English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 84 (5 milliseconds)
English Persian
successful موفق
upbeat موفق
prosperous موفق
lucrative موفق
successful <adj.> موفق
Other Matches
throve موفق شد
to make a shift موفق شدن
sure-fire حتما موفق
to fall through موفق نشدن
hot hand پرتاب موفق
fay موفق شدن
attains موفق شدن
arriving موفق شدن
arrives موفق شدن
arrived موفق شدن
arrive موفق شدن
I made good my escape . موفق به فرار شد
make a hit <idiom> موفق شدن
have it made <idiom> موفق بودن
go over well <idiom> موفق بودن
fall short (of one's expectations) <idiom> موفق نشدن
come off <idiom> موفق شدن
to come through موفق شدن
to pull through موفق شدن
wows موفق شدن
wowing موفق شدن
wowed موفق شدن
to go wrong موفق نشدن
attained موفق شدن
attain موفق شدن
attaining موفق شدن
wow موفق شدن
two-way موفق در حمله و دفاع
carry the day <idiom> برنده یا موفق شدن
manage to do it موفق بانجام ان شدن
convert پنالتی موفق گل با پرتاب ازاد
connect ضربه موفق در پایگاه دوم
connects ضربه موفق در پایگاه دوم
to get sight of a person موفق بدیدن کسی شدن
hitting جستجوی موفق در پایگاه داده
hits جستجوی موفق در پایگاه داده
hit جستجوی موفق در پایگاه داده
to go places موفق شدن [در زندگی یا شغل]
turn the trick <idiom> درکاری که میخواست موفق شدن
to come up in the world موفق شدن [در زندگی یا شغل]
converted پنالتی موفق گل با پرتاب ازاد
converting پنالتی موفق گل با پرتاب ازاد
converts پنالتی موفق گل با پرتاب ازاد
prospers رونق یافتن موفق شدن
prospering رونق یافتن موفق شدن
prospered رونق یافتن موفق شدن
god speed you کامیاب شوید موفق باشید
prosper رونق یافتن موفق شدن
I could never make her understand . هرگز موفق نشدم به او بفهمانم
nojoy موفقیتی نیست موفق نشدم
put across باحقه بازی موفق شدن
to f. in the pan باوجودجوشش وکوشش موفق نشدن
I have no doubt that you wI'll succeed. تردیدی ندارم که موفق می شوید
succeed موفق شدن نتیجه بخشیدن
succeeded موفق شدن نتیجه بخشیدن
to collapse موفق نشدن [مذاکره یا فرضیه]
succeeds موفق شدن نتیجه بخشیدن
hit and miss گاهی موفق وگاهی مغلوب
throw up one's hands <idiom> توقف تلاش ،پذیرش موفق نشدن
to get any ones speech موفق بشنیدن نطق کسی شدن
Supposing we do not succeedd, then waht? حالا آمدیم و موفق نشدیم بعدچی؟
i managed to do it موفق شدم که ان کار را انجام دهم
smash hit <idiom> نمایش ،بازی یا فیلم خیلی موفق
get to first base <idiom> موفق بودن ،شروع خوبی راداشتند
to be a dead duck امکان موفق شدن را نداشتن [چیزی یا کسی]
make the grade <idiom> منظم کردن، موفق بودن ،حاضر شدن
deliver the goods <idiom> موفق درانجام کاری که خوب انتظار میرود
You wI'll fail unless you work harder . موفق نخواهی شد مگه اینکه تلاش بیشتری بکنی
He'll never get anywhere. او [مرد] هیچوقت موفق نمی شود. [در زندگیش یا کارش]
to score with a girl <idiom> موفق شدن در تلاش نزدیکی کردن با دختری [اصطلاح روزمره]
failed عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
fail عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
fails عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
He'll never amount to anything. <idiom> او [مرد] هیچوقت موفق نمی شود. [در زندگیش یا کارش] [اصطلاح روزمره]
It appears questionable whether he will manage to do that. بحث برانگیز به نظر می رسد که آیا او موفق به انجام این کار بشود.
miss موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
missed موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
misses موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
to strike oil کامیاب شدن موفق شدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com