English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
Unless the contray is proved . مگر اینکه خلافش ثابت شود
Other Matches
cut down to size <idiom> ثابت کردن اینکه کسی اونقدرکه فکر میکند خوب نیست
theory of epigensis فرض اینکه نطفه بوجودمیایدنه اینکه ازپیش بوده وپس ازمواقعه
static employment کاربرد توپخانه پدافند هوایی در سکوی ثابت یا در پدافندهوایی ثابت
fixed capital سپرده ثابت اموال ثابت یکان
static test ازمایش در وضعیت ثابت یا به حالت ثابت
provided he goes at once بشرط اینکه بی درنگ برود مشروط بر اینکه فورا برود
standing orders دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
standing order دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
sampled مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
sample مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
standing ثابت دستورالعمل ثابت
steady مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadying مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadies مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadied مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadiest مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
fixes ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
fix ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
unless جز اینکه
howbeit با اینکه
in spite of the face that اینکه
save that جز اینکه
in order to ... تا [اینکه ]
in order that تا اینکه
so as to تا [اینکه ]
the fact that اینکه
up to/till/until <idiom> تا اینکه
or یا اینکه
on the supposition that بخیال اینکه
pray consider my case تمنی اینکه
owing to the fact that به واسطه اینکه
in view of <idiom> به خاطر اینکه
because برای اینکه
for برای اینکه
whilst ضمن اینکه
instantly به محض اینکه
ere قبل از اینکه
inorder to برای اینکه
hent ربودن تا اینکه
owing to the fact that نظر به اینکه
the reason why دلیل اینکه
that's that اینکه از این
the reason why علت اینکه
on the supposition that بتصور اینکه
in order that برای اینکه
to the end that برای اینکه
wherein دراثنای اینکه
to the end that تا اینکه بقصداینکه
insomuch نظر به اینکه
in order to ... برای [اینکه]
to sum up خلاصه اینکه
whereas نظر به اینکه
even though ولو اینکه
than تا اینکه بجز
notwithstanding باوجود اینکه
In view of the fact that … whereas … نظر به اینکه
Despite the fact that… با وجود اینکه
save that الا اینکه
so that برای اینکه
as if مثل اینکه
instead بجای اینکه
in view of the fact that نظر به اینکه
providing مشروط بر اینکه
so as to برای [اینکه]
as thought مثل اینکه
as though مثل اینکه
as soon as بمحض اینکه
forasmuch as نظر به اینکه
whenas بعلت اینکه
what with <idiom> برای اینکه ،درنتیجه
there is nothing for it but to چارهای ندارد جز اینکه
i maintain قائل هستم به اینکه ...
as respects ... درباره ... [با توجه به اینکه... ]
in one world خلاصه اینکه مختصرا
Not to mention the fact that … حالا بگذریم از اینکه...
not to say ... <idiom> به اضافه اینکه ... است
though گرچه هرچند با اینکه
as respects با توجه به اینکه اما
as regards با توجه به اینکه اما
inorder to به خاطر اینکه برای
in one word خلاصه اینکه مختصرا
in order that he may go برای اینکه برود
in a word خلاصه اینکه مختصرا
not to mention ... <idiom> به اضافه اینکه ... است
in order that i may go برای اینکه بروم
inadvisably بدون اینکه صلاح باشد
in orders that it may beeasier برای اینکه اسان تر شود
instead of doing بجای اینکه انجام بدهند
instead of working بجای اینکه او کار بکند
You are asking for it. You are sticking your neck out. مثل اینکه تنت می خارد
adside from صرفنظر از اینکه گذشته از این
whereas بادر نظر گرفتن اینکه
Supposing that is the case . بفرض اینکه اینطور باشد
much as I'd like to <idiom> با اینکه اینقدر دوست دارم
to be on the safe side برای اینکه احتمال اشتباه
the instant i saw him بمحض اینکه اورا دیدم
that is no new اینکه خبر تازهای نبود
iimmediately he saw me بمحض اینکه مرا دید
You seem to expect something for good measure ! مثل اینکه حالاناز شست هم می خواهی !
Depending on how late we arrive ... بستگی به اینکه ساعت چند ما می رسیم ...
authentication اطمینان از اینکه چیزی صحیح است
it is not true that he is dead اینکه میگویند مرده است حق ندارد
incomparably بدون اینکه نظر داشته باشد
It seems I am not welcome (wanted) here. مثل اینکه من اینجا زیادی هستم
He is very primitive and uncuth . مثل اینکه از پشت کوه آمده
approving تصور اینکه چیزی خوب است
irrelevantly بدون اینکه وابستگی داشته باشد
approves تصور اینکه چیزی خوب است
combatable قابل اینکه باان نبردیاضدیت کنند
we eat that we may live میخوریم برای اینکه زنده باشیم
benifit of elergy امتیازروحانیون برای اینکه شرعامحاکمه شوند
euphonically برای اینکه بگوش خوش ایندباشد
approve تصور اینکه چیزی خوب است
off the point بدون اینکه وابستگی داشته باشد
our offer to render a service حاضر شدن ما برای اینکه خدمتی بکنیم
dut of court ممنوع از اینکه دادگاه بافهارارتش رسیدگی می نماید
After his discharge from the army, he came to Tehran . پس از اینکه از خدمت ارتش مرخص شد آمد تهران.
