English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (16 milliseconds)
English Persian
to be in great request مورد احتیاج زیاد بودن
Other Matches
cyclic item اقلام پیوسته اقلامی که خیلی مورد احتیاج هستند
to be in great request زیادمورد احتیاج بودن
urgency of need حیاتی بودن احتیاج به اماد
lionize مورد توجه زیاد قرار گرفتن شیر کردن
to admit of d مورد بحث بودن
draw fire <idiom> مورد هدف بودن
accredits مورد اطمینان بودن یا شدن
accrediting مورد اطمینان بودن یا شدن
accredit مورد اطمینان بودن یا شدن
steal the show <idiom> دراجرا مورد توجه بودن
abound زیاد بودن
siege mentality احساس مورد حمله و خصومت بودن
superabound زیاد فراوان بودن
dislike بیزار بودن مورد تنفر واقع شدن
disliking بیزار بودن مورد تنفر واقع شدن
disliked بیزار بودن مورد تنفر واقع شدن
dislikes بیزار بودن مورد تنفر واقع شدن
abounds زیاد بودن وفور داشتن
overtask زیاد سنگین بودن برای
abounding زیاد بودن وفور داشتن
abounded زیاد بودن وفور داشتن
profiteers استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
profiteer استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
multiple حاوی قط عات زیاد بودن یا عمل کردن به روشهای مختلف
relative humidity رطوبت نسبی [مقدار این رطوبت در فضای کارگاه بافت حائز اهمیت بوده و کم یا زیاد بودن آن اثر مستقیم بر کار بافنده می گذارد.]
load call وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
compression ignition احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
want احتیاج
demand احتیاج
need احتیاج
necessitousness احتیاج
necessity احتیاج
neediness احتیاج
requirement احتیاج
lack احتیاج
lacked احتیاج
lacks احتیاج
penury احتیاج
needed احتیاج
needing احتیاج
need احتیاج
requirement تقاضا احتیاج
requisite لازمه احتیاج
u. need احتیاج مبرم
urgent need احتیاج مبرم
demanded نیاز احتیاج
superimposed مازاد بر احتیاج
lackvt احتیاج داشتن
redundant مازاد بر احتیاج
demands نیاز احتیاج
overplus بیش از احتیاج
demand نیاز احتیاج
usages استعمال استفاده مورد استفاده بودن استعمال کردن
usage استعمال استفاده مورد استفاده بودن استعمال کردن
cleans کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
clean کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleaned کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleanest کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
I didnt get much sleep. زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
answer جواب احتیاج را دادن
needed نیازمندی در احتیاج داشتن
call of nature <idiom> احتیاج به دستشویی داشتند
needing نیازمندی در احتیاج داشتن
answering جواب احتیاج را دادن
need نیازمندی در احتیاج داشتن
needle point to say احتیاج بگفتن نیست
answers جواب احتیاج را دادن
you're telling me <idiom> احتیاج نیست به من بگی
to call for a احتیاج بدقت داشتن
answered جواب احتیاج را دادن
needing نیازمندی احتیاج لازم داشتن
needed نیازمندی احتیاج لازم داشتن
featherbed بیش ازمیزان احتیاج کارمندگرفتن
serve رفع کردن براوردن احتیاج
nonverbal بدون احتیاج باستفاده از زبان
served رفع کردن براوردن احتیاج
serves رفع کردن براوردن احتیاج
need نیازمندی احتیاج لازم داشتن
i heed your help به مساعدت شما احتیاج دارم
cry out for <idiom> شدیدا به چیزی احتیاج داشتن
put up <idiom> توسعه پول یا چیزی که احتیاج است
spoin bank محل نگهداری وسایل مازاد بر احتیاج
no branch شغلی که احتیاج به رسته تخصصی ندارد
turn one's back on <idiom> کمک نکردن به کسی که احتیاج دارد
labour intensive industry صنعتی که به نیروی انسانی زیادی احتیاج دارد
four freedoms دین رهایی از احتیاج و بالاخره ازادی از ترس
ten year device وسیله ای که هر ده سال یک بار احتیاج به سرویس دارد
overbuild زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
to hold somebody in great respect کسی را زیاد محترم داشتن [احترام زیاد گذاشتن به کسی]
functionalism عقیده بر اینکه شکل وساختمان بایستی منطبق با احتیاج باشد اعتقادباستفاده عملی از شغل وپیشه
satelloid ماهوارهای که مدار گردش ان داخل اتمسفر سیارهای بوده و بنابراین احتیاج به تراست پیوسته یا متناوب دارد
area of operational interest منطقه مورد توجه عملیاتی منطقه مورد نظر عملیاتی
we are want of money ما نیازمند پول هستیم به پول احتیاج داریم
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contains در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contained در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
