیار خود را به کسی محول کردن
[اصطلاح رسمی]
ritualize
رسمی و تشریفاتی کردن شعائر دینی رابجا اوردن قائل به تشریفات شدن
graphics
پیش نویس توابعی که دستورات گرافیکی استاندارد ایجاد میکنند مثل رسم خط و... که از طریق برنامه قابل صدا کردن هستند تا نوشتن برنامه را ساده کنند
dates
[appointments]
تاریخ ها
appointed day
تاریخ
history
تاریخ
appointment
تاریخ
date
[appointment]
تاریخ
no date
بی تاریخ
undated
بی تاریخ
era
تاریخ
eras
تاریخ
dates
تاریخ
coetaneous
هم تاریخ
appointed days
تاریخ ها
appointments
تاریخ ها
coeval
هم تاریخ
dateless
بی تاریخ
date
تاریخ
with effect from
از تاریخ ...
histories
تاریخ
as from
از تاریخ ,
as of
از تاریخ
date of issuance
تاریخ صدور
date of maturity
تاریخ سررسید
basic date
تاریخ ترفیع
creation date
تاریخ افرینش
in chronological order
به ترتیب تاریخ
shelf life
تاریخ مصرف
prehistory
ماقبل تاریخ
termination date
تاریخ پایان
delivery date
تاریخ تحویل
value date
تاریخ ارزش
date of acquisition
تاریخ خریداری
epoch
مبدا تاریخ
natural history
تاریخ طبیعی
creation date
تاریخ ایجاد
datable
تاریخ گذاردنی
expiry date
تاریخ انقضاء
historicity
تاریخ گرایی
effective date
تاریخ اجرا
economic history
تاریخ اقتصادی
maturity date
تاریخ سررسید
literary history
تاریخ ادبیات
historians
تاریخ گزار
stale cheque
چک تاریخ گذشته
completion date
تاریخ تکمیل
date in issuing
تاریخ صدور
historian
تاریخ گزار
julain date
تاریخ ژولین
dateable
تاریخ گذاردنی
prehistory
پیش تاریخ
acceptance date
تاریخ قبولی
modern history
تاریخ معاصر
due date
تاریخ تادیه
Ancient history
تاریخ باستان
date of birth
تاریخ تولد
postdated
تاریخ ماقبل
chronological
به ترتیب تاریخ
dated
تاریخ دار
system date
تاریخ سیستم
backdating date
پیش تاریخ
postdates
تاریخ ماقبل
due date
تاریخ سررسید
date of shipment
تاریخ حمل
maintenance history
تاریخ تعمیرات
out of date
از تاریخ گذشته
expiration date
تاریخ انقضا
current date
تاریخ جاری
epochs
مبدا تاریخ
dateline
تاریخ گذاری
date of maturity
تاریخ انقضاء
postdating
تاریخ ماقبل
date
نخل تاریخ
chronogram
ماده تاریخ
postdate
تاریخ ماقبل
dates
نخل تاریخ
closing date
تاریخ انقضاء
intellectual history
تاریخ اندیشه ها
the date was not specified
تاریخ ان معلوم
chirographer
خط نویس
Antiquity
جهان باستانی
[تاریخ]
era
اغاز تاریخ عصر
of even date
دارای همان تاریخ
historical determinism
اعتقاد به جبر تاریخ
early German history
تاریخ ابتدایی آلمان
the christian era
مبدا تاریخ میلادی
expiry date of the credit
تاریخ انقضای اعتبار
eras
اغاز تاریخ عصر
the Classical World
[the Ancient World]
جهان باستانی
[تاریخ]
datable
قابل تعیین تاریخ
Date and place of departure.
تاریخ ؟ محل حرکت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com