Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
suck dry
مکیدن و خشک انداختن
Other Matches
drops
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
sucks
مکیدن
absorb
مکیدن
to give suck at
مکیدن
suck
مکیدن
take a suck at
مکیدن
absorbs
مکیدن
sucked
مکیدن
to suck milk
پستان مکیدن
thumb sucking
شست مکیدن
vampirism
خون مکیدن
intakes
مکیدن تنفس
sucking reflex
بازتاب مکیدن
bilge
مکیدن اب یا روغن
resorption
مکیدن مجدد
suction
عمل مکیدن
intake
مکیدن تنفس
proboscises
الت مکیدن حشره
slurps
صدای مکیدن دراوردن
slurping
صدای مکیدن دراوردن
slurped
صدای مکیدن دراوردن
proboscis
الت مکیدن حشره
slurp
صدای مکیدن دراوردن
reabsorb
دوباره مکیدن و جذب کردن
to suck on
مکیدن
[مثال آب نبات چوبی ]
to bleed somebody
خون کسی را مکیدن
[اصطلاح مجازی]
bring down
به زمین انداختن حریف انداختن شکار
haustellate
دارای الت مکنده مربوط به حشرات مکنده مساعد برای مکیدن
horrified
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifies
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrify
بهراس انداختن به بیم انداختن
jeopard
بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrifying
بهراس انداختن به بیم انداختن
steer roping
کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
suction
جذب بوسیله مکیدن جذب
lactate
شیر مکیدن شیر دادن
let down
پایین انداختن انداختن
billiard point
در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
to fire off a postcard
انداختن
hew
انداختن
brush finish
خط انداختن
deletes
انداختن
deleted
انداختن
fell
انداختن
delete
انداختن
to pick off
تک تک انداختن
felled
انداختن
felling
انداختن
lines
خط انداختن در
deleting
انداختن
benite
به شب انداختن
fells
انداختن
to play a searchlight
انداختن
hewed
انداختن
overthrows
بر انداختن
to lay by the heels
بر انداختن
hitch
انداختن
hitched
انداختن
hitches
انداختن
hitching
انداختن
blob
لک انداختن
to leave out
انداختن
spill
انداختن
spilled
انداختن
spilling
انداختن
spills
انداختن
hewn
انداختن
to let drop
انداختن
pilling
تل انداختن
omit
انداختن
overthrown
بر انداختن
overthrowing
بر انداختن
omits
انداختن
overthrow
بر انداختن
overthrew
بر انداختن
bottoms
ته انداختن
bottom
ته انداختن
omitting
انداختن
hewing
انداختن
to hew down
انداختن
omitted
انداختن
hews
انداختن
rut
خط انداختن
ruts
خط انداختن
to let fall
انداختن
to draw lots
انداختن
blobs
لک انداختن
launch
به اب انداختن
jaculate
انداختن
throw
انداختن
launched
به اب انداختن
throwing
انداختن
throws
انداختن
relegate
انداختن
launches
به اب انداختن
relegated
انداختن
relegates
انداختن
relegating
انداختن
launching
به اب انداختن
thrust
انداختن
string
زه انداختن به
run home
جا انداختن
to skips over
انداختن
retroject
پس انداختن
slings
انداختن
souse
انداختن
slinging
انداختن
sling
انداختن
spilled or spilt
انداختن
let fall
انداختن
leave out
انداختن
lay away
انداختن
lash vt
انداختن
floriate
گل انداختن در
flings
انداختن
prostrate
از پا انداختن
deracination
بر انداختن
stagger
از پا انداختن
hurl
انداختن
hurled
انداختن
thrusts
انداختن
thrusting
انداختن
flinging
انداختن
line
خط انداختن در
emplace
جا انداختن
hurls
انداختن
fling
انداختن
to put back
پس انداختن
to throw in the towel
لنگ انداختن
to throw out
بیرون انداختن
nauseates
از رغبت انداختن
to take the photograph of
عکس انداختن از
nauseated
از رغبت انداختن
embroil
به نزاع انداختن
hinder
بتاخیر انداختن
to throw off
دور انداختن
siring
نیا پس انداختن
excrete
بیرون انداختن
embroiled
به نزاع انداختن
embroiling
به نزاع انداختن
embroils
به نزاع انداختن
excreted
بیرون انداختن
hindered
بتاخیر انداختن
sired
نیا پس انداختن
excretes
بیرون انداختن
excreting
بیرون انداختن
sire
نیا پس انداختن
hindering
بتاخیر انداختن
nauseate
از رغبت انداختن
interjects
درمیان انداختن
demoralizes
ازروحیه انداختن
demoralizing
ازروحیه انداختن
dismounts
ازفرماندهی انداختن
dismounting
ازفرماندهی انداختن
inveigled
بدام انداختن
inveigle
بدام انداختن
to throw up the sponge
سپر انداختن
to youse to a
به جنبش انداختن
demoralized
ازروحیه انداختن
interjecting
درمیان انداختن
interjected
درمیان انداختن
hinders
بتاخیر انداختن
demoralised
ازروحیه انداختن
dismount
ازفرماندهی انداختن
inveigling
بدام انداختن
interject
درمیان انداختن
inveigles
بدام انداختن
demoralises
ازروحیه انداختن
demoralising
ازروحیه انداختن
demoralize
ازروحیه انداختن
trepanation
بدام انداختن
unking
شاهی انداختن
triggered
راه انداختن
trigger
راه انداختن
depresses
ازارزش انداختن
depress
ازارزش انداختن
defers
عقب انداختن
deferring
عقب انداختن
defer
عقب انداختن
triggers
راه انداختن
expelled
بیرون انداختن
expel
بیرون انداختن
disfiguring
از شکل انداختن
disfigures
از شکل انداختن
deforms
ازشکل انداختن
disfigure
از شکل انداختن
miscast
بناحق انداختن
allure
بطمع انداختن
snares
بدام انداختن
snare
بدام انداختن
To make mischief. To stir up trouble.
شرراه انداختن
immobilising
از رواج انداختن
immobilises
از رواج انداختن
To take pictures. To photograph. To film.
عکس انداختن
immobilised
از رواج انداختن
slobbers
دهان را اب انداختن
slobbering
دهان را اب انداختن
Recent search history
Search history is
off
.
Activate
✘ Close
✘
ض
ص
ث
ق
ف
غ
ع
ه
خ
ح
ج
چ
◀—
ش
س
ئ
ی
ب
ل
أ
آ
ا
ت
ن
م
ک
گ
[]
ظ
ط
ژ
ز
ر
ذ
د
پ
ؤ
و
ء
.
!
؟
()
نیم فاصله
Space
نیم فاصله
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com
Close
Previous
Next
Loading...