English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
two-way موفق در حمله و دفاع
Other Matches
velimirovic attack حمله ولیمیروویچ در حمله سوزین از دفاع سیسیلی شطرنج
sozin attack حمله سوزین در دفاع سیسیلی
geong gyuk نقاط حمله و دفاع کننده تکواندو
backfield چهاربازیکن خط دفاع که در پشت خط حمله اند
anderssen attack حمله اندرسن در دفاع فرانسوی شطرنج
richter rauzer attack حمله ریشتر- راوزر در دفاع سیسیلی شطرنج
max lange attack حمله ماکس لانگه در دفاع دواسب یا در جوئوکوپیانوشطرنج
one two تظاهر شمشیربازبه دفاع و حمله در همان مسیر
alekhine chatard attack حمله الخین- شاتار در دفاع فرانسوی شطرنج
yogoslav attack حمله یوگوسلاو در واریاسیون دراگون دفاع سیسیلی شطرنج
makgi boowi نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
samisch variation واریاسیون زمیش در دفاع هندی شاه در دفاع نیمزوهندی شطرنج
russian defence دفاع پتروف نام قدیمی دفاع اسلاو
schleman defence دفاع شلیمان در روی لوپز دفاع یانیش
hysterics حمله خنده غیر قابل کنترل حمله گریه
counter riposte حمله شمشیرباز پس از دفع حمله متقابل حریف
vortex breakdown/brust جدایی ناگهانی جریانهای حلقوی از لبه حمله بالهای دلتا در زاویه حمله معین که واماندگی این نوع بالها رانشان میدهد
rio treaty اکوادور ونیکاراگوئه به سال 7491 که به موجب ان در صورت حمله به یک از کشورهای امریکایی همه کشورهای دیگر حق حمله مسلحانه را دارند
hysterogenic حمله تشنجی شبیه حمله
hysteroid حمله تشنجی شبیه حمله
ond shot بیک حمله دریک حمله
defense دفاع وزارت دفاع
one on one دفاع یارگری دفاع تک به تک
self defense دفاع از نفس دفاع از خود یا اموال خود
successful <adj.> موفق
successful موفق
prosperous موفق
throve موفق شد
upbeat موفق
lucrative موفق
front line خط حمله خط حمله یادفاع
arrive موفق شدن
wows موفق شدن
wowing موفق شدن
wowed موفق شدن
wow موفق شدن
to make a shift موفق شدن
to go wrong موفق نشدن
to come through موفق شدن
to pull through موفق شدن
fay موفق شدن
arrives موفق شدن
to fall through موفق نشدن
arriving موفق شدن
arrived موفق شدن
make a hit <idiom> موفق شدن
hot hand پرتاب موفق
go over well <idiom> موفق بودن
I made good my escape . موفق به فرار شد
come off <idiom> موفق شدن
attaining موفق شدن
sure-fire حتما موفق
fall short (of one's expectations) <idiom> موفق نشدن
attained موفق شدن
attains موفق شدن
attain موفق شدن
have it made <idiom> موفق بودن
manage to do it موفق بانجام ان شدن
carry the day <idiom> برنده یا موفق شدن
target date زمان حمله به هدف یا تاریخ حمله به هدف
prospered رونق یافتن موفق شدن
to get sight of a person موفق بدیدن کسی شدن
hitting جستجوی موفق در پایگاه داده
nojoy موفقیتی نیست موفق نشدم
hit and miss گاهی موفق وگاهی مغلوب
god speed you کامیاب شوید موفق باشید
prospering رونق یافتن موفق شدن
turn the trick <idiom> درکاری که میخواست موفق شدن
I could never make her understand . هرگز موفق نشدم به او بفهمانم
I have no doubt that you wI'll succeed. تردیدی ندارم که موفق می شوید
converting پنالتی موفق گل با پرتاب ازاد
converted پنالتی موفق گل با پرتاب ازاد
prospers رونق یافتن موفق شدن
connects ضربه موفق در پایگاه دوم
connect ضربه موفق در پایگاه دوم
convert پنالتی موفق گل با پرتاب ازاد
hits جستجوی موفق در پایگاه داده
converts پنالتی موفق گل با پرتاب ازاد
succeed موفق شدن نتیجه بخشیدن
succeeded موفق شدن نتیجه بخشیدن
succeeds موفق شدن نتیجه بخشیدن
put across باحقه بازی موفق شدن
hit جستجوی موفق در پایگاه داده
to f. in the pan باوجودجوشش وکوشش موفق نشدن
to collapse موفق نشدن [مذاکره یا فرضیه]
prosper رونق یافتن موفق شدن
to go places موفق شدن [در زندگی یا شغل]
