Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (25 milliseconds)
English
Persian
to ring the knell of anything
موقوف شدن چیزی را اعلام کردن یاجار زدن
Other Matches
to phase out something
به تدریج موقوف کردن چیزی
heralding
از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
herald
از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
heralded
از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
heralds
از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
early-warning
اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
early warning
اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
fab
اعلام موافقتبا چیزی
Do you have nothing to declare?
آیا چیزی برای اعلام به گمرک دارید؟
to put a stop to
موقوف کردن
to do away with
موقوف کردن
overthrew
موقوف کردن
to wipe out
موقوف کردن
suppressing
موقوف کردن
overthrows
موقوف کردن
overthrown
موقوف کردن
ceasing
موقوف کردن
ceases
موقوف کردن
overthrowing
موقوف کردن
overthrow
موقوف کردن
ceased
موقوف کردن
to bring to a stop
موقوف کردن
to put an end to
موقوف کردن
avoided
موقوف کردن
avoiding
موقوف کردن
suppresses
موقوف کردن
avoids
موقوف کردن
cease
موقوف کردن
to break off
موقوف کردن
suppress
موقوف کردن
avoid
موقوف کردن
break off
موقوف کردن
subverts
برانداختن موقوف کردن
subvert
برانداختن موقوف کردن
subverted
برانداختن موقوف کردن
subverting
برانداختن موقوف کردن
suspending
موقوف الاجرا کردن معلق
suspends
موقوف الاجرا کردن معلق
suspend
موقوف الاجرا کردن معلق
alerting service
قسمت اعلام اماده باش سرویس اعلام خطر
to watch something
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
dock
جاخالی کردن موقوف کردن
to mend or end
اصلاح کردن یا موقوف کردن
docks
جاخالی کردن موقوف کردن
docked
جاخالی کردن موقوف کردن
to make an end of
موقوف کردن تمام کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
to stop somebody or something
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
extensions
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
announcing
اعلام کردن
exclaimed
اعلام کردن
enunciate
اعلام کردن
broadcast
اعلام کردن
promulge
اعلام کردن
exclaim
اعلام کردن
quote
اعلام کردن
enunciated
اعلام کردن
enounce
اعلام کردن
broadcasts
اعلام کردن
enouce
اعلام کردن
enunciates
اعلام کردن
enunciating
اعلام کردن
quotes
اعلام کردن
quoted
اعلام کردن
damm
بد اعلام کردن
announced
اعلام کردن
announces
اعلام کردن
promulgate
اعلام کردن
promulgated
اعلام کردن
statements
اعلام کردن
statement
اعلام کردن
promulgates
اعلام کردن
promulgating
اعلام کردن
acclaiming
اعلام کردن
acclaims
اعلام کردن
acclaimed
اعلام کردن
acclaim
اعلام کردن
proclamation
اعلام کردن
blazon
اعلام کردن
proclamations
اعلام کردن
announce
اعلام کردن
exclaims
اعلام کردن
exclaiming
اعلام کردن
to portray somebody
[something]
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
relayed
دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
relay
دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
relays
دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
pretypify
قبلا اعلام کردن
indict
اعلام جرم کردن
hail
اعلام ورود کردن
hailed
اعلام ورود کردن
impeaching
اعلام جرم کردن
early warning
اعلام خطر کردن
early-warning
اعلام خطر کردن
impeaches
اعلام جرم کردن
impeached
اعلام جرم کردن
hailing
اعلام ورود کردن
impeach
اعلام جرم کردن
absolving
اعلام بی تقصیری کردن
call out
اعلام خطر کردن
absolved
اعلام بی تقصیری کردن
absolves
اعلام بی تقصیری کردن
absolve
اعلام بی تقصیری کردن
announce in advance
از پیش اعلام کردن
indicted
اعلام جرم کردن
acknowledge
اعلام نشانی کردن
hails
اعلام ورود کردن
to call a meeting
جلسهای را اعلام کردن
acknowledging
اعلام معرف کردن
acknowledging
اعلام نشانی کردن
acknowledging
اعلام وصول کردن
acknowledges
اعلام نشانی کردن
acknowledges
اعلام وصول کردن
acknowledge
اعلام وصول کردن
acknowledges
اعلام معرف کردن
indicting
اعلام جرم کردن
indicts
اعلام جرم کردن
acknowledge
اعلام معرف کردن
discontinued
بس کردن موقوف کردن
discontinue
بس کردن موقوف کردن
discontinuing
بس کردن موقوف کردن
discontinues
بس کردن موقوف کردن
to announce one's arrival
ورود خود را اعلام کردن
enunciating
اعلام کردن صریحا گفتن
to givein one's a.
