English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (6 milliseconds)
English Persian
interpolation میان یابی
interpolations میان یابی
Other Matches
involution توان یابی قوه یابی
medoterranean واقع در میان چند زمین میان زمینی
futtock میان چوب میان تیر
intervenient در میان اینده واقع در میان
sofar سیستم مسافت یابی صوتی دریایی نوعی روش مسافت یابی صوتی دریایی
psychophysics علم روابط میان روان وتن علم روابط میان روان شناسی وفیزیک
castaway عمق یابی
edging حاشیه یابی
edgings حاشیه یابی
summation مجموع یابی
mark sensing نشان یابی
i. and evdevolution توان یابی
position finding موقعیت یابی
error detection خطا یابی
cost finding ارزش یابی
castaways عمق یابی
extrapolation برون یابی
positioning موقع یابی
extrapolations برون یابی
quadricycle چهارچرخه یابی
debugger اشکال یابی
interpolation درون یابی
range finding مسافت یابی
orientating جهت یابی
orientates جهت یابی
orientate جهت یابی
patterning طرح یابی
insinuation رخنه یابی
troubleshooting عیب یابی
interpolations درون یابی
troubleshooting اشکال یابی
fault detection عیب یابی
trapping غلط یابی
addressing نشانی یابی
marketing بازار یابی
levelling ارتفاع یابی
direction finding جهت یابی
termination پایان یابی
surveys زمینه یابی
knowledge acquisition آگاهی یابی
access دست یابی
localization موضع یابی
locations مکان یابی
fringing ریشه یابی
acquisition هدف یابی
acquisitions هدف یابی
location مکان یابی
matchmaking زوج یابی
orientation جهت یابی
accessed دست یابی
accesses دست یابی
accessing دست یابی
fault finding عیب یابی
fault diagnosis عیب یابی
survey زمینه یابی
attainment دست یابی
attainments دست یابی
sourcing منابع یابی
calibration خصلت یابی
surveyed زمینه یابی
factoring عامل یابی
achievement دست یابی
ranging مسافت یابی
obstacle sense حس مانع یابی
goniometry زاویه یابی
signal detection علامت یابی
achievements دست یابی
extender board وسیله عیب یابی
interpolated درون یابی کردن
flash ranging مسافت یابی نوری
parallel access با دست یابی موازی
excitor عصب یابی محرک
direction finding station پست جهت یابی
interpolate درون یابی کردن
frigid manners اطوارخنک یابی مزه
extrapolated برون یابی کردن
interpolating درون یابی کردن
aerial target aquisition هدف یابی هوایی
extrapolating برون یابی کردن
performance evaluation ارز یابی کارایی
interpolates درون یابی کردن
detail یات و مسیر یابی
traced رد یابی کردن نشان
extrapolates برون یابی کردن
trace رد یابی کردن نشان
detailing یات و مسیر یابی
traces رد یابی کردن نشان
marginal costing هزینه یابی نهایی
item scaling مقیاس یابی پرسشها
acoustic minehunting مین یابی صوتی
absurdities test ازمون مهمل یابی
ranging مسافت یابی کردن
continuous levelling تراز یابی پیوسته
job costing هزینه یابی کار
target aquisition سیستم هدف یابی
three dimensional direction finding جهت یابی فضایی
plumb ژرف یابی کردن
space orientation موقعیت یابی فضایی
spatial orientation موقعیت یابی فضایی
localization of function موضع یابی کارکرد
marginal costing هزینه یابی نهائی
maximum direction finding جهت یابی حداکثر
attitude survey زمینه یابی نگرش
sound ranging مسافت یابی صوتی
sound عمق یابی کردن
sounded عمق یابی کردن
soundest عمق یابی کردن
sounds عمق یابی کردن
locate mode باب مکان یابی
cost centre مرکز هزینه یابی
cost unit واحد هزینه یابی
survey tests ازمونهای زمینه یابی
ranging pole شاخصهای مسافت یابی
random processing با دست یابی تصادفی
spots مسافت یابی کردن
spot مسافت یابی کردن
radio direction finding جهت یابی بی سیم
quick access با دست یابی تند
direction finding جهت یابی کردن
direction finding aerial انتن جهت یابی
extrapolate برون یابی کردن
direction finding سمت یابی کردن
costing and pricing هزینه یابی و قیمت گذاری
paramorphic دارای خاصیت تغییر یابی
inelegantly ازروی بی فرافتی یابی ذوقی
knotty pate ادم خرف یابی کله
paramorphous دارای خاصیت تغییر یابی
echo sounding عمق یابی انعکاس صوت
snipping ادم کوچک یابی اهمیت
snipped ادم کوچک یابی اهمیت
snip ادم کوچک یابی اهمیت
stramline flow جریان موازی یابی ممانعت
disinterestedly ازروی بی طرفی یابی علاقگی
tomnoddy ادم خرف یابی کله
an unerring aim نشان درست یابی خطا
dumb barge کرجی بی بادبان یابی موتور
eventration جنین بی شکم یابی روده
contumeliously ازروی اهانت یابی حرمتی مغرورانه
quadrantal مربوط به اشتباه در دستگاه جهت یابی
locating مستقر ساختن مکان یابی کردن
in suspense درحال تعطیل یابی تکلیفی معلق
locate مستقر ساختن مکان یابی کردن
located مستقر ساختن مکان یابی کردن
high frequency radio direction finding جهت یابی رادیویی فرکانس بالا
locates مستقر ساختن مکان یابی کردن
quadrantal points نقاط یا قطبهای دستگاه جهت یابی هواپیما
flash ranging location تعیین محل هدفها با مسافت یابی نوری
range sensing تخمین زدن برد مسافت یابی کردن
ES IS امکان مکان یابی router سیستم میانی بدهند
there is no royal road to learning <proverb> تن به دود چراغ و بی خوابی ننهادی هنر کجا یابی
landscaped جهت یابی صفحه یا کاغذ که لبه بلندتر آن افقی است
landscaping جهت یابی صفحه یا کاغذ که لبه بلندتر آن افقی است
landscapes جهت یابی صفحه یا کاغذ که لبه بلندتر آن افقی است
landscape جهت یابی صفحه یا کاغذ که لبه بلندتر آن افقی است
end system پروتکل استاندارد OSI که به کامپیوترهای میزبان اجازه محل یابی یک router را می دهند.
diagnostic روش محل یابی خطاها درنرم افزاز یا سخت افزار با بررسی مدارها یا برنامه ها
amongst در میان
centre میان
in the midden of در میان
centred میان
waistline میان
centers میان
centered میان
mesocarp میان بر
between میان
per از میان
intershoot در میان
cross country میان بر
shortcut میان بر
middling میان
among میان
staggers یک در میان
diameters میان بر
middle part میان
through از میان
diameter میان بر
waistlines میان
middles میان
mongst میان
crosscut میان بر
mean water میان اب
omphalos میان
mean line خط میان
waist میان
overthwart از میان
waists میان
half back میان
staggering یک در میان
amid در میان
stagger یک در میان
midrib رگ میان
into در میان
in our midst در میان ما
middle میان
center میان
thru از میان
midbrain میان مغز
cutoff راه میان بر
mesothorax میان سیه
short circuiting میان بر زدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com