English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
battle position موضع نبرد
Other Matches
position light علایم نشان دهنده موضع چراغ راهنمای مسیر یا محل موضع
preventive war نبرد پدافندی نبرد به منظور جلوگیری ازعملیات دشمن
wager of battle نوعی از دادرسی که در زمان ویلیام فاتح در انگلستان مرسوم بود و در ان طرفین دعوی به نبرد می پرداختند وفاتح نبرد دادبرده محاکمه نیزمحسوب می شد
assumed position موضع فعلی موضع اشغال شده فعلی
position موضع
sited موضع
lodgment or lodge موضع
emplacement موضع
localities موضع
locality موضع
site موضع
location موضع
locations موضع
sites موضع
attack position موضع تک
spots موضع
lodgment موضع
spot موضع
positioned موضع
battle نبرد
battled نبرد
battles نبرد
battling نبرد
set-to نبرد
set to نبرد
combats نبرد
fight نبرد
combating نبرد
combated نبرد
fights نبرد
combat نبرد
actions نبرد
action نبرد
set-tos نبرد
passage of arms نبرد
campaigns نبرد
campaigned نبرد
campaign نبرد
struggle نبرد
struggling نبرد
struggles نبرد
struggled نبرد
campaigning نبرد
supplementary position موضع تکمیلی
lodgment موضع گیری
primary position موضع اصلی
turnabouts تغییر موضع
turnabout تغییر موضع
primary position موضع ابتدایی
punch position موضع منگنه
rendezvous area موضع انتظار
deployment موضع صف ارایی
the seat of pain موضع درد
selection of position انتخاب موضع
supplemental موضع تکمیلی
active site موضع فعال
emplacement موضع گرفتن
assumed position موضع فرضی
localization موضع یابی
delay position موضع تاخیری
defense position موضع پدافندی
defense position موضع دفاعی
covered position موضع پوشیده
blocking position موضع سد کننده
firing position موضع تیر
secondary position موضع فرعی
occupation of position اشغال موضع
supplementary position موضع یدکی
alternate position موضع یدکی
alternate position موضع فرعی
secondary position موضع یدکی
lodgement موضع گیری
inposition به موضع رفتن
inposition مستقر در موضع
block house موضع مستحکم
spots لکه موضع
localities موضع مکان
stand مکث موضع
locality موضع مکان
spot لکه موضع
position وضعیت موضع
displacement تغییر موضع
positioned وضعیت موضع
campaigning صحنه نبرد
battle group گروه نبرد
battle نبرد کردن
campaigns صحنه نبرد
battles نبرد کردن
passage at arms نبرد مواقعه
area of war منطقه نبرد
naval campaign نبرد دریایی
conflicted کشمکش نبرد
conflicts کشمکش نبرد
conflict کشمکش نبرد
battlefield میدان نبرد
battlefields میدان نبرد
in a مشغول نبرد
infighting نبرد نزدیک
land combat نبرد در ساحل
infighting نبرد در فاصله کم
land combat نبرد زمینی
battle ship نبرد ناو
battling نبرد کردن
campaigned صحنه نبرد
frayed نبرد نزاع
fray نبرد نزاع
list میدان نبرد
warm corner نبرد سخت
war cry عربده نبرد
militating نبرد کردن
militates نبرد کردن
militated نبرد کردن
militate نبرد کردن
frays نبرد نزاع
battled نبرد کردن
position warfare نبرد موضعی
preventive war نبرد دفاعی
campaign صحنه نبرد
battleships نبرد ناو
battleship نبرد ناو
occupation of position اشغال موضع کردن
switch position موضع رابط دفاعی
post محل ماموریت موضع
posts محل ماموریت موضع
posted محل ماموریت موضع
switch position موضع دفاعی بینابین
key position موضع حساس و مهم
post- محل ماموریت موضع
localization of function موضع یابی کارکرد
supplementary موضع تکمیلی اضافی
confirmed location موضع تایید شده
She achieved nothing . کاری از پیش نبرد
out of action از نبرد خارج شده
