English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (45 milliseconds)
English Persian
interrogate مورد پرسش یا بازرسی قراردادن استنطاق کردن از
interrogated مورد پرسش یا بازرسی قراردادن استنطاق کردن از
interrogates مورد پرسش یا بازرسی قراردادن استنطاق کردن از
interrogating مورد پرسش یا بازرسی قراردادن استنطاق کردن از
Other Matches
litigating دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigate دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
stick one's neck out <idiom> مورد حمایت قراردادن ،ریسک کردن
litigates دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigated دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
scrutinises مورد مداقه قراردادن
to put to use مورد استفاده قراردادن
impugns مورد اعتراض قراردادن
scrutinizes مورد مداقه قراردادن
scrutinized مورد مداقه قراردادن
oppugn مورد بحث قراردادن
impugned مورد اعتراض قراردادن
scrutinize مورد مداقه قراردادن
scrutinising مورد مداقه قراردادن
scrutinised مورد مداقه قراردادن
impugn مورد اعتراض قراردادن
criticize مورد انتقاد قراردادن
make for مورد حمله قراردادن
criticised مورد انتقاد قراردادن
criticises مورد انتقاد قراردادن
to take into consideration مورد رسیدگی قراردادن
criticising مورد انتقاد قراردادن
admires مورد شگفت قراردادن
To take into consideration. To consider. مورد توجه قراردادن
scrutinizing مورد مداقه قراردادن
admired مورد شگفت قراردادن
criticizing مورد انتقاد قراردادن
criticizes مورد انتقاد قراردادن
admire مورد شگفت قراردادن
impugning مورد اعتراض قراردادن
criticized مورد انتقاد قراردادن
to be under fire سخت مورد انتقاد قراردادن
impugn مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
impugning مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
impugned مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
shell off با نارنجک مورد حمله قراردادن
contests مورد تردید یا اعتراض قراردادن
impugns مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
contested مورد تردید یا اعتراض قراردادن
contest مورد تردید یا اعتراض قراردادن
contesting مورد تردید یا اعتراض قراردادن
talk up بانظر مساعد مورد بحث قراردادن
talk over مورد بحث ومذاکره مجدد قراردادن
a penny for your thoughts <idiom> [طریقه ای پرسش در مورد اینکه طرف مقابل به چی فکر می کند؟]
dogmatism دگماتیسم روش فکری که به موجب ان "دگمها" یا سنن و سوابق مسلمه باید بدون پرسش وکورکورانه مورد تبعیت قرارگیرند
challenges مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenge مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenged مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
cross-examining استنطاق کردن
interrogates استنطاق کردن
examined استنطاق کردن
examine استنطاق کردن
interrogate استنطاق کردن
examines استنطاق کردن
interrogated استنطاق کردن
cross-question استنطاق کردن
interrogating استنطاق کردن
cross-questions استنطاق کردن
cross-questioning استنطاق کردن
cross-questioned استنطاق کردن
inquires استنطاق کردن
examining استنطاق کردن
inquired استنطاق کردن
cross-examine استنطاق کردن
inquire استنطاق کردن
enquires استنطاق کردن
cross-examined استنطاق کردن
enquired استنطاق کردن
cross-examines استنطاق کردن
cross examine استنطاق کردن
querying استنطاق کردن
query استنطاق کردن
queries استنطاق کردن
queried استنطاق کردن
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
inspection بازرسی بازدید کردن بازرسی کردن
interrogatively بشکل پرسش بطور پرسش
probate محاکمه کردن استنطاق کردن
cross-examine پرسش کردن از
cross-examines پرسش کردن از
cross-examined پرسش کردن از
cross-examining پرسش کردن از
debrief پرسش کردن
debriefed پرسش کردن
debriefs پرسش کردن
to overwhelm with questions غرق پرسش کردن
enquired پرسش کردن جویا شدن
inquires پرسش کردن جویا شدن
inquire پرسش کردن جویا شدن
enquires پرسش کردن جویا شدن
inquired پرسش کردن جویا شدن
to pry into a person affairs فضولانه در باره کسی پرسش کردن
surveys بازرسی کردن
to look over بازرسی کردن
to rummage بازرسی کردن
search بازرسی کردن
inspect بازرسی کردن
surveyed بازرسی کردن
searched بازرسی کردن
seach بازرسی کردن
searches بازرسی کردن
