Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (39 milliseconds)
English
Persian
attach
مونتاژ کردن ثابت کردن
attaches
مونتاژ کردن ثابت کردن
attaching
مونتاژ کردن ثابت کردن
Other Matches
assemble
یکپارچه کردن مونتاژ کردن
assembled
یکپارچه کردن مونتاژ کردن
assembles
یکپارچه کردن مونتاژ کردن
fixes
ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
fix
ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
dismantling
پیاده کردن قطعات مونتاژ
dismantles
پیاده کردن قطعات مونتاژ
dismantled
پیاده کردن قطعات مونتاژ
dismantle
پیاده کردن قطعات مونتاژ
fix
کار گذاشتن نصب کردن ثابت کردن
establishing
برقرار کردن احراز کردن ثابت یا پابرجاکردن
mount
ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
mounts
ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
establish
برقرار کردن احراز کردن ثابت یا پابرجاکردن
establishes
برقرار کردن احراز کردن ثابت یا پابرجاکردن
fixes
کار گذاشتن نصب کردن ثابت کردن
posit
ثابت کردن فرض کردن
ascertains
ثابت کردن معین کردن
ascertained
ثابت کردن معین کردن
ascertaining
ثابت کردن معین کردن
ascertain
ثابت کردن معین کردن
pinned
ثابت کردن
true
ثابت کردن
fixes
ثابت کردن
truer
ثابت کردن
demonstrate
ثابت کردن
pin
ثابت کردن
stabilize
ثابت کردن
stabilizes
ثابت کردن
clinching
ثابت کردن
clinches
ثابت کردن
demonstrated
ثابت کردن
fix
ثابت کردن
to make out
ثابت کردن
to let the saw dust out of
را ثابت کردن
truest
ثابت کردن
demonstrating
ثابت کردن
prover
ثابت کردن
demonstrates
ثابت کردن
clinch
ثابت کردن
pinning
ثابت کردن
evidence
ثابت کردن
stabilized
ثابت کردن
stabilised
ثابت کردن
fixations
ثابت کردن
to bring home
ثابت کردن
clinched
ثابت کردن
stabilises
ثابت کردن
fixation
ثابت کردن
stabilising
ثابت کردن
prove
ثابت کردن
proved
ثابت کردن
proves
ثابت کردن
call someone's bluff
<idiom>
ثابت کردن ادعا
to prove with reasons
با دلیل ثابت کردن
to make a point
نکتهای را ثابت کردن
destabilize
غیر ثابت کردن
reason
با دلیل ثابت کردن
stable
ثابت کردن استوارشدن
to put one in the wrong
کسیرا ثابت کردن
reasons
با دلیل ثابت کردن
evidence
ثابت کردن سند
stables
ثابت کردن استوارشدن
stabilises
استوار کردن ثابت شدن
stabilizes
استوار کردن ثابت شدن
stabilized
استوار کردن ثابت شدن
stabilize
استوار کردن ثابت شدن
stabilising
استوار کردن ثابت شدن
nial a line to the counter
کذب موضوعی را ثابت کردن
evidence
شاهد باگواهی ثابت کردن
stabilised
استوار کردن ثابت شدن
freeze
ثابت کردن غیرقابل حرکت ساختن
freezes
ثابت کردن غیرقابل حرکت ساختن
sheet down
ثابت کردن بادبان در مقابل باد
cages
قفل کردن یک ژایرو دروضعیت ثابت و معین
cage
قفل کردن یک ژایرو دروضعیت ثابت و معین
slush down
روغن کاری کردن بکسلهای ثابت ناو
immobilised
ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilising
ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilize
ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilized
ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilizes
ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilizing
ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilises
ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
hovering
پرواز کردن نزدیک زمین به طور ثابت
to prove oneself
نشان دادن
[ثابت کردن]
توانایی انجام کاری
lattices
خطوط شبکه بندی ثابت مخصوص بزرگ کردن نقشه
lattice
خطوط شبکه بندی ثابت مخصوص بزرگ کردن نقشه
cut down to size
<idiom>
ثابت کردن اینکه کسی اونقدرکه فکر میکند خوب نیست
ager
نوعی ماشین بخار جهت ثابت کردن رنگ ها و افزایش ظاهری قدمت فرش
to walk the chalk
بوسیله درست راه رفتن ازمیان خطهای گچ کشیده هوشیاری خود را ثابت کردن
mounting
مونتاژ
assembly line
خط مونتاژ
assembles
مونتاژ
assembled
مونتاژ
assemble
مونتاژ
assembly lines
خط مونتاژ
assembly
مونتاژ
assmebling scaffold
داربست مونتاژ
assembly bench
میز مونتاژ
assembly fixture
تجهیزات مونتاژ
assembly shop
کارگاه مونتاژ
assembly tools
ابزار مونتاژ
subassembly
مونتاژ مقدماتی
final assembly
مونتاژ نهایی
engine stand
محل مونتاژ موتور
assembly order
دستور مونتاژ وسایل
static employment
کاربرد توپخانه پدافند هوایی در سکوی ثابت یا در پدافندهوایی ثابت
disassembly
عکس عمل مونتاژ تجریه قطعات
This car is assembled in Iran.
این اتوموبیل رادرایران سوار می کنند (مونتاژ )
fixed capital
سپرده ثابت اموال ثابت یکان
static test
ازمایش در وضعیت ثابت یا به حالت ثابت
fitting shop
کارگاهی که در انجا اجزای ماشین را سوار میکنند کارگاه مونتاژ
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
clearance fit
اتصالی که در ان حدود دوعضو جفت شونده همیشه مونتاژ را محکم می سازد
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
standing orders
دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
standing order
دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
sample
مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
sampled
مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
standing
ثابت دستورالعمل ثابت
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
steady
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadies
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadied
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadying
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadiest
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
corrects
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilised
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringed
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
preaches
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
withstood
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
to use effort
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
infringes
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
preached
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
woo
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
wooed
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
exploits
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
preach
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
woos
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
point
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
infringing
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
checks
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checked
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilises
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
married under a contract unlimited perio
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
crosses
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crossest
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilizing
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstand
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
exploit
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
support
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
sterilize
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com