to come up in the world موفق شدن [در زندگی یا شغل]
throw up one's hands <idiom> توقف تلاش ،پذیرش موفق نشدن
to get any ones speech موفق بشنیدن نطق کسی شدن
smash hit <idiom> نمایش ،بازی یا فیلم خیلی موفق
i managed to do it موفق شدم که ان کار را انجام دهم
Supposing we do not succeedd, then waht? حالا آمدیم و موفق نشدیم بعدچی؟
get to first base <idiom> موفق بودن ،شروع خوبی راداشتند
deliver the goods <idiom> موفق درانجام کاری که خوب انتظار میرود
to be a dead duck امکان موفق شدن را نداشتن [چیزی یا کسی]
make the grade <idiom> منظم کردن، موفق بودن ،حاضر شدن
You wI'll fail unless you work harder . موفق نخواهی شد مگه اینکه تلاش بیشتری بکنی
He'll never get anywhere. او [مرد] هیچوقت موفق نمی شود. [در زندگیش یا کارش]
to score with a girl <idiom> موفق شدن در تلاش نزدیکی کردن با دختری [اصطلاح روزمره]
failed عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
fails عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
fail عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
He'll never amount to anything. <idiom> او [مرد] هیچوقت موفق نمی شود. [در زندگیش یا کارش] [اصطلاح روزمره]
It appears questionable whether he will manage to do that. بحث برانگیز به نظر می رسد که آیا او موفق به انجام این کار بشود.
post attack بعد از اجرای حمله یا تک وقایع بعد از اجرای حمله
miss موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
misses موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
missed موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
defense دفاع
blocks دفاع
defenses دفاع
uncovered بی دفاع
one man block تک دفاع
pleading دفاع
block دفاع
apologias دفاع
blocked دفاع
apologia دفاع
czech defence دفاع چک
vindication دفاع
parries دفاع
parry دفاع
advocacy دفاع
munition دفاع
parrying دفاع
defending دفاع
defend دفاع
advocation دفاع
defends دفاع
defence دفاع
answer دفاع
answered دفاع
answering دفاع
answers دفاع
parried دفاع
defended دفاع
fencing دفاع
tae دفاع با پا
defends دفاع کردن از
penetrates نفوذ در دفاع
yogoslav defence دفاع یوگوسلاو
defend دفاع کردن از
daylight نفوذ در دفاع
defend دفاع کردن
defends دفاع کردن
defended دفاع کردن از
defended دفاع کردن
defending دفاع کردن از
defending دفاع کردن
untenable غیرقابل دفاع
stand دفاع مداوم
penetrated نفوذ در دفاع
defensive منطقه دفاع
opens خط بازبی دفاع
opens بی دفاع واریز نش
asserting دفاع کردن از
advocate دفاع کردن
advocated دفاع کردن
asserted دفاع کردن از
assert دفاع کردن از
advocates دفاع کردن
advocating دفاع کردن
pleads دفاع کردن
three man block دفاع سه نفره
two knights' defence دفاع دو اسب
two man block دفاع دونفره
uchi uke دفاع از داخل
vindicative دفاع کننده
ward off دفاع کردن
asserts دفاع کردن از
opened بی دفاع واریز نش
opened خط بازبی دفاع
indefensible غیرقابل دفاع
coverage دفاع پوششی
tenability دفاع پذیری
yogoslav defence دفاع پیرک
defendants دفاع کننده
defendant دفاع کننده
war department وزارت دفاع
zone defence دفاع منطقهای
plead دفاع کردن
to make a d. دفاع کردن
dogs دفاع بسته
dogging دفاع بسته
dog دفاع بسته
to stick up for دفاع کردن از
open خط بازبی دفاع
open بی دفاع واریز نش
pleaded دفاع کردن
propugn دفاع کردن از
robatsch defence دفاع روباتش
fullback دفاع پوششی
right of self preservation حق دفاع از خود
right of self defence حق دفاع مشروع
hasty defense دفاع تعجیلی
replication رونوشت دفاع
implead دفاع کردن
in self defence برای دفاع
indefensibility دفاع ناپذیری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com