corresponded بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to mind مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
outnumber از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
up to it/the job <idiom> مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
outnumbering از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
correspond بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbered از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponds بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to be in one's right mind دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
surcharge زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
lurk در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
fittest شایسته بودن برای مناسب بودن
look out منتظر بودن گوش به زنگ بودن
fits شایسته بودن برای مناسب بودن
fit شایسته بودن برای مناسب بودن
lurks در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to be in a habit دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
to be hard put to it درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
to look out اماده بودن گوش بزنگ بودن
belonged مال کسی بودن وابسته بودن
reasonableness موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
lurked در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
belongs مال کسی بودن وابسته بودن
lurking در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
To be on top of ones job . بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
validity of the credit معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
belong مال کسی بودن وابسته بودن
fascism نام حزبی است که موسولینی در فاصله دو جنگ عالمگیر در ایتالیا تاسیس کردو اصول عقاید و فلسفه ان رااز سیستمهای سیاسی مختلف اخذ و بر حسب احتیاج تحریف و تفسیر نمود
high speed با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
disrepair احتیاج به تعمیر نیازمند تعمیر
monitors رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
pertain مربوط بودن متعلق بودن
depend مربوط بودن منوط بودن
reside ساکن بودن مقیم بودن
governed نافذ بودن نافر بودن بر
wanted فاقد بودن محتاج بودن
want فاقد بودن محتاج بودن
slouched خمیده بودن اویخته بودن
disagreeing مخالف بودن ناسازگار بودن
slouches خمیده بودن اویخته بودن
discord ناجور بودن ناسازگار بودن
disagrees مخالف بودن ناسازگار بودن
abler لایق بودن مناسب بودن
govern نافذ بودن نافر بودن بر
appertaining مربوط بودن متعلق بودن
slouch خمیده بودن اویخته بودن
ablest لایق بودن مناسب بودن
slouching خمیده بودن اویخته بودن
stravage سرگردان بودن بی هدف بودن
governs نافذ بودن نافر بودن بر
have مالک بودن ناگزیر بودن
appertains مربوط بودن متعلق بودن
pertains مربوط بودن متعلق بودن
having مالک بودن ناگزیر بودن
appertain مربوط بودن متعلق بودن
moon سرگردان بودن اواره بودن
appertained مربوط بودن متعلق بودن
moons سرگردان بودن اواره بودن
pertained مربوط بودن متعلق بودن
disagreed مخالف بودن ناسازگار بودن
depends مربوط بودن منوط بودن
stravaig سرگردان بودن بی هدف بودن
agreeing متفق بودن همرای بودن
agree متفق بودن همرای بودن
on guard مراقب بودن نگهبان بودن
urgency فوتی بودن اضطراری بودن
depended مربوط بودن منوط بودن
disagree مخالف بودن ناسازگار بودن
agrees متفق بودن همرای بودن
consist شامل بودن عبارت بودن از
includes شامل بودن متضمن بودن
abut مماس بودن مجاور بودن
to be due مقرر بودن [موعد بودن]
include شامل بودن متضمن بودن
conditionality شرطی بودن مشروط بودن
consists شامل بودن عبارت بودن از
resides ساکن بودن مقیم بودن
look for منتظر بودن درجستجو بودن
owe مدیون بودن مرهون بودن
consisting شامل بودن عبارت بودن از
to stand for نامزد بودن هواخواه بودن
consisted شامل بودن عبارت بودن از
owed مدیون بودن مرهون بودن
precedes جلوتر بودن از اسبق بودن بر
resided ساکن بودن مقیم بودن
inhere جبلی بودن ماندگار بودن
owes مدیون بودن مرهون بودن
abutted مماس بودن مجاور بودن
haze گرفته بودن مغموم بودن
precede جلوتر بودن از اسبق بودن بر
pend معوق بودن بی تکلیف بودن
abuts مماس بودن مجاور بودن
economic nationalism ناسیونالیسم اقتصادی خودکفایی اقتصادی سیستم فکری اقتصادی که هدف ان ایجاد سیستم اقتصادی مبنی بر خودبسی است به طوریکه اقتصاد کشور به تجارت خارجی برای کالاهای اصلی احتیاج نداشته باشد
occasion مورد
occasioned مورد
direct objects مورد
inapposite بی مورد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com