it was beneath my notice شایسته اینکه اعتنایی بان کنم نبود
forbids بیان اینکه چیزی نباید انجام شود
forbid بیان اینکه چیزی نباید انجام شود
I am glad to see you up and about. خوشحالم از اینکه شما را سر پا وسر حال می بینم
take a stand on something <idiom> فهمیدن اینکه کسی بر علیه چیزی است
Unless otherwise stated . مگر اینکه خلاف ( عکس ) آن اظهار گردد
quality بررسی اینکه کیفیت یک محصول خوب است
hylotheism اعتقاد به اینکه خدا و ماده یکی هستند
i sort of feel sick مثل اینکه حالم دارد بهم میخورد
There is still time before I go. هنوز وقت هست تا اینکه من راه بیفتم.
at the owner's risk با قید اینکه هرگونه خسارت بعهده مالک
qualities بررسی اینکه کیفیت یک محصول خوب است
unless otherwise prescibed [by the doctor] مگر اینکه [پزشک] نسخه دیگری نوشته
It's good to see you again. خیلی خوشحالم از اینکه شما را دوباره میبینم.
failures شروع مجدد یک فرآیند یابرنامه پس از اینکه رخ داد و تصحیح شد
learn to walk before yaou run. <proverb> قبل از اینکه بدوى راه رفتن را یاد بگیر.
humoralism اعتقاد به اینکه امراض نتیجه فساد اخلاط است
mutual terms شرایطی که بموجب ان دو تن بجای اینکه پول بدهند کارمیکند
wait up for <idiom> به رختخواب نرفتن تا اینکه کسی برسد یا اتفاقی بیافتد
mercerize موادشیمیایی زدن به پارچههای نخی برای اینکه حریرنماشوند
think little of <idiom> تصور اینکه چیزی یا کسی مهم یا باارزش است
Looks likes he is asking for trouble . looks like he is sticking his neck out . مثل اینکه سرش به گردنش ( تنش ) زیادی می کند
. Why,what was the harm? چرا اینکه دیگر ایرادی نداشت؟ ( بعنوان اعتراض )
adoptionism اعتقادبه اینکه عیسی فرزندخوانده خدا است نه پسرحقیقی او
You wI'll fail unless you work harder . موفق نخواهی شد مگه اینکه تلاش بیشتری بکنی
germtheory فرض اینکه میکروب وسیله واگیره ناخوشی است
open به جای اینکه یک پرسش به آدرس تابع انجام شود
failure شروع مجدد یک فرآیند یابرنامه پس از اینکه رخ داد و تصحیح شد
polarity تعریف اینکه سیگنال الکتریکی مثبت است یا متن
second-guess someone <idiom> حدس اینکه یکی دیگه چه کاری انجام میداد
opened به جای اینکه یک پرسش به آدرس تابع انجام شود
opens به جای اینکه یک پرسش به آدرس تابع انجام شود
checks بررسی اینکه یک پروتکل کد حرف و فرمت آن صحیح هستند
except as otherwise provided مگر اینکه به طور دیگر قید شده باشد
check بررسی اینکه یک پروتکل کد حرف و فرمت آن صحیح هستند
checked بررسی اینکه یک پروتکل کد حرف و فرمت آن صحیح هستند
without lifting a finger بدون اینکه به چیزی دستی بزند [اصطلاح روزمره]
To see her [The sight of her] gives me a pang in my heart. وقتی که او [زن] را میبینم مانند اینکه نیش به قلبم می زنند.
bridge تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد
bridged تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد
bridges تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد
polarities تعریف اینکه سیگنال الکتریکی مثبت است یا متن
without lifting a finger بدون اینکه اصلا کاری بکند [اصطلاح روزمره]
inalterable ثابت
stable ثابت
changeless ثابت
stables ثابت
fix ثابت
resolute ثابت
incommutable ثابت
fixed bridge پل ثابت
truest ثابت
hard and fast ثابت
indelible ثابت
unshaken ثابت
equable ثابت
immovable ثابت
stationary ثابت
truer ثابت
true ثابت
unswerving <adj.> ثابت
sustained ثابت
thetic ثابت
thetical ثابت
pegged ثابت
undeviating <adj.> ثابت
loyal ثابت
sustain ثابت
steadiest ثابت
steadies ثابت
constant ثابت
constants ثابت
steady ثابت
sustains ثابت
settled ثابت
leger or ledger ثابت
fixes ثابت
patting ثابت
patted ثابت
pats ثابت
pat ثابت
fixing ثابت
steadying ثابت
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com