Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (12 milliseconds)
English
Persian
half back
میان بازی کن
halt back
میان بازی کن
Search result with all words
jack pot
دربازی پوکر) پول میان که بازی کردن دست رامنوط بداشتن ....میسازد
sand iron
یکجور چوگان در بازی گلف که با ان گوی را از میان ریگ بلند میکنند
Other Matches
medoterranean
واقع در میان چند زمین میان زمینی
intervenient
در میان اینده واقع در میان
futtock
میان چوب میان تیر
shinny
بازی هاکی که با توپ چوبی بازی شود چوب بازی هاکی
harlequinade
بخشی ازنمایش یالال بازی که لوده دران بازی میکند لودگی
frame
مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
cutthroat
بازی 3 نفره که هریک به نفع خود بازی میکند
gamesmanship
مهارت در بردن بازی بدون تخلف از مقررات بازی
misplay
بازی بد واز روی ناشیگری غلط بازی کردن
game
وسیله ROM که حاوی کد برنامه برای بازی کامپیوتری است و در کنسول بازی نصب میشود
dib
ریگ بازی قاپ یا ریگی که با ان بازی می کنند
fire fight
ترقه بازی اتش بازی مبادله تیراندازی
shinney
بازی هاکی که باتوپ چوبی بازی شود
kiss in the ring
بازی بگیرماچ کن :بازی که دران پسریادختری ....تااوراببوسد
to make a trick
با کارت شعبده بازی کردن
[ورق بازی]
inning
گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
crampet game
بازی خفه بازی کم فضای شطرنج
charlatanic
امیخته بازبان بازی یاچاچول بازی
harlepuinade
نمایش لال بازی ودلقک بازی
Bureaucracy . Red tape .
کاغذ بازی ( قرطاس بازی )
psychophysics
علم روابط میان روان وتن علم روابط میان روان شناسی وفیزیک
batting order
ترتیب ورود توپزنها به بازی بیس بال ترتیب ورود توپزنهابه بازی کریکت
round robin (tournament or contest)
<idiom>
بازی که درآن یک بازیکن یا تیم درمقابل یک بازیکن یا تیم بازی کند
between
میان
midrib
رگ میان
omphalos
میان
center
میان
overthwart
از میان
diameter
میان بر
thru
از میان
diameters
میان بر
in our midst
در میان ما
into
در میان
half back
میان
intershoot
در میان
middle
میان
middles
میان
waistline
میان
waistlines
میان
mongst
میان
per
از میان
amongst
در میان
in the midden of
در میان
shortcut
میان بر
mesocarp
میان بر
middle part
میان
centered
میان
mean line
خط میان
waist
میان
mean water
میان اب
cross country
میان بر
middling
میان
staggering
یک در میان
crosscut
میان بر
waists
میان
among
میان
staggers
یک در میان
amid
در میان
stagger
یک در میان
through
از میان
centre
میان
centred
میان
centers
میان
billiard point
در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
mezzo-soprano
میان صدا
mezzo soprano
میان صدا
mezzo-sopranos
میان صدا
diaphrgam
میان پرده
midships
در میان کشتی
intervenes
در میان امدن
intervened
در میان امدن
middle aged
میان سال
via
میان راه
navel
میان وسط
navels
میان وسط
parenthetical
میان دو کمانک
middle finger
انگشت میان
cut across
میان بر کردن
cutoff
راه میان بر
interposes
پا به میان گذاردن
diaphragm
میان پرده
an a days
یک روز در میان
the means and the extremes
دو میان و دو کرانه
interpose
پا به میان گذاردن
interposed
پا به میان گذاردن
interposing
پا به میان گذاردن
cut of a corner
میان بر کردن
meddle
میان وسط
meddled
میان وسط
midbrain
میان مغز
diaphragms
میان پرده
meddles
میان وسط
hollows
میان تهی
hollow
میان تهی
midcourse
میان راه
hollow
<adj.>
میان تهی
short cuts
راه میان بر
middle-aged
میان سال
medius
انگشت میان
With a slender waist.
میان با ریک
extra-mural
میان دانشگاهی
merlon
میان دو تیرکش
spotty
چنددر میان
abrogates
از میان برده
mesoderm
میان پوست
blow in
حمله از میان خط
double space
یک سطر در میان
mediastinum
میان پرده
short cut
راه میان بر
entracte
میان پرده
centration
میان گرایی
duramen
میان درخت
abrogate
از میان برده
meant
میان مشترک
triple space
دو سطر در میان
mesosphere
میان کره
mesosphere
میان- سپهر
interjected
در میان اوردن
of middle a
میان سال
interjecting
در میان اوردن
middle age
میان سال
interjects
در میان اوردن
intervene
در میان امدن
intervascular
واقع در میان رگ ها
floret of the disk
گلچه میان
interject
در میان اوردن
mesothorax
میان سیه
to make mincemeat of
از میان بردن
bummer
چرخ میان
high-pitched
میان فراز
to gird up one's loins
میان بستن
waists
میان تنه
to cut off a corner
میان برکردن
waist
میان تنه
mesencephalon
میان مغز
inter vivos
در میان زنده ها
intermural
میان دیواری
slim jim
لاغر میان
among each other
<adv.>
میان خودشان
enclosure
میان بار
intercurreace
در میان امدن
staggered riveting
پرچکاری یک در میان
internode
میان گره
heartwood
میان چوب
intercurrent
در میان اینده
midsection
میان بخش
midrib
رگ میان برگ
enclosures
میان بار
medium term
میان مدت
intermontane
میان کوه
intercellular
میان یاختهای
midweek
میان هفته
inter se
میان خودشان
inter nos
در میان خودمان
osculant
در میان چندچیز
decussate
یکی در میان
interpersonal
میان فردی
insuperable
از میان برنداشتنی
interlucent
میان تاب
interindividual
میان فردی
cross-cultural
میان فرهنگی
cross cultural
میان فرهنگی
short circuiting
میان بر زدن
shortcut
راه میان بر
shortcut
میان برکردن
interpolations
میان یابی
interpolation
میان یابی
midrange
میان دامنه
interfluves
میان دو رود
middleware
میان افزار
halfback
میان بازیکن
ambiversion
میان گرایی
midmost
میان ترین
interlay
در میان گذاردن
interjacency
وقوع در میان
middlemost
میان ترین
intersegmental
میان قطعهای
ambivert
میان گرا
interjectory
در میان اورده
middle weight
میان وزن
interlocate
در میان گذاردن
interposition
پا میان گذاری
middleweight
میان وزن
middle sized
میان اندازه
ambiequal
میان حال
interdisciplinary
میان رشتهای
interjectory
در میان انداخته
intertrial
میان کوششی
intergroup
میان گروهی
interjacency
میان بودن
heart wood
میان چوب
interblock gap
شکاف میان بلاکی
inter alia
میان اشخاص دیگر
inter alia
میان چیزهای دیگر
teenage
میان سن سیزده و نوزده
shunted
از میان بردن کنارگذاشتن
shunt
از میان بردن کنارگذاشتن
interlude
ایست میان دو پرده
interludes
ایست میان دو پرده
interblock gap
فاصله میان بلوکی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com