English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
to stay something موقتا به تعویق انداختن [قانون]
Other Matches
to postpone به تعویق انداختن
postpone به تعویق انداختن
postpones به تعویق انداختن
postponed به تعویق انداختن
to put off به تعویق انداختن
to delay به تعویق انداختن
to defer به تعویق انداختن
suspending به تعویق انداختن
suspend به تعویق انداختن
suspends به تعویق انداختن
postponing به تعویق انداختن
to suspend somebody's sentence on probation مجازات کسی را با شرط دوره آزمایشی به تعویق انداختن [قانون]
to place somebody on probation مجازات کسی را با شرط دوره آزمایشی به تعویق انداختن [قانون]
IRQ سیگنال ارسالی به CPU برای به تعویق انداختن پردازش عادی به طور موقت و کنترل انتقال به تابع کنترل وقفه
drops گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
provisionally موقتا"
pro tempore موقتا
sojourn موقتا"
sojourns موقتا"
protempore موقتا
temporarily موقتا"
temporalty موقتا
supersedure تعویق
postponement تعویق
retardation تعویق
mora تعویق
retardment تعویق
postponements تعویق
procrastination تعویق
deferment تعویق
protem موقتا موقت
put off عذر تعویق
prorogation اطاله تعویق
procrastinator تعویق انداز
abeyance or adeyancy تعلیق تعویق
imparlance تعویق دعوا
supersedure تعویق اندازی
cunctation مکث تعویق
suspense در حال تعویق
palliate موقتا ارام کردن
suspending موقتا" تعطیل کردن
to set aside [temporarily] [موقتا] کنار گذاشتن
suspends موقتا" تعطیل کردن
suspend موقتا" تعطیل کردن
sojourn موقتا" اقامت کردن
sojoiurn موقتا اقامت کردن
sojourns موقتا" اقامت کردن
suspension of the game تعویق و تاخیر بازی
postponemnet of inception تعویق شروع کار
deferred dobit تعویق در پرداخت هزینه
to stay something موقتا معلق کردن [قانون]
suspensory موجب تعویق بیضه بند
pause key [کلیدی که موقتا فرآیند را قطع میکند]
recesses موقتا تعطیل کردن طاقچه ساختن
remittent تخفیف یابنده موقتا تسکین دهنده
dump موادی که موقتا برای استعمال انبارمیشود
recess موقتا تعطیل کردن طاقچه ساختن
to fall over [computer, programme, ...] [موقتا] کار نکردن [دستگاهی یا برنامه ای و غیره]
to take a recess موقتا دست از کار کشیدن تنفس کردن
MBR ثباتی در CPU که موقتا تمام ورودی- خروجی ها را بافر میکند
fusible link اتصال کوچک در یک PLA که میتواند وسیله را موقتا به برنامه وصل کند
bring down به زمین انداختن حریف انداختن شکار
pla CI که موقتا برنامه ریزی میشود تا عملیات منط قی روی داده انجام دهد
plea in abatement دفاعی که باعث معلق ماندن یابه تعویق افتادن دعوی خواهان شود
free float مدت زمانی که یک فعالیت را میتوان به تعویق انداخت بدون اینکه در سایرفعالیتها اثر کند
jeopard بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrified بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifies بهراس انداختن به بیم انداختن
horrify بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifying بهراس انداختن به بیم انداختن
steer roping کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
carring over تعویق تصفیه حساب در خریدو فروش سهام برای انتقال مال یا تسلیم مبیع مهلت تعیین کردن
continuance تمدید یا تجدید وقت دادگاه دادگاه را به عنوان تنفس موقتا" تعطیل کردن
suspend معلق کردن موقتا بیکار کردن
suspends معلق کردن موقتا بیکار کردن
suspending معلق کردن موقتا بیکار کردن
let down پایین انداختن انداختن
billiard point در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
retroject پس انداختن
overthrowing بر انداختن
hurl انداختن
fell انداختن
hurled انداختن
hurls انداختن
hewn انداختن
thrusts انداختن
thrusting انداختن
run home جا انداختن
felled انداختن
bottom ته انداختن
bottoms ته انداختن
overthrew بر انداختن
overthrow بر انداختن
fells انداختن
spilled or spilt انداختن
souse انداختن
felling انداختن
throw انداختن
throwing انداختن
throws انداختن
thrust انداختن
overthrown بر انداختن
overthrows بر انداختن
lash vt انداختن
deracination بر انداختن
jaculate انداختن
flinging انداختن
hews انداختن
floriate گل انداختن در
sling انداختن
slinging انداختن
slings انداختن
hew انداختن
hewed انداختن
emplace جا انداختن
lay away انداختن
leave out انداختن
let fall انداختن
delete انداختن
deleted انداختن
deletes انداختن
flings انداختن
fling انداختن
deleting انداختن
omit انداختن
benite به شب انداختن
omits انداختن
brush finish خط انداختن
omitted انداختن
omitting انداختن
hewing انداختن
spills انداختن
relegate انداختن
launches به اب انداختن
to play a searchlight انداختن
pilling تل انداختن
to pick off تک تک انداختن
rut خط انداختن
ruts خط انداختن
to let fall انداختن
to let drop انداختن
to leave out انداختن
launched به اب انداختن
to lay by the heels بر انداختن
launch به اب انداختن
to put back پس انداختن
launching به اب انداختن
relegated انداختن
relegating انداختن
spilling انداختن
lines خط انداختن در
line خط انداختن در
to skips over انداختن
relegates انداختن
string زه انداختن به
prostrate از پا انداختن
hitched انداختن
hitches انداختن
hitching انداختن
blob لک انداختن
blobs لک انداختن
to draw lots انداختن
spill انداختن
spilled انداختن
to fire off a postcard انداختن
to hew down انداختن
stagger از پا انداختن
hitch انداختن
deactivated از اثر انداختن
inaugurated براه انداختن
tossed بالا انداختن
inaugurate براه انداختن
trap در تله انداختن
trap درتله انداختن
entrap بدام انداختن
tosses بالا انداختن
wharfs لنگر انداختن
wharves لنگر انداختن
inaugurates براه انداختن
deactivate از اثر انداختن
deactivates از اثر انداختن
fooled دست انداختن
perils درخطر انداختن
peril درخطر انداختن
deactivating از اثر انداختن
sires نیا پس انداختن
fool دست انداختن
inaugurating براه انداختن
toss بالا انداختن
wharf لنگر انداختن
tossing بالا انداختن
anchorages لنگر انداختن
emasculates از مردی انداختن
emasculated از مردی انداختن
extruding بیرون انداختن
emasculate از مردی انداختن
knock-ups از کار انداختن
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com