English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
actual carrier موسسه حمل و نقل واقعی
Other Matches
cost center قسمت هزینه در یک موسسه واحدی در یک موسسه که وفیفه اش تعیین قیمت کالا ازطریق توزیع و سرشکن کردن هزینه هاست
cambridge equation نشان میدهند . یعنی پول واقعی برابراست با طول متوسط دورهای که هر واحدپول بین دو معامله نگهداری میشود ضرب در درامد واقعی K =
institutionalizes در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
pigou effect اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
absolute altimeter ارتفاع سنج یا فرازیابی که ارتفاع واقعی یا فاصله واقعی هواپیما را از زمین نشان میدهد
architecture proper معماری بمعنی واقعی کلمه معماری واقعی
The real problem is not whether machines think but whether men do. مشکل واقعی این نیست که آیا ماشین ها فکر می کنند یا خیر مشکل واقعی این است که آیا انسان فکر می کند یا خیر.
institute موسسه
establishments موسسه
establishment موسسه
corporations موسسه
corporation موسسه
institution موسسه
stablishment موسسه
enterprise موسسه
enterprises موسسه
inst موسسه
instituting موسسه
instituted موسسه
institutes موسسه
discount house موسسه تنزیل
correctional institution موسسه تادیبی
foundress موسسه بانیه
foundation موسسه خیریه
credit institution موسسه اعتباری
economic unit موسسه دولتی و ...
finance house موسسه مالی
charity موسسه خیریه
closed shops موسسه کارشناسی
closed shop موسسه کارشناسی
enterprises موسسه اقتصادی
enterprise موسسه اقتصادی
charitable institution موسسه خیریه
civilian enterprise موسسه غیرنظامی
bindery موسسه صحافی
charities موسسه خیریه
installation property مایملک موسسه
installation موسسه نظامی
businesses موسسه بازرگانی
business موسسه بازرگانی
pawnshop موسسه رهنی
entities موسسه مستقل
entity موسسه مستقل
translation agency موسسه ترجمه
installations موسسه نظامی
establishment موسسه دسته کارکنان
consolidation ادغام دو یا چند موسسه
consolidation ادغام دو یاچند موسسه
enterprises موسسه یا بنگاه اقتصادی
enterprise موسسه یا بنگاه اقتصادی
establishments موسسه دسته کارکنان
firms کارخانه موسسه بازرگانی
carriers موسسه حمل و نقل
carrier موسسه حمل و نقل
wiring موسسه سیم سازی
firm کارخانه موسسه بازرگانی
firmer کارخانه موسسه بازرگانی
firmest کارخانه موسسه بازرگانی
sovkhoz موسسه کشاورزی وروستایی
social welfare موسسه رفاه اجتماعی
social service موسسه تعاون اجتماعی
nonprofit firm موسسه غیر انتفاعی
joint enterprise موسسه اقتصادی مشترک
jobholder عضو ثابت موسسه
institute of materials management موسسه مدیریت مواد
institute of purchasing and supply موسسه خرید و عرضه
charles babbage institute موسسه چارلز بابیج
financial intermediary موسسه مالی واسطه
shipping agent موسسه حمل کالا
international organisation for standard موسسه بین المللی استاندارد
firmest واحد اقتصادی موسسه تجارتخانه
contracting carrier موسسه حمل و نقل موردقرارداد
american national standards institute موسسه ملی استانداردهای امریکا
firm واحد اقتصادی موسسه تجارتخانه
firmer واحد اقتصادی موسسه تجارتخانه
common carrier موسسه حمل و نقل عمومی
clearinghouse موسسه تهاتری لندن انبار
firms واحد اقتصادی موسسه تجارتخانه
social audit ارزیابی عملکرد اجتماعی موسسه
principals رئیس موسسه اثاثه ارثی
private enterprise اقتصاد ازاد موسسه خصوصی
principal رئیس موسسه اثاثه ارثی