survey بازرسی کردن
examines بازرسی کردن
searchingly بازرسی کردن
to browse through بازرسی کردن
checked بازرسی کردن
check بازرسی کردن
inspects بازرسی کردن
examining بازرسی کردن
examine بازرسی کردن
inspecting بازرسی کردن
checks بازرسی کردن
inspected بازرسی کردن
control بازرسی کردن
to search after بازرسی کردن
controls بازرسی کردن
examined بازرسی کردن
look over something <idiom> بازرسی کردن
controlling بازرسی کردن
fix تعیین کردن قراردادن
fixes تعیین کردن قراردادن
putting قراردادن تحمیل کردن بر
put قراردادن تحمیل کردن بر
puts قراردادن تحمیل کردن بر
cargo checking بازرسی کردن محمولات
checked امتحان کردن بازرسی
to pick over بازرسی کردن و برگزیدن
check امتحان کردن بازرسی
checks امتحان کردن بازرسی
maieutics فن زنده کردن فکر نهایی شخص بوسیله پرسش وپاسخ
espy جاسوس بودن بازرسی کردن
espying جاسوس بودن بازرسی کردن
tested شهادت گواهی بازرسی کردن
espied جاسوس بودن بازرسی کردن
tests شهادت گواهی بازرسی کردن
espies جاسوس بودن بازرسی کردن
test شهادت گواهی بازرسی کردن
bias تحت تاثیر قراردادن تبعیض کردن
biases تحت تاثیر قراردادن تبعیض کردن
look over بازرسی کردن صرف نظر کردن
geologize ازنظر زمین شناسی بازرسی کردن
inspector general بازرسی بازرسی کل ارتش
chronologize بترتیب زمان قراردادن موافق تاریخ مرتب کردن
inspected بازرسی کردن تفتیش کردن
inspect بازرسی کردن تفتیش کردن
inspecting بازرسی کردن تفتیش کردن
examine بازرسی کردن معاینه کردن
sight بازرسی کردن رویت کردن
examined بازرسی کردن معاینه کردن
inspects بازرسی کردن تفتیش کردن
proctor نظارت کردن بازرسی کردن
examining بازرسی کردن معاینه کردن
examines بازرسی کردن معاینه کردن
sights بازرسی کردن رویت کردن
inquest استنطاق
cross examination استنطاق
inquisitions استنطاق
inquisition استنطاق
inquests استنطاق
interrogation استنطاق
interrogations استنطاق
examination استنطاق
examinations استنطاق
cross question استنطاق
interrogation استنطاق بازپرسی
fishing expedition تحقیق استنطاق
interrogations استنطاق بازپرسی
cross question سئوال بطریق استنطاق
check register بازرسی کردن صورت حساب واریز حساب کردن واریزحساب
recaption مقابله به مثل کردن در مورد ضبط اموال یازندانی کردن زن و فرزند وخدمه شخص
popularizing مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularised مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularises مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularising مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularize مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularized مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularizes مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
cancel check firing فرمان بازرسی اتش ملغی فرمان بازرسی اتش لغو
cleanest کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleans کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleaned کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
clean کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
to make observations [about] [on] تامل کردن [در مورد] [به]
to grumble about the weather مورد هوا گله کردن
call option خیارمشتری در مورد کم کردن ثمن
to weigh in [on something] اظهار نظر کردن [در مورد چیزی]
to gather information [about; on] جمع آوری کردن اطلاعات [در مورد]
discarding خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
discarded خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
discard خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
discards خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
condemning مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
to beg the question نکته مورد منازعه رامسلم فرض کردن
condemn مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
condemns مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
utilising مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
lionize مورد توجه زیاد قرار گرفتن شیر کردن
utilised مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
utilises مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
utilizes مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com