Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 202 (2 milliseconds)
English	Persian
crosstalk	مکالمه متقابل
Search result with all words
two way telephone equipment	تجهیزات مکالمه متقابل تاسیسات مکالمه تلفنی
Other Matches
counteroffensive	تعرض وحمله متقابل حمله تعرضی متقابل
recriminate	اتهام متقابل وارد کردن دعوای متقابل طرح کردن دوباره متهم ساختن
counter memorial	یادداشت متقابل اخطار متقابل
mutual inductance	اندوکتیویته متقابل اندوکتانس متقابل
parle	مکالمه
palaver	مکالمه
colloquium	مکالمه
colloquia	مکالمه
parlance	مکالمه
warsaw treaty	پیمانی که عنوان اصلی ان "پیمان کمک متقابل اروپای شرقی " است و به سال 5591 در ورشوپایتخت لهستان منعقد شد وهدف ان کمک متقابل کشورهای اروپای شرقی به یکدیگر است و بیشتر جنبه نظامی دارد
frequency of calls	تراکم مکالمه
sign languages	مکالمه با اشاره
sign language	مکالمه با اشاره
through call	مکالمه مستقیم
dialogist	مکالمه نویس
parley	مکالمه کردن
telephone conversation	مکالمه تلفنی
conversation	مکالمه محاوره
conversations	مکالمه محاوره
parleys	مکالمه کردن
parleying	مکالمه کردن
radiotelephony	مکالمه با بی سیم
parleyed	مکالمه کردن
push to talk	کلید مکالمه تلفنی
duplex telephony	مکالمه تلفنی دو طرفه
radio dicipline	انضباط مکالمه بی سیم
radiotelephony	مکالمه رادیو تلفنی
international call	مکالمه بین المللی
telephone modal distance	مسافت مکالمه تلفنی
chargeable call	مکالمه قابل پرداخت
emergency call	خبر یا مکالمه اضطراری
trunk call	مکالمه مشترکین از طریق ترانک
trunk calls	مکالمه مشترکین از طریق ترانک
fixed time call	مکالمه در زمان معین و ثابت
uncommunicative	بی علاقه به مکالمه و تبادل فکر و خبر
speaking tube	لوله مخصوص مکالمه بین دواتاق
ring off	قطع کردن تلفن یا مکالمه تلفنی
procedure word	کلماتی که قبل از شروع مکالمه مخابره می شوند
interphone	سیستم تلفن یا مکالمه داخلی یک جنگ افزار
duplex operation	کارکرد یا عملکرد دوبل مکالمه تلفنی دو طرفه
I'm putting you through now.	شما را الان وصل میکنم. [در مکالمه تلفنی]
interrogator responder	دستگاه تماس یا مکالمه سیستم شناسایی دشمن وخودی
Their eyes met.	آنها به هم زل زدند. [همینطور به معنی گفتگوی بدون مکالمه یا عشق به هم]
dialectic	روش مبتنی بر مباحثه و مکالمه روشی است که فلاسفهای نظیر سقراط
dial up	استفاده از یک شماره گیر یا دکمه فشاری تلفن برای ایجاد مکالمه تلفنی ایستگاه به ایستگاه
reciprocal	متقابل
interactional	متقابل
correspounding	متقابل
counter	متقابل
countering	متقابل
interactive	متقابل
countered	متقابل
opposing	متقابل
opposed	متقابل
reciprocative	متقابل
mutual	متقابل
polar	متقابل
countermeasures	اقدامات متقابل
cross action	دعوی متقابل
cross bill	شکایت متقابل
counterclaim	دعوای متقابل
cross feed	خورد متقابل
cross index	شاخص متقابل
counterbid	پیشنهاد متقابل
counterattack	حمله متقابل
cross purpose	قصد متقابل
counteraction	اقدام متقابل
counter transference	انتقال متقابل
counter trade	تجارت متقابل
reciprocation	عمل متقابل
counterclaim	ادعای متقابل
countermine	توط ئه متقابل
countermeasure	اقدام متقابل
counterpawn	پیاده متقابل
counterpoise	وزنه متقابل
counterclaim	دعوی متقابل
counterpoise	سیم متقابل
counterrevolution	انقلاب متقابل
countervailing credit	اعتبار متقابل
counterwork	عمل متقابل
crossecheck	بررسی متقابل
counter-measure	اقدام متقابل
transinformation	اگاهی متقابل
mutual assistance	کمک متقابل
grid anode transconductance	رسانایی متقابل
mutual conductance	رسانایی متقابل
transconductance	رسانایی متقابل
harmonic mean	اعداد متقابل
inter play	اثر متقابل