opposing forces نیروهای درگیر نبرد
battle map نقشه منطقه نبرد
dog fight نبرد جنگندههای هوایی
The scen of a bloody (great) battle. صحنه نبرد خونین
protracted war استراتژی نبرد طولانی
forward echelon رده جلوی نبرد
dummy دروغی تقلبی موضع فریبنده
preselect پیش بینی موضع کردن
dummies دروغی تقلبی موضع فریبنده
outfield موضع توپگیردرمحوطه دوردست کریکت
culminant درمرتفع ترین موضع کامل
campaign رزم نبرد کردن جنگیدن
campaigning رزم نبرد کردن جنگیدن
war strenght قدرت نبرد نیروی جنگی
campaigned رزم نبرد کردن جنگیدن
battlefield evacuation اخراجات پزشکی از میدان نبرد
forward edge of battle area لبه جلویی منطقه نبرد
campaign رزم [نبرد] [مبارزه] [مسابقه]
it wasdone in no time اینکار چندان وقتی نبرد
campaigns رزم نبرد کردن جنگیدن
displaces جابجا شدن تغییر موضع دادن
delay position موضع مخصوص اجرای عملیات تاخیری
displace جابجا شدن تغییر موضع دادن
cheats موضع گرفتن در نقطه دوربرای دفاع
foreland زمین جلوی موضع دماغه سنگر
displaced جابجا شدن تغییر موضع دادن
displacing جابجا شدن تغییر موضع دادن
organizing مرتب کردن ارایش دادن موضع
permanent emplacement موضع دائمی یکان یا جنگ افزار
organises مرتب کردن ارایش دادن موضع
organising مرتب کردن ارایش دادن موضع
cheated موضع گرفتن در نقطه دوربرای دفاع
organizes مرتب کردن ارایش دادن موضع
cheat موضع گرفتن در نقطه دوربرای دفاع
organize مرتب کردن ارایش دادن موضع
covered position محوطه تحت پوشش موضع مخفی
opposing مخالف درگیر نبرد نیروهای متخاصم
illumination plan طرح روشن کردن منطقه نبرد
long off موضع گرفتن در جلو توپزن ودور از او در یک طرف
olympic trench shooting مسابقه تیراندازی المپیک با 5تیر از 5 موضع مختلف
emplace جا گذاشتن موضع گرفتن مستقر کردن یاشدن
hip shoot تیراندازی غیر مترقبه بااشغال موضع ناگهانی
redoubt موضع محصور دفاعی کوچک حفاظ استحکامات
layig up position موضع یا اسکله مخصوص تهیه سرپل ساحلی
single combat اثبات حقانیت بوسیله نبرد تن به تن battle of wager
long spot موضع گیری توپگیری مستقیما" پشت سر محافظ میله ها
pass shooting شکار مرغابی هنگام گذشتن ازبالای موضع شکارچی
circle of position دایرهای که از موضع نفرات عبور میکند دایره مکان نافر
disposition صورت بندی وضع گسترش موضع گرفتن تغییر مکان
caught with hand in the cookie jar <idiom> مچ کسی را گرفتن [بخصوص در مورد سوء استفاده از موضع قدرت و مقام]
supremacy برتری کامل قوا سیادت جنگی یا نظامی حاکمیت بر میدان نبرد
block the plate موضع گرفتن در خط پایگاه برای بیرون کردن و سوزاندن دونده با تماس توپ
third base موضع بازیکن برای دفاع منطقه دورپایگاه سوم دربازی بیس بال
tactically مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
antiair warfare جنگ ضدبرتری هوایی نبرد بر علیه برتری هوایی دشمن
tactical مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
fall back تغییر موضع به عقب دادن عقب نشینی کردن
reference position محل پاسگاه فرماندهی تاکتیکی دریایی موضع فرماندهی
defilade درجان پناه و موضع گرفتن پناه یافتن
firing position موضع اتش وضعیت تیراندازی حالت تیراندازی
combat نبرد رزم کردن جنگ کردن درگیری تن به تن
combats نبرد رزم کردن جنگ کردن درگیری تن به تن
combating نبرد رزم کردن جنگ کردن درگیری تن به تن
combated نبرد رزم کردن جنگ کردن درگیری تن به تن
organization سازمان دادن ارایش دادن موضع
organisations سازمان دادن ارایش دادن موضع
organizations سازمان دادن ارایش دادن موضع
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com