English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 173 (9 milliseconds)
English Persian
subject to your approval موکول به تصویب شما
Other Matches
approval by acclamation تصویب به وسیله کف زدن وابراز احساسات این گونه تصویب زمانی مصداق پیدامیکند که مخالف جدی وجودنداشته باشد و طبعا" مسئله شمردن صاحبان اصوات تحسین امیز منتفی است
contingent موکول
contingents موکول
even tual موکول
dependance موکول
subject موکول به
dependent موکول
dependence موکول
subjected موکول به
subjecting موکول به
subjects موکول به
dependent عایله موکول به
contingent موکول یا موقوف به
contingents موکول یا موقوف به
relegate موکول کردن
relegated موکول کردن
relegates موکول کردن
conditional موکول مقید
pend موکول بودن
relegating موکول کردن
postponement موکول ببعد کردن
eventual موکول بانجام شرطی
contango به بعد موکول کردن
deep freeze به بعد موکول کردن
deep freezes به بعد موکول کردن
shelved ببعد موکول کردن
shelve ببعد موکول کردن
postponements موکول ببعد کردن
postponing بتعویق انداختن موکول کردن
to put something on the shelf <idiom> چیزی را به بعد موکول کردن
adjourned موکول بروز دیگر شدن
to put something into cold storage <idiom> چیزی را به بعد موکول کردن
postpone بتعویق انداختن موکول کردن
postponed بتعویق انداختن موکول کردن
postpones بتعویق انداختن موکول کردن
adjourn موکول بروز دیگر شدن
to lay on the table بوقت دیگر موکول کردن
adjourning موکول بروز دیگر شدن
adjourns موکول بروز دیگر شدن
esorow سندرسمی که اجرای ان موکول به تحقق شرطی باشد
adjourn بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
adjourned بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
adjourning بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
adjourns بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
to talk out a bill مذاکره کردن در باره لایحهای انقدرکه موکول ببعدگرد د
rain check <idiom> رد کردن درخواستی برای یک تاریخ معین و موکول آن به زمان دیگر
sanctioning تصویب
sanctioned تصویب
enactments تصویب
enactment تصویب
sanction تصویب
okay تصویب
ok تصویب
sanctions تصویب
approbation تصویب
approval تصویب
ratification تصویب
resolutions تصویب
resolution تصویب
approved تصویب شده
approvingly تصویب شده
sanctioning تصویب کردن
sanctions تصویب کردن
approbate تصویب کردن
to be approved به تصویب رسیدن
to have approved به تصویب رساندن
to meet the a of به تصویب رسیدن
allow تصویب کردن
meet of approval of به تصویب ..... رسیدن
approval of plan تصویب نقشه
passed <adj.> <past-p.> تصویب شده
authorized <adj.> <past-p.> تصویب شده
authorised [British] <adj.> <past-p.> تصویب شده
approved <adj.> <past-p.> تصویب شده
allowed <adj.> <past-p.> تصویب شده
disapprobation عدم تصویب رد
agreed <adj.> <past-p.> تصویب شده
discountenance تصویب نکردن
grant تصویب کردن
imprimatur تصویب پذیرش
indorsation تصویب نمودن
ratified تصویب کردن
acceptance تصویب یک پیشنهاد
passes تصویب شدن
disapprove تصویب نکردن
passed تصویب شدن
disapproves تصویب نکردن
acceptances تصویب یک پیشنهاد
passage تصویب قطعه
resolute تصویب کردن
ratifies تصویب کردن
allows تصویب کردن
ratify تصویب کردن
allowing تصویب کردن
ratifying تصویب کردن
allow تصویب کردن
pass تصویب شدن
acted تصویب نامه
subscribe تصویب کردن
subscribed تصویب کردن
sanctioned تصویب کردن
subscribes تصویب کردن
approving تصویب کردن
subscribing تصویب کردن
approves تصویب کردن
act تصویب نامه
approvable قابل تصویب
sanction تصویب کردن
approve تصویب کردن
passages تصویب قطعه
disapproval عدم تصویب
ratification تصدیق و تصویب
