English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (52 milliseconds)
English Persian
Did I say anything different? مگر من چیز دیگری گفتم [ادعا کردم] ؟
Other Matches
quoth i گفتم
quoth گفتم
i told him not to go به او گفتم نرود
i told him not to go به او گفتم نرو
I spoke my mind. من خیلی رک گفتم.
i merely told him that همینقدربه او گفتم که
i merely told him that فقط به او گفتم که
Mark my words . Remember what I told you . یادت باشد چه گفتم
I was saying to myself that. . . داشتم تو دلم می گفتم که ...
subrogate بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
recode کد کردن برنامهای که برای سیستم دیگری کد شده باشد , به طوری که دیگری هم کار کند
letters نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
letter نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
to pass one's word for another از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
I told you , didnt I ? من که بتو گفتم ( گفته بودم )
There you are, what did I tell you ? بیا!( بفرما !) بهت که که گفتم
isaid in my last در اخرین نامه خود گفتم
I kept saying it tI'll I was blue in the face. آنقدر گفتم با زبانم مودرآورد
piracy چاپ کردن تالیف دیگری بدون اجازه تقلید غیر قانونی اثر دیگری privateer
I stand corrected. من اشتباه کردم. [همه چیز را که گفتم پس می گیرم.]
And that is it period . I have nothing more to say . and that is final . همان است که گفتم ( برو برگرد ندارد )
I was not serious , it was meant as a jock . جدی نمی گفتم مقصودم شوخی بود
countersignature امضای پس ازامضای دیگری تصدیق امضای دیگری
another دیگری
thirds به دیگری
third به دیگری
t' other دیگری
tother دیگری
We have no other way (alternative). را ه دیگری نداریم
at another time در زمان دیگری
follow suit <idiom> از دیگری تقلیدکردن
in turn <idiom> یکی پس از دیگری
other متفاوت دیگری
at second hand از قول دیگری
onother's money پول دیگری
heteronomous پیروقانون دیگری
common of pasturage حق چرادرزمین دیگری
consecutively یکی پس از دیگری
others متفاوت دیگری
heteronomy پیروی از قانون دیگری
highbinder جاسوس یا مراقب دیگری
convert تغییر چیزی به دیگری
converted تغییر چیزی به دیگری
converting تغییر چیزی به دیگری
converts تغییر چیزی به دیگری
i had no a چاره دیگری نداشتم
i had no a شق دیگری نبودکه اختیارکنم
ratio نسبت یک عدد به دیگری
ratios نسبت یک عدد به دیگری
breach of a close تجاوز به ملک دیگری
breach of close تجاوز به ملک دیگری
through the grapevine <idiom> از اشخاص دیگری پرسیدن
transplant درجای دیگری نشاندن
take the words out of someone's mouth <idiom> حرف دیگری راقاپیدن
alternately تغییر از یکی به دیگری
follow in one's footsteps (tracks) <idiom> دنبال روی دیگری
detinue ضبط مال دیگری
copycat <idiom> تقلید از شخص دیگری
subtraction کم کردن یک عدد از دیگری
eye baby دیگری که به او نگاه میکند
assumpsit تقبل دیون دیگری
personifying رل دیگری بازی کردن
predecease مرگ قبل از دیگری
predecease قبل از دیگری مردن
transport انتقال از یک مسیر به دیگری
transported انتقال از یک مسیر به دیگری
transporting انتقال از یک مسیر به دیگری
transports انتقال از یک مسیر به دیگری
pestiferous فاسدکننده اخلاق دیگری
impersonated خودرابجای دیگری جا زدن
transplanted درجای دیگری نشاندن
impersonate خودرابجای دیگری جا زدن
transplants درجای دیگری نشاندن
impersonates خودرابجای دیگری جا زدن
impersonating خودرابجای دیگری جا زدن
personify رل دیگری بازی کردن
personifies رل دیگری بازی کردن
personified رل دیگری بازی کردن
metonymy ذکرکلمهای بمنظور دیگری
it is of a different kind قسم دیگری است
let a praise thee بگذارد دیگری تورابستاید
to feel for another برای دیگری متاثرشدن
one after a یکی درپی دیگری
shuffle off بدوش دیگری گذاردن
serially یکی پس از دیگری یا در سری
sequentially یکی پس از دیگری به ترتیب
transplanting درجای دیگری نشاندن
releases اعراض از حق به نفع دیگری
release اعراض از حق به نفع دیگری
another کسی [چیز] دیگری
one country or another این یا یک کشور دیگری
released اعراض از حق به نفع دیگری
another kettle of fish <idiom> کاملا متفاوت از دیگری
right of way حق عبور از روی ملک دیگری
message اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
outdistances خیلی جلوتر از دیگری افتادن
transmutation تبدیل عنصری بعنصر دیگری
outdistanced خیلی جلوتر از دیگری افتادن
multiplicand عددی که در دیگری ضرب شود
transfusible قابل تزریق در جسم دیگری
outdistance خیلی جلوتر از دیگری افتادن
girlfriend زنی که دوست زن دیگری است
transfusable قابل تزریق در جسم دیگری
hold at disposal در اختیار دیگری نگهداری کردن
