Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 209 (2 milliseconds)
English
Persian
fishy
مورد تردید
Search result with all words
doubtful
ترکش مشکوک مورد تردید
challenge
مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenged
مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenges
مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
contest
مورد تردید یا اعتراض قراردادن
contested
مورد تردید یا اعتراض قراردادن
contesting
مورد تردید یا اعتراض قراردادن
contests
مورد تردید یا اعتراض قراردادن
Other Matches
clean
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleaned
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleans
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleanest
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
vibration
تردید
indecision
تردید
questionless
بی تردید
waveringly
با تردید
acatalepsy
تردید
dubitation
تردید
irresolution
تردید
hesitation
تردید
incertiude
شک تردید
indecisiveness
تردید
vibrational
تردید
vibratility
تردید
uncertainty
تردید
uncertainties
تردید
doubtless
بی تردید
doubted
تردید
doubting
تردید
doubts
تردید
dubitate
تردید
dubiosity
تردید
doubt
تردید
hertzprung russel diagram
تردید
swither
تردید
scruple
تردید
shilly shally
تردید
skepticism
تردید
qualm
تردید
qualms
تردید
stickle
تردید
queried
تردید
queries
تردید
query
تردید
unerring
بی تردید
dubiety
تردید
querying
تردید
unassailable
بی تردید
irresolutely
دودلانه با تردید
tottered
تردید کردن
hesitancy
دودلی تردید
query
تردید کردن
doubting
تردید کردن
hang
تردید تمایل
indubitable
بدون تردید
querying
تردید کردن
doubts
تردید کردن
totter
تردید کردن
dubitable
قابل تردید
diffidently
با ترس یا تردید
queries
تردید کردن
scruple
تردید داشتن
impeachable
قاب تردید
doubt
تردید کردن
hesitance
دودلی تردید
queried
تردید کردن
doubtfully
از روی تردید
hesitatively
از روی تردید
hesitantly
از روی تردید
undoubted
بدون تردید
questionable
قابل تردید
doubted
تردید کردن
hangs
تردید تمایل
no doubt
بدون تردید
hesitater
تردید کننده
dubitation
تردید داشتن
indubious
تردید ناپذیر
irresolution
تردید رای
questioned
تردید پرسش
To be hesitating. To vacI'llate between.
تردید داشتن
question
تردید کردن در
questioned
تردید کردن در
indecision
تردید رای
question
تردید پرسش
demurs
تردید رای
demurring
تردید رای
demurred
تردید رای
demur
تردید رای
totters
تردید کردن
suspicion
[about somebody]
تردید
[به کسی]
doubtfulness
حالت تردید
call in question
تردید کردن در
questions
تردید پرسش
questions
تردید کردن در
questionably
بطور قابل تردید
vacillating
دل دل کردن تردید داشتن
suspicions
تردید مظنون بودن
unquestionable
غیر قابل تردید
There is no room for doubt.
جای تردید نیست
suspicion
تردید مظنون بودن
indubitably
بطور غیرقابل تردید
vacillated
دل دل کردن تردید داشتن
vacillate
دل دل کردن تردید داشتن
vacillates
دل دل کردن تردید داشتن
yea and nay
تردید رای داشتن
with a grain of salt
بقیداحتیاط بااندک تردید
there is no place for doubt
جای هیچگونه تردید نیست
to exclude doubt
جای تردید باقی نگذاشتن
indubious
غیر قابل تردید بی شبهه
To give way to doubt. To waver.
بخود تردید راه دادن
unmistakably
خالی از اشتباه و سوء تفاهم بی تردید
wavering
تردید پیدا کردن تبصره قانون
wavers
تردید پیدا کردن تبصره قانون
wavered
تردید پیدا کردن تبصره قانون
waver
تردید پیدا کردن تبصره قانون
without question
بی شک بدون شک بی تردید محققا بی چون وچرا
unmistakable
خالی از اشتباه و سوء تفاهم بی تردید
He accepted the job, albeit with some hesitation.
هرچند که با تردید، او
[مرد ]
این کار را پذیرفت.
impeach
هدی به علت شهود معارض تردید کردن
impeached
هدی به علت شهود معارض تردید کردن
impeaches
هدی به علت شهود معارض تردید کردن
impeaching
هدی به علت شهود معارض تردید کردن
From your lips to God's ears!
<idiom>
امیدوارم که حق با شما باشد، اما من کمی شک و تردید دارم.
area of operational interest
منطقه مورد توجه عملیاتی منطقه مورد نظر عملیاتی
The whole problem with the world is that fools and fanatics are always so certain of themselves, and wiser people so full of doubts.
مشکل اصلی در دنیا این است که احمق ها و متعصب ها همیشه از خودشان مطمئن و انسان های عاقل پر از تردید هستند.
impeaching
عیب جویی کردن تردید کردن در
impeached
عیب جویی کردن تردید کردن در
impeaches
عیب جویی کردن تردید کردن در
impeach
عیب جویی کردن تردید کردن در
indirect objects
مورد
unseasonably
بی مورد
direct objects
مورد
cases
مورد
object
مورد
unseasonable
بی مورد
case
مورد
out of place
بی مورد
open to question
<adj.>
مورد شک
inopportune
بی مورد
occasion
مورد
occasioned
مورد
occasioning
مورد
occasions
مورد
inapposite
بی مورد
oportuneness
مورد
occurence
مورد
instance
مورد
objecting
مورد
objected
مورد
objects
مورد
instances
مورد
undue
ناروا بی مورد
entitlements
مورد استحقاق
entitlement
مورد سزیدگی
usage
مورد استفاده
case study
مورد پژوهی
case studies
مورد پژوهی
usages
مورد استفاده
case analysis
تحلیل مورد
requirement
مورد نیاز
undue
بی جهت بی مورد
entitlements
مورد سزیدگی
laughing stock
مورد تمسخر
beloved
مورد علاقه
unnecessary roughness
خشونت بی مورد
As the case may be .
برحسب مورد( آن)
taken
مورد تحسین
In this case ( instance) .
دراین مورد
taken
مورد قبول
under disccussion
مورد بحث
objcetionable
مورد ایراد
noted
مورد ملاحظه
utilized
مورد استفاده
received
مورد قبول
hold up
<idiom>
مورد هدف
collector's item
مورد استثنائیوویژهیککلکسیون
entitlement
مورد استحقاق
involved
مورد بحث
schreber case
مورد شربر
myrtaceae
تیره مورد
myrtle
مورد سبز
to make observations
[about]
[on]
نگریختن
[در مورد]
[به]
expectative
مورد انتظار
to make observations
[about]
[on]
اندیشیدن
[در مورد]
[به]
myrtle berry
مورد دانه
sightly
مورد نظر
special case
مورد ویژه
opportuneness
مورد مناسب
liable to prosecution
مورد تعقیب
in no instance
در هیچ مورد
in dispute
مورد بحث
savoury
مورد پسند
savory
مورد پسند
instance
لحظه مورد
instances
لحظه مورد
mytaceous
از تیره مورد
happy
[about]
<adj.>
خشنود
[در مورد]
utilization
مورد مصرف
confutation
مورد تکذیب
exploitation
[utilization]
مورد مصرف
using
مورد مصرف
object of transaction
مورد معامله
dubitable
مورد شک مشکوک
dubious
مورد شک مشکوک
subject of hire
مورد اجاره
case
مورد غلاف
usage
مورد مصرف
case
دعوی مورد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com