Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
inter alia
میان اشخاص دیگر
Other Matches
among others
میان چیزهای دیگر
among other things
میان چیزهای دیگر
inter alia
میان چیزهای دیگر
interpolated
در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolate
در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolating
در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
inclusive
چیزی هک در میان چیز دیگر شامل شود
interpolates
در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
to get a word in edgewise
طرفی را میان صحبت شخص پرچانه دیگر انداختن
data interchange format
استانداردی در میان سازندگان نرم افزار که اجازه میدهدتا داده از یک برنامه برای برنامههای دیگر قابل دسترس باشد
interregnums
فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
interregna
فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
interregnum
فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
Apple Key
کلید مخصوص روی صفحه کلید Macintosh Apple که ترکیب آن با کلیدهای دیگر یک راه میان بر برای انتخاب منوها است
medoterranean
واقع در میان چند زمین میان زمینی
intervenient
در میان اینده واقع در میان
futtock
میان چوب میان تیر
pad
ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
pads
ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
many a man
بسا اشخاص
many persons
خیلی اشخاص
knowledge of persons
شناسایی اشخاص
displaced persons
اشخاص پناهنده
great persons
اشخاص بزرگ
persona
اشخاص یک کتاب
many people
خیلی اشخاص
few men
اشخاص کمی
these people
این اشخاص
person perception
ادراک اشخاص
so many menŠso many minds
هر چه اشخاص بیشتر
omnium gatherum
مجموعه اشخاص
natural persons
اشخاص طبیعی
artificial persons
اشخاص حقوقی
personas
اشخاص یک کتاب
personae
اشخاص یک کتاب
chips
قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chip
قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
otherwise
<adv.>
به ترتیب دیگری
[طور دیگر]
[جور دیگر]
blacklisted
صورت اشخاص بدحساب
adhominem
حمله یا اعتراض به اشخاص
blacklist
صورت اشخاص بدحساب
criss-crossing
امضای اشخاص بیسواد
to suck eggs
اشخاص ازموده ترازخودراپنددادن
offences against persons
جرائم بر علیه اشخاص
withindoors
اشخاص داخل منزل
through the grapevine
<idiom>
از اشخاص دیگری پرسیدن
play off
<idiom>
رفتار مختلف با اشخاص
criss-crossed
امضای اشخاص بیسواد
criss-crosses
امضای اشخاص بیسواد
criss-cross
امضای اشخاص بیسواد
panels
صورت اسامی اشخاص
panel
صورت اسامی اشخاص
blacklisting
صورت اشخاص بدحساب
blacklists
صورت اشخاص بدحساب
dog paddle
شنای اشخاص مبتدی
subjects of international law
اشخاص حقوق بین الملل
high-powered
مرکب از اشخاص بلندپایه و قدرتمند
interested parties
اشخاص ذی نفع یا علاقه مند
common touch
استعدادایجاد حس همدردی وتعاون در اشخاص
he is not of that type
ازان قبیل اشخاص نیست
sucker list
<idiom>
لیستی از اشخاص ساده لوح
lonely hearts
اشخاص مجرد و خواهان مصاحب
intelligentsia
اشخاص با هوش و خردمند طبقه روشنفکر
One must not judge by appearances .
بظاهر اشخاص نباید قضاوت کرد
dais
سکوب مخصوص جلوس اشخاص برجسته
round up
جمع اوری اشیا یا اشخاص پراکنده
apportionment
تقسیم پولی بین اشخاص ذی نفع
acidosis
فساد خون در اشخاص مبتلا به بیماری قند
mixed laws
قوانین مربوط به اشخاص واموال economy mixed
get one's own way
<idiom>
اجبار اشخاص برای انجام هر کاری که تو میخواهی
anachronism
اشتباه در ترتیب حقیقی وقایع و فهور اشخاص
covenantor
اجتماع اشخاص هم پیمان برای انجام کاری
anachronisms
اشتباه در ترتیب حقیقی وقایع و فهور اشخاص
damage
صدمهای که به اشیا ونه اشخاص وارد شود
camp followers
اشخاص غیر نظامی که همراه قشون حرکت میکنند
bouncer
ماموری که درنمایش هاوغیره اشخاص اخلالگر راخارج میکند
bouncers
ماموری که درنمایش هاوغیره اشخاص اخلالگر راخارج میکند
infant
در CL به طور کلی به اشخاص کمتر از 12 سال گفته میشود
camp follower
اشخاص غیر نظامی که همراه قشون حرکت میکنند
infants
در CL به طور کلی به اشخاص کمتر از 12 سال گفته میشود
credit union
موسسهای که به اشخاص کم درامد وام های کوچکی میدهد
personals
بندهایی از روزنامه که درباره اشخاص خصوصی نوشته میشود
conversions
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversion
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