pass گذراندن تصویب شدن
the royol a تصویب یاصحه همایونی
reenactment تصویب مجدد قانون
order in council تصویب نامه دولتی
disapprove رد کردن تصویب نکردن
subject to your approval اگرشما تصویب نمایید
approval to the treaty معاهدهای را تصویب کردن
passes گذراندن تصویب شدن
disapproves رد کردن تصویب نکردن
passed گذراندن تصویب شدن
voted با اکثریت اراء تصویب کردن
vote با اکثریت اراء تصویب کردن
pass تصویب کردن قبول شدن
passes تصویب کردن قبول شدن
passed تصویب کردن قبول شدن
votes با اکثریت اراء تصویب کردن
deposit of instrument of ratification ایداع اسناد دال بر تصویب
authorize اختیار دادن تصویب کردن
authorizing اختیار دادن تصویب کردن
authorises اختیار دادن تصویب کردن
enacts تصویب کردن نمایش دادن
enacting تصویب کردن نمایش دادن
approved circuit مدار تصویب شده مخابراتی
enact تصویب کردن نمایش دادن
it depends on his approval منوط به موافقت و تصویب اوست
instruments of ratification اسناد دال بر تصویب و تصدیق
authorizes اختیار دادن تصویب کردن
enacted تصویب کردن نمایش دادن
authorising اختیار دادن تصویب کردن
put off ازسرباز کردن ببعد موکول کردن
homologate تصویب نوع اتومبیل بوسیله داوران
unit price contract قیمت واحد تصویب شده درقرارداد
estate in remainder ملک معلق عبارت از ان است که شناسایی قانونی یک ملک منوط و موکول به تعیین تکلیف ملک دیگر باشد
rogation تصویب قانون بوسیله مراجعه باراء عمومی
passed صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
passes صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
pass صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
modus vivendi توافقی که بین دو کشور بوجود می اید با این هدف که بعدا" شرایط ان دقیقتر و واضحتر تعیین شودهدف این نوع توافق حل مسائلی است که حل انها رانمیتوان به بعد موکول کرد
two man rule قانون حضور یاتصویب دونفره یا تصویب به وسیله دونفر برای انجام کار
exchange of instruments of ratification مبادله اسناد دال بر تصدیق وتصویب موضوع مورد توافق یا تصویب معاهده
copyright عمل مجلس برای تصویب قانون حق چاپ و کنترل کپیهای موادی که این حق را دارند
copyrights عمل مجلس برای تصویب قانون حق چاپ و کنترل کپیهای موادی که این حق را دارند
bill اعلامیه مربوط به حقوق عمومی و ازادیهای فردی که در مواقع غیر عادی و خاص تصویب میشود
bills اعلامیه مربوط به حقوق عمومی و ازادیهای فردی که در مواقع غیر عادی و خاص تصویب میشود
pork barrel برنامه دولتی دارای منافع مادی برای اشخاص تصویب کننده ان یا برای دولت
expert نرم افزاری که دانش نصیحت و قوانین تصویب شده توسط خبره ها را در یک موضوع مشخص به داده کاربر اعمال میکند تا کمک به رفع یک مشکل
experts نرم افزاری که دانش نصیحت و قوانین تصویب شده توسط خبره ها را در یک موضوع مشخص به داده کاربر اعمال میکند تا کمک به رفع یک مشکل
interdepend بهم موکول بودن مربوط بهم بودن
privacy act of قانونی که در کنگره آمریکا برای منظم کردن ذخیره داده در پایگاه های داده آژانس فدرالی به تصویب رسید
homologate تصدیق کردن تصویب کردن
ratified قبول کردن تصویب کردن
okay تصویب کردن موافقت کردن
ok تصویب کردن موافقت کردن
ratify قبول کردن تصویب کردن
ratifying قبول کردن تصویب کردن
ratifies قبول کردن تصویب کردن
statute of fraud قوانین ضد کلاهبرداری قوانینی که در سال 7761میلادی در زمان چارلزیازدهم در انگلستان به تصویب رسید و هدف اصلی ان جلوگیری از گواهی دروغ و پیمان شکنی و استفاده نامشروع از عدم حضور ذهن گواهان در محکمه بود
lobby تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
lobbies تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
lobbied تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com