Dictiornary-Farsi | میان دو تیرکش | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (8 milliseconds)

English	Persian
merlon	میان دو تیرکش


Other Matches

truss joist	تیرکش
medoterranean	واقع در میان چند زمین میان زمینی
intervenient	در میان اینده واقع در میان
futtock	میان چوب میان تیر
psychophysics	علم روابط میان روان وتن علم روابط میان روان شناسی وفیزیک
waist	میان
center	میان
per	از میان
crosscut	میان بر
overthwart	از میان
waistlines	میان
mesocarp	میان بر
thru	از میان
midrib	رگ میان
half back	میان
amid	در میان
staggers	یک در میان
centred	میان
centre	میان
centers	میان
centered	میان
middle part	میان
middling	میان
waists	میان
diameters	میان بر
diameter	میان بر
mongst	میان
staggering	یک در میان
stagger	یک در میان
in the midden of	در میان
cross country	میان بر
shortcut	میان بر
through	از میان
between	میان
waistline	میان
into	در میان
omphalos	میان
middle	میان
middles	میان
among	میان
intershoot	در میان
amongst	در میان
in our midst	در میان ما
mean line	خط میان
mean water	میان اب
an a days	یک روز در میان
staggered riveting	پرچکاری یک در میان
slim jim	لاغر میان
ambivert	میان گرا
mesothorax	میان سیه
centration	میان گرایی
midrib	رگ میان برگ
blow in	حمله از میان خط
interposing	پا به میان گذاردن
midsection	میان بخش
interposes	پا به میان گذاردن
shortcut	میان برکردن
midweek	میان هفته
interpolation	میان یابی
cross cultural	میان فرهنگی
enclosure	میان بار
cross-cultural	میان فرهنگی
insuperable	از میان برنداشتنی
interdisciplinary	میان رشتهای
short circuiting	میان بر زدن
osculant	در میان چندچیز
enclosures	میان بار
interfluves	میان دو رود
interpersonal	میان فردی
interindividual	میان فردی
shortcut	راه میان بر
ambiequal	میان حال
ambiversion	میان گرایی
interpolations	میان یابی
interpose	پا به میان گذاردن
intersegmental	میان قطعهای
intervascular	واقع در میان رگ ها
intercurrent	در میان اینده
intercurreace	در میان امدن
intercellular	میان یاختهای
inter vivos	در میان زنده ها
inter se	میان خودشان
inter nos	در میان خودمان
heartwood	میان چوب
heart wood	میان چوب
halt back	میان بازی کن
halfback	میان بازیکن
intergroup	میان گروهی
interjacency	میان بودن
interposition	پا میان گذاری
intertrial	میان کوششی
internode	میان گره
intermural	میان دیواری
intermontane	میان کوه
interlucent	میان تاب
interlocate	در میان گذاردن
interlay	در میان گذاردن
interjectory	در میان انداخته
interjectory	در میان اورده
interjacency	وقوع در میان
half back	میان بازی کن
mediastinum	میان پرده
middle finger	انگشت میان
decussate	یکی در میان
middle sized	میان اندازه
cut of a corner	میان بر کردن
cut across	میان بر کردن
cutoff	راه میان بر
middle weight	میان وزن
middlemost	میان ترین
midmost	میان ترین
middleware	میان افزار
middleweight	میان وزن
midcourse	میان راه
diaphrgam	میان پرده
medius	انگشت میان
floret of the disk	گلچه میان
mesencephalon	میان مغز
entracte	میان پرده
mesoderm	میان پوست
mesosphere	میان کره
mesosphere	میان- سپهر
duramen	میان درخت
double space	یک سطر در میان
midships	در میان کشتی
midbrain	میان مغز
midrange	میان دامنه
interposed	پا به میان گذاردن
interject	در میان اوردن
diaphragm	میان پرده
navels	میان وسط
navel	میان وسط
middle aged	میان سال
middle age	میان سال
middle-aged	میان سال
of middle a	میان سال
diaphragms	میان پرده
abrogates	از میان برده
abrogate	از میان برده
spotty	چنددر میان
medium term	میان مدت
bummer	چرخ میان
waists	میان تنه
waist	میان تنه
hollow	میان تهی
via	میان راه
mezzo-sopranos	میان صدا
mezzo soprano	میان صدا
mezzo-soprano	میان صدا
meant	میان مشترک
hollow <adj.>	میان تهی
short cuts	راه میان بر
short cut	راه میان بر
hollows	میان تهی
With a slender waist.	میان با ریک
meddle	میان وسط
interjects	در میان اوردن
triple space	دو سطر در میان
to cut off a corner	میان برکردن
intervened	در میان امدن
to gird up one's loins	میان بستن
among each other <adv.>	میان خودشان
extra-mural	میان دانشگاهی
to make mincemeat of	از میان بردن
meddled	میان وسط
intervenes	در میان امدن
intervene	در میان امدن
interjected	در میان اوردن
the means and the extremes	دو میان و دو کرانه
meddles	میان وسط
high-pitched	میان فراز
interjecting	در میان اوردن
parenthetical	میان دو کمانک
interplanetary spaces	فضاهای میان سیارگان
inter electrode capacity	فرفیت میان الکتردها
intract	در میان هم کار کردن
interaxal	واقع در میان دو کوه
interpersonal conflict	تعارض میان فردی
iteract	فاصله میان دو پرده
irg	شکاف میان رکودی
interamnian	واقع در میان دو رودخانه
An exception is ...	میان استثناء ... است.
palest	در میان نرده محصورکردن
interseptal	واقع در میان پره ها
paler	در میان نرده محصورکردن
interseptal	واقع در میان جدارها
among others	میان چیزهای دیگر
interscapular	واقع در میان دو کتف
pale	در میان نرده محصورکردن
interrecord gap	شکاف میان رکوردی
interquartile range	دامنه میان چالاکی
interstellar space	فاصله میان ستارگان
intertie	بست در میان دو تیر
interstatify	در میان چینههای دیگرقراردادن
interaxial	واقع در میان دو کوه
interdental	واقع در میان دو دندان
interdental space	فاصله میان دو دندان
interdigital	واقع در میان انگشتان
interdigitate	واقع در میان انگشتان
interjacent	در میان واقع شونده