references
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
some other time
دفعه دیگر
[وقت دیگر]
governess
زنی که موافبت بچه یا اشخاص جوان را بعهده میگیرد زن حاکم
character actor
هنرپیشه ای که نقش اشخاص نابهنجار یاعجیب و غریب را بازی میکند
character actors
هنرپیشهای که نقش اشخاص نابهنجار یاعجیب و غریب را بازی میکند
governesses
زنی که موافبت بچه یا اشخاص جوان را بعهده میگیرد زن حاکم
tunnelling
روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
he was otherwise ordered
جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
vampires
روح تبه کاران وجادوگران که شب هنگام ازقبربیرون امده و خون اشخاص رامیمکد
vampire
روح تبه کاران وجادوگران که شب هنگام ازقبربیرون امده و خون اشخاص رامیمکد
talent scouts
کسیکه اشخاص لایق وذیفن رابرای کار مخصوصی کشف واستخدام کند
talent scout
کسیکه اشخاص لایق وذیفن رابرای کار مخصوصی کشف واستخدام کند
restrict
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricts
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricting
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
feather bedding
مقصود حقوقی است که به اشخاص بی علاقه به کار یا کسانی که از کارمی دزدند پرداخت میشود
feather-bedding
مقصود حقوقی است که به اشخاص بی علاقه به کار یا کسانی که از کارمی دزدند پرداخت میشود
shifted
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shift
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifts
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
psychophysics
علم روابط میان روان وتن علم روابط میان روان شناسی وفیزیک
ether
مایع سبکی که ازتقطیر الکل و جوهرگوگردبدست میایدو برای بیهوش کردن اشخاص بکارمی رود
metafile
1-فایلی که حاوی فایلهای دیگر باشد. 2-فایلی که داده مربوط به فایلهای دیگر را معرفی کند یا شامل شود
he had no more no to say
دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت
utilitarianism
بر اساس این مکتب معیار سنجش همه چیزحداکثر خوبی و فایده برای حداکثر تعداد اشخاص است
parting salute
سلام نظامی با توپ و غیره برای عزیمت اشخاص سلام بدرقه
HTML
مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد
pork barrel
برنامه دولتی دارای منافع مادی برای اشخاص تصویب کننده ان یا برای دولت
trans shipment
انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
amid
در میان
into
در میان
mesocarp
میان بر
waist
میان
waistline
میان
waists
میان
stagger
یک در میان
staggering
یک در میان
staggers
یک در میان
middle part
میان
center
میان
thru
از میان
cross country
میان بر
per
از میان
diameter
میان بر
diameters
میان بر
in the midden of
در میان
in our midst
در میان ما
intershoot
در میان
half back
میان
centered
میان
centers
میان
centre
میان
centred
میان
middling
میان
crosscut
میان بر
mean line
خط میان
mean water
میان اب
waistlines
میان
middle
میان
mongst
میان
through
از میان
midrib
رگ میان
overthwart
از میان
among
میان
between
میان
middles
میان
amongst
در میان
shortcut
میان بر
omphalos
میان
ambivert
میان گرا
intervascular
واقع در میان رگ ها
enclosure
میان بار
halfback
میان بازیکن
intertrial
میان کوششی
With a slender waist.
میان با ریک
halt back
میان بازی کن
heartwood
میان چوب
heart wood
میان چوب
half back
میان بازی کن
middle aged
میان سال
middle age
میان سال
of middle a
میان سال
middle-aged
میان سال
diaphrgam
میان پرده
double space
یک سطر در میان
duramen
میان درخت
interlocate
در میان گذاردن
high-pitched
میان فراز
entracte
میان پرده
floret of the disk
گلچه میان
parenthetical
میان دو کمانک
meant
میان مشترک
triple space
دو سطر در میان
an a days
یک روز در میان
extra-mural
میان دانشگاهی
enclosures
میان بار
interfluves
میان دو رود
intergroup
میان گروهی
cross-cultural
میان فرهنگی
interjacency
میان بودن
interjacency
وقوع در میان
interjectory
در میان اورده
interjectory
در میان انداخته
interlay
در میان گذاردن
interlucent
میان تاب
intermontane
میان کوه
intermural
میان دیواری
internode
میان گره
interposition
پا میان گذاری
intercurrent
در میان اینده
intercurreace
در میان امدن
ambiversion
میان گرایی
interdisciplinary
میان رشتهای
ambiequal
میان حال
intersegmental
میان قطعهای
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com