transubstantiate بجسم دیگری تبدیل کردن
rights of way حق عبور از روی ملک دیگری
vicariousness خود را به جای دیگری گذاشتن
objected ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
vicarious authority اختیار از طرف دیگری نمایندگی
ghostwrite بنام شخص دیگری نوشتن
he took a different view نظریه دیگری اتخاذ کرد
objecting ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
foist چیزی را بجای دیگری جا زدن
outdistancing خیلی جلوتر از دیگری افتادن
vests واگذاری حقی یامالی به دیگری
objects ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
messages اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
i have no other place to go جای دیگری ندارم که بروم
sublease به مستاجر دیگری اجاره دادن
personator کسیکه خودرابنام دیگری قلمدادمیکند
to transubstantiate به جسم دیگری تبدیل کردن
personifier مجسم کننده شخصیت دیگری
relocation انتقال به محل دیگری ازحافظه
reword باواژههای دیگری بیان کردن
match تنظیم ثبات معادل با دیگری
be a carbon copy <idiom> دقیقا مثل دیگری بودن
to connect with a flight به پرواز [دیگری] وصل شدن
passing off به اسم دیگری معامله کردن
suffragan تابع منطقه یاقسمت دیگری
to t. بحقوق دیگری تجاوز کردن
relative آنچه با دیگری مقایسه شود
to shift a burden کاری رابدوش دیگری گذاشتن
unless you are otherwise engaged اگر کار دیگری نداری
unless otherwise agreed اگر توافق دیگری نباشد
global را با دیگری در متن عوض میکند
globally را با دیگری در متن عوض میکند
delay یچ بسته به دیگری عبور میکند
delaying یچ بسته به دیگری عبور میکند
delays یچ بسته به دیگری عبور میکند
pur autre vie برای مدت عمر دیگری
overlaps پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
direct objects ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
throw down the gauntlet <idiom> به مبارزه یا چیز دیگری طلبیدن
are these a more apples هیچ سیب دیگری هست
matches تنظیم ثبات معادل با دیگری
drag in <idiom> پا فشاری روی موضوع دیگری
rub off <idiom> به شخص دیگری انتقال دادن
proxy بنمایندگی دیگری رای دادن
new person <idiom> شخص دیگری شدن ،بهترشدن
vest واگذاری حقی یامالی به دیگری
to be moved to another school به آموزشگاه دیگری فرستاده شدن
augmenter مقداری که به دیگری اضافه میشود
common of piscary حق ماهی گیری درابهای دیگری
overlapped پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
rehousing به جای دیگری اسکان دادن
overlap پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
pass the buck <idiom> مسئولیت خودرا به دیگری دادن
put words in one's mouth <idiom> چیزی را از زبان کس دیگری گفتن
interrupting حرف دیگری را قطع کردن
object ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
indirect objects ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
inherit وارث شدن از دیگری گرفتن
rephrasing به طرز دیگری بیان کردن
rephrases به طرز دیگری بیان کردن
rephrased به طرز دیگری بیان کردن
rephrase به طرز دیگری بیان کردن
girlfriends زنی که دوست زن دیگری است
staged اجرای به ترتیب یکی پس از دیگری
interrupts حرف دیگری را قطع کردن
impersonation نقش دیگری رابازی کردن
inheriting وارث شدن از دیگری گرفتن
transmissions ارسال سیگنال ها از یک وسیله به دیگری
inherits وارث شدن از دیگری گرفتن
transmission ارسال سیگنال ها از یک وسیله به دیگری
interrupt حرف دیگری را قطع کردن
alternate آنچه از یکی به دیگری تغییر می یابد
alternated آنچه از یکی به دیگری تغییر می یابد
alternates آنچه از یکی به دیگری تغییر می یابد
postfix کلمه یا حرف نوشته شده پس از دیگری
voyager مسافر کشتی یا وسیله مسافری دیگری
bloodsucker کسی که از دیگری پول بیرون میکشد
compurgator یادکننده سوگند برای تبرئه دیگری
deforciant کسی که مالی را از دیگری بزور می گیرد
conditional فرآیندی که بستگی به نتیجه دیگری دارد
dutch uncle کسی که به سختی دیگری راملامت کند
drift bolt میخی که میخ دیگری رابا ان دراورند
multiplying انجام عمل ضرب یک عدد در دیگری
multiply انجام عمل ضرب یک عدد در دیگری
multiplies انجام عمل ضرب یک عدد در دیگری
multiplied انجام عمل ضرب یک عدد در دیگری
ecesis قراردادن حیوان یا گیاهی درمحل دیگری
comparisons یکی از این دو از دیگری سریع تر است
comparison یکی از این دو از دیگری سریع تر است
heteronomy انقیادوپیروی از فرامین وقوانین شخص دیگری
modulus باقی مانده پس از تقسیم یک عدد بر دیگری
loan word واژهای که از زبان دیگری گرفته باشد
lead in چیزی که به چیز دیگری منتهی شود
to exchange something [for something] معاوضه کردن [چیزی را با چیز دیگری]
to exchange something [for something] مبادله کردن [چیزی را با چیز دیگری]
eep گرفتن توپ و پاس دادن به دیگری
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com