interaction curve	خم کنش متقابل
m	القاگری متقابل
intercorrelation	همبستگی متقابل
interdependency	اتکاء متقابل
logrolling	همکاری متقابل
iteraction	عمل متقابل
mutual characteristic	مشخصه متقابل
intervisibility	دید متقابل
transfer characteristic	مشخصه متقابل
opposite phase	فاز متقابل
set off	دعوی متقابل
counter-measures	اقدام متقابل
cross-reference	ارجاع متقابل
reciprocal trading	مبادله متقابل
mutual terms	شرایط متقابل
mutual relationship	رابطه متقابل
eclipsed form	شکل متقابل
mutual induction	القای متقابل
mutual energy	انرژی متقابل
mutual inductance	القاگری متقابل
mutual consistency	سازگاری متقابل
interrelation	رابطه متقابل
proportional	متقابل یا هماهنگ
cross check	بررسی متقابل
back pressure	فشار متقابل
interrelationships	رابطه متقابل
interrelationship	رابطه متقابل
reciprocal	عمل متقابل
cross-references	ارجاع متقابل
cross-references	مراجعه متقابل
cross-reference	مراجعه متقابل
cross reference	ارجاع متقابل
mutual	متقابل یا متقابله
antitype	نوع متقابل
cross-check	بررسی متقابل
cross-checked	بررسی متقابل
reciprocity	عمل متقابل
retaliation	عمل متقابل
interdependence	وابستگی متقابل
interdependence	اتکاء متقابل
counter	ضربت متقابل
countered	ضربت متقابل
countering	ضربت متقابل
cross-checks	بررسی متقابل
cross-checking	بررسی متقابل
cross reference	مراجعه متقابل
counter fire	اتش متقابل
counter gambit	گامبی متقابل
counter offensive	پدافند متقابل
recriminations	تهمت متقابل
counter offensive	حمله متقابل
counter offer	پیشنهاد متقابل
recriminations	اتهام متقابل
counter offer	عرضه متقابل
recrimination	تهمت متقابل
recrimination	اتهام متقابل
reciprocal	متقابل معکوس
interplay	اثر متقابل
counter current	جریان متقابل
counter credit	اعتبار متقابل
counter propaganda	تبلیغ متقابل
counter attraction	کشش متقابل
counter purchase	خرید متقابل
interaction	عمل متقابل
interaction	کنش متقابل
interaction	اثر متقابل
counter claim	دعوی متقابل
intervisibility	قابلیت دید متقابل
counteracted	عمل متقابل کردن
counteract	عمل متقابل کردن
riposting	ضربه متقابل زدن
rebut	جواب متقابل دادن
rebutted	جواب متقابل دادن
rebutting	جواب متقابل دادن
rebuts	جواب متقابل دادن
ripostes	ضربه متقابل زدن
intract	عمل متقابل کردن
social interaction	کنش متقابل اجتماعی
repost	ضربه متقابل زدن
visual interaction	کنش متقابل بصری
scandinavian defence	دفاع متقابل مرکزی
internecine	کشتار متقابل قاتل
riposte	ضربه متقابل زدن
riposted	ضربه متقابل زدن
interaction	عکس العمل متقابل
counteracting	عمل متقابل کردن
coefficient of mutual induction	ضریب القای متقابل
conversion transconductance	رسانایی متقابل وارون
retort	جواب متقابل تلافی
retorts	جواب متقابل دادن
counterplay	بازی شطرنج متقابل
differential field winding	سیمپیچ اهنربایی متقابل
retorts	جواب متقابل تلافی
crossfertilize	لقاح متقابل کردن
centre counter defence	دفاع متقابل مرکزی
cross reference table	جدول ارجاع متقابل
cross magnetizing	میدان مغناطیسی متقابل
cross fire	اتش گلوله متقابل
compensation trading	داد و ستد متقابل
retaliation	عکس العمل متقابل
rebuttals	عمل متقابل پس زنی
greco counter gambit	گامبی متقابل گرکو
counter purchase	داد وستد متقابل
counterattack	حمله متقابل کردن
rebuttal	عمل متقابل پس زنی
counteracts	عمل متقابل کردن
countercheck	سرزنش وتوبیخ متقابل
benoni counter gambit	گامبی متقابل بنونی
counter current principle	اصول جریان متقابل
retort	جواب متقابل دادن
unrequited	بدون تلافی یا عمل متقابل

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com