موافقت خودرا اعلام کردن
open the meeting
رسمیت جلسه را اعلام کردن
kithe
اعلام داشتن اعتراف کردن
enunciate
اعلام کردن صریحا گفتن
warning
اعلام خطر کردن هشدار
warnings
اعلام خطر کردن هشدار
enunciated
اعلام کردن صریحا گفتن
to render homage
اعلام رسمی بیعت کردن
to call to arms
اعلام دست به اسلحه کردن
enunciates
اعلام کردن صریحا گفتن
to pay homage
اعلام رسمی بیعت کردن
to do homage
اعلام رسمی بیعت کردن
zero supperssion
موقوف کردن صفرها جایگزینی صفرهای ماقبل یک عدد با جای خالی به طوریکه صفرها در موقعیت چاپ عددفاهر نشوند
lay hands upon something
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to regard something as something
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
to see something as something
[ to construe something to be something]
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
lay an information against someone
بر علیه کسی اعلام جرم کردن
acknowledge
شماره اعلام وصول تصدیق کردن
acknowledging
شماره اعلام وصول تصدیق کردن
lay an information against some one
نسبت به کسی اعلام جرم کردن
acknowledges
شماره اعلام وصول تصدیق کردن
to depict somebody or something
[as something]
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
to appreciate something
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
modifies
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
covets
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
coveting
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to scramble for something
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
outlaws
یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
outlawing
یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
toll
طنین موزون باصدای ناقوس یا زنگ اعلام کردن
outlawed
یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
authentication
تعیین اعتبار و صحت اسناد اعلام نشانی کردن
tolling
طنین موزون باصدای ناقوس یا زنگ اعلام کردن
tolls
طنین موزون باصدای ناقوس یا زنگ اعلام کردن
outlaw
یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
think nothing of something
<idiom>
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
notified
اعلام کردن اخطار کردن
notify
اعلام کردن اخطار کردن
notifying
اعلام کردن اخطار کردن
notifies
اعلام کردن اخطار کردن
sick
مریضی اعلام خراب بودن وسایل یا بدکار کردن انها
sickest
مریضی اعلام خراب بودن وسایل یا بدکار کردن انها
rectify
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectifies
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectified
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
sleep on it
<idiom>
به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
to give up
[to waste]
something
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
see about (something)
<idiom>
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
consecrated
موقوف
sacred to
موقوف به
proscriptive
موقوف
suppressed
موقوف
ceases
موقوف شدن
suppressor
موقوف سازنده
ceased
موقوف شدن
suppressive
موقوف سازنده
abolishable
موقوف شدنی
beneficiary of an endowment
موقوف علیه
foundation school
اموزشگاه موقوف
suppression
موقوف سازی
suppressor
موقوف کننده
sacred
خاص موقوف
beneficiary
موقوف علیه
beneficiaries
موقوف علیه
suppressed
موقوف شده
cease
موقوف شدن
sacred to god
موقوف بخدا
ceasing
موقوف شدن
drop track
تعقیب موقوف
contingent
موکول یا موقوف به
to fall in to d.
موقوف شدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com