haute couturer موسسه طراحی لباس ومد بانوان
interoffice مکاتبه و مراسله بین ادارات یک موسسه
icot موسسه تکنولوژی کامپیوتر نسل جدید
outsider موسسه حمل و نقل که عضوکنفرانس نیست
business combination ادغام دو یا چند موسسه دریکی از ان موسسات
corporation شرکت ثبت شده موسسه حقوقی
corporations شرکت ثبت شده موسسه حقوقی
outsiders موسسه حمل و نقل که عضوکنفرانس نیست
institute for professionals ofcomputer certification موسسه تایید متخصص
net net worth ارزش کل داراییهای یک موسسه منهای قروض و تعهداتش
entrepreneurs مدیر یک موسسه اقتصادی بزرگ مقاطعه کار
entrepreneur مدیر یک موسسه اقتصادی بزرگ مقاطعه کار
discount house موسسه ایکه برات و اسناد را تنزیل مینماید
house organ مجله یا نشریهای که بین کارمندان یک موسسه پخش شود
admin تشریفات اداری و وفایف دیگر مربوط به کارکرد یک موسسه
confirming house موسسه تجارتی واسطه میان خریدار و صادر کننده
veridical واقعی
true life واقعی
positive واقعی
unfeigned واقعی
actuals واقعی
card-carrying واقعی
very واقعی
ex post saving واقعی
ex post واقعی
McCoy واقعی
actual واقعی
veracious واقعی
lifelike واقعی
real واقعی
righted واقعی
concrete : واقعی
right واقعی
literal واقعی
essential واقعی
essentials واقعی
factual واقعی
veritable واقعی
factually واقعی
objective واقعی
objectives واقعی
virtual واقعی
righting واقعی
colony موسسه ای دور از تمدن برای گروهی از مردم [مانند زندان]
ieee Electronics and ofElectrical Institute Engineers موسسه مهندسین الکتریسیته و الکترونیک
real numbers اعداد واقعی
real mode حالت واقعی
true complement متمم واقعی
true complement مکمل واقعی
true form فرم واقعی
jisen مبارزه واقعی
true power توان واقعی
true slump نشست واقعی
real memory حافظه واقعی
real storage انباره واقعی
real sector بخش واقعی
real score نمره واقعی
out of pocket expenses هزینه واقعی
objective value ارزش واقعی
objective data دادههای واقعی
matter of fact بطور واقعی
matter-of-fact بطور واقعی
real value ارزش واقعی
real wage مزد واقعی
real income درامد واقعی
real earnings درامدهای واقعی
real costs هزینههای واقعی
real address آدرس واقعی
real capital سرمایه واقعی
real assets دارائیهای واقعی
real anxiety اضطراب واقعی
real fluid سیال واقعی
true vertical قائم واقعی
bring inbeing واقعی کردن
carry out واقعی کردن
execute واقعی کردن
fulfill [American] واقعی کردن
make a reality واقعی کردن
put into practice واقعی کردن
put into effect واقعی کردن
bring into being واقعی کردن
actualise [British] واقعی کردن
actualize واقعی کردن
carry ineffect واقعی کردن
implement واقعی کردن
put ineffect واقعی کردن
put inpractice واقعی کردن
carry into effect واقعی کردن
accomplish واقعی کردن
realised واقعی کردن
airy-fairy غیر واقعی
never-never غیر واقعی
never-never land غیر واقعی
real واقعی موجود
genuine واقعی حقیقی
truest واقعی حقیقی
truer واقعی حقیقی
true واقعی حقیقی
realizing واقعی کردن
realizes واقعی کردن
realized واقعی کردن
realize واقعی کردن
realising واقعی کردن
realises واقعی کردن
make something happen واقعی کردن
very واقعی فعلی
actual expenses مخارج واقعی
actual velocity سرعت واقعی
life-size اندازه واقعی
actual loss زیان واقعی
actual argument نشانوند واقعی
practical واقعی کارازموده
actual self خود واقعی
actual saving پس انداز واقعی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com