Dictiornary-Farsi | موهن نسبت به مقدسات | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
sacrilegious	موهن نسبت به مقدسات


Other Matches

disdainful	موهن
derogatory	موهن
mortifying	موهن
disrespectable	موهن
obscene	ناپسند موهن
sacrilegious	موهن بمقدسات
derogation	عمل موهن
derogate	کاستن عمل موهن انجام دادن
hierolatry	ستایش مقدسات
blasphemies	توهین به مقدسات
sacrilege	توهین به مقدسات
blasphemy	توهین به مقدسات
profanity	بی حرمتی به مقدسات
irreligion	بیحرمتی به مقدسات
blaspheme	به مقدسات بی احترامی کردن
blasphemes	به مقدسات بی حرمتی کردن
blasphemed	به مقدسات بی حرمتی کردن
blaspheme	به مقدسات بی حرمتی کردن
blasphemes	به مقدسات بی احترامی کردن
blasphemed	به مقدسات بی احترامی کردن
blaspheming	به مقدسات بی حرمتی کردن
blaspheming	به مقدسات بی احترامی کردن
leverage	نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
lift fan	توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
ohm's law	جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
liftjet	توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
attributable	قابل نسبت دادن نسبت دادنی
prorata	برحسب نسبت معین بهمان نسبت
nationallism	مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
format	نسبت
formats	نسبت
proportions	نسبت
rapport	نسبت
ratio	نسبت
respect	نسبت
respects	نسبت
relational	نسبت
proportion	نسبت
proportional	به نسبت
in relation to	نسبت به
kinship	نسبت
cognation	نسبت
in the ratio of	به نسبت
in respect of	نسبت به
in respect of	به نسبت
in regard to	نسبت به
in regard of	نسبت به
in proprotion to	نسبت به
in connexion with	نسبت به
apropos of	نسبت به
ratios	نسبت
as compared to	نسبت به
rate	نسبت
to	تا نسبت به
with respect to	نسبت به
the rat of to	نسبت دو به سه
quotients	نسبت
uncross	نسبت
In what proportion ?	به چه نسبت ؟
In the ration lf one to ten .	به نسبت یک به ده
relation	نسبت
bearing	نسبت
t ratio	نسبت تی
rates	نسبت
than	نسبت به
towards	نسبت به
quotient	نسبت
toward	بطرف نسبت به
mobility ratio	نسبت تحرک
attributes	نسبت دادن
glide ratio	نسبت سریدن
mole ratio	نسبت مولی
attributing	نسبت دادن
credits	نسبت دادن
gyromagnetic ratio	نسبت ژیرومغناطیسی
nines complement	متمم نسبت به 9
relation	رابطه نسبت
us	نسبت بما
regards	باره نسبت
viscosity ratio	نسبت گرانروی
void ratio	نسبت منفذها
attribution	نسبت دادن
voltage ratio	نسبت ولتاژ
operating ratio	نسبت عملیاتی
fineness ratio	نسبت فرافت
one's complement	متمم نسبت به یک
baud rate	نسبت باود
water cement ratio	نسبت اب و سیمان
weight ratio	نسبت وزن
regarded	باره نسبت
regard	باره نسبت
porosity	نسبت روزنه ها
velocity ratio	نسبت سرعت
assion	نسبت دادن
magnetogyric ratio	نسبت ژیرومغناطیس
oxygen ration	نسبت اکسیژن
acidity coefficient	نسبت اکسیژن
abundance ratio	نسبت فراوانی
absorption ratio	نسبت جذب
connection	بستگی نسبت
connexions	بستگی نسبت
image ratio	نسبت تصویر
activity ratio	نسبت فعالیت
imputation	نسبت دادن
impluse ratio	نسبت ضربه
impluse ratio	نسبت ایمپولز
affine	نسبت ازدواجی
affine	نسبت سلبی
advalorem	به نسبت قیمت
impedance ratio	نسبت امپدانس
in d. of	با بی اعتنایی نسبت به
hit ratio	نسبت اصابت
aspect ratio	نسبت تصویر
aspect ratio	نسبت دید
rates	اندازه نسبت
credit	نسبت دادن
he is faithful to me	نسبت به من باوفاست
credited	نسبت دادن
crediting	نسبت دادن
liquidity ratio	نسبت نقدینگی
lay to	نسبت دادن به
ionic ratio	نسبت یونی
inverse ratio or proportion	نسبت معکوس
inverse ratio	نسبت معکوس
ascribable	نسبت دادنی
aspect ratio	نسبت صفحه
abundance	نسبت فراوانی
visibility	نسبت دید
rate	اندازه نسبت
transmissivity	نسبت فرافرستی
imputable	نسبت دادنی
imputes	نسبت دادن
stress ratio	نسبت تنش
strength ratio	نسبت استحکام
cash ratio	نسبت نقدینگی
attribute	نسبت دادن
control ratio	نسبت فرمان
roundness	نسبت گردی
saving ratio	نسبت پس انداز
scale down	به نسبت ثابت
correlation ratio	نسبت همبستگی
impute	نسبت دادن
ten's complement	متمم نسبت به 01
current ratio	نسبت جاری
relativization	نسبت دادن
cost benefit ratio	نسبت فایده
contact ratio	نسبت تماس
imputed	نسبت دادن
scalling factor	نسبت اشل
self relative	نسبت بخود
concentration ratio	نسبت تمرکز
blood	نسبت خویشاوندی
compression ratio	نسبت تراکم
sensitivity ratio	نسبت حساسیت
error ratio	نسبت خطا
settlement ratio	نسبت نشست
correspondingly	بهمان نسبت
selection ratio	نسبت گزینش
favouritism	مساعدت نسبت به
ascribing	نسبت دادن
ascribes	نسبت دادن
ascribed	نسبت دادن
ascribe	نسبت دادن
shunt ratio	نسبت شنت
two's complement	متمم نسبت به دو
price ratio	نسبت قیمت
distribution ratio	نسبت توزیع
to behave toward	رفتارکردن نسبت به
to do by	رفتارکردن نسبت به
to put down	نسبت دادن
progressive ratio	نسبت تصاعدی
progenitorship	نسبت جدی
factor proportion	نسبت عوامل
feedback ratio	نسبت فیدبک
percentages	نسبت یا درصد
feedback ratio	نسبت پس خوراند
percentage	نسبت یا درصد
relationship	وابستگی نسبت
relationships	وابستگی نسبت
transformation ratio	نسبت تبدیل
bear on	نسبت داشتن
there is nothing wanting	چیزی کم نسبت
recycling ratio	نسبت بازگردانی
recycle ratio	نسبت بازگردانی
transformer ratio	نسبت مبدل
reduction ratio	نسبت کاهش
deposit ratio	نسبت سپرده
ratio detector	اشکارساز نسبت
proximity of blood	قرابت نسبت
prorenata	نسبت موافق
ratio of transformer	نسبت مبدل
bypass ratio	نسبت کنارگذاری
into	نسبت به مقارن
imputing	نسبت دادن
gear ratio	نسبت چره دنده ها
he showed me kindness	ابرازمحبت نسبت به من نمود
file activity ratio	نسبت فعالیت پرونده
context sensitive	حساس نسبت به متن
current transfer ratio	نسبت انتقال جریان
genealogically	ازروی نسبت نامه