Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (30 milliseconds)
English
Persian
dowel
میخچه درست کردن
Other Matches
to stake off
مساحتی را میخچه کوبی کردن
temper
درست ساختن درست خمیر کردن
tempers
درست ساختن درست خمیر کردن
tempered
درست ساختن درست خمیر کردن
spile
میخچه
dowel
میخچه
dowel pin
میخچه
staking
میخچه کوبی
corns
میخچه دانه دانه کردن
corn
میخچه دانه دانه کردن
picketed
میخچه چوب نوک تیز
pickets
میخچه چوب نوک تیز
picket
میخچه چوب نوک تیز
clavus
میخچه
[پزشکی]
[ضایعه ای پینه ای شکل از پوست مرده]
corn
میخچه
[پزشکی]
[ضایعه ای پینه ای شکل از پوست مرده]
intersections
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
meets
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
coincidence function
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
OR function
تابع منط قی که وقتی خروجی درست میدهد که یک ورودی درست باشد
intersection
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
meet
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
joins
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
and
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
join
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
joined
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
alternation
تابع منط قی که یک خروجی درست را در صورتی که هر یک از ورودی ها درست باشد ایجاد میکند
assertion
1-عبارت برنامه از یک قاعده یا قانون 2-قاعدهای که درست است یا درست فرض میشود
disjunction
تابع منط قی که در صورتی که ورودی درست باشد خروجی درست تولید میکند
either or operation
تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
false
1-اشتباه نه درست و نه صحیح . 2-اصط لاح منط قی معادل دودویی مخالف درست
conjunctions
تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
union
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
conjunction
تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
unions
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
to pattern out
ازروی نمونه درست کردن مطابق الگویاقالب طرح کردن
gathered
و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
gather
و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
dress
لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
dresses
لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
labourvt
بزحمت درست کردن مفصلابحث کردن بدرازاکشیدن
set right
درست کردن
trims
درست کردن
fashions
درست کردن
fashioning
درست کردن
fashioned
درست کردن
concocting
درست کردن
concocts
درست کردن
manufactured
درست کردن
concoct
درست کردن
manufacture
درست کردن
manufactures
درست کردن
cleans
درست کردن
makes
درست کردن
adapt
درست کردن
trim
درست کردن
trimmest
درست کردن
weaves
درست کردن
make
درست کردن
concocted
درست کردن
gully
درست کردن
weave
درست کردن
gulleys
درست کردن
fettle
درست کردن
builds
درست کردن
buildings
درست کردن
gullies
درست کردن
build
درست کردن
cleanest
درست کردن
corrects
درست کردن
to set in order
درست کردن
fabricate
درست کردن
fabricated
درست کردن
redd
درست کردن
to set
درست کردن
set in order
درست کردن
fabricates
درست کردن
fabricating
درست کردن
fashion
درست کردن
correcting
درست کردن
to riven laths
یا درست کردن
fix up
درست کردن
to cleanvp
درست کردن
to sct aright
درست کردن
to set to rights
درست کردن
to erect into
درست کردن از
correct
درست کردن
to put in to shape
درست کردن
shape
درست کردن
shapes
درست کردن
to get up
درست کردن
make up
درست کردن
indite
درست کردن
clean
درست کردن
to fix up
درست کردن
cleaned
درست کردن
to put to rights
درست کردن
judiciousness
قضاوت درست تشخیص درست
mend
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mends
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
to adapt
[to]
جور کردن
[درست کردن ]
[سازوار کردن]
[به]
mended
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
railroad
پاپوش درست کردن
ponds
حوض درست کردن
to manufacture
[into]
ساختن
[درست کردن]
[به]
to mill flour
ارد درست کردن
to make something
چیزی را درست کردن
To put things straight(right).
کارها را درست کردن
stage craft
فن درست کردن نمایش
re form
دوباره درست کردن
to toss up
زود درست کردن
dresses
درست کردن لباس
pond
حوض درست کردن
scrambled
املت درست کردن
scramble
املت درست کردن
team
دسته درست کردن
teams
دسته درست کردن
to weave a plot
دوزوکلک درست کردن
roughcast
اجمالا درست کردن
exact
تحمیل کردن بر درست
scrambling
املت درست کردن
scrambles
املت درست کردن
dress
درست کردن لباس
exacts
تحمیل کردن بر درست
strike off
بی زحمت درست کردن
exacted
تحمیل کردن بر درست
to word up
کم کم درست کردن کم کم رسانیدن
die sink
خزینه درست کردن
manipulate
با استادی درست کردن
blow down
بافوت درست کردن
manipulate
با دست درست کردن
image erection
درست کردن تصویر
reconditions
دوباره درست کردن
recondition
دوباره درست کردن
corn popping
درست کردن چس فیل
manipulates
با دست درست کردن
manipulated
با استادی درست کردن
hedged
خاربست درست کردن
railroads
پاپوش درست کردن
hedges
خاربست درست کردن
reconditioned
دوباره درست کردن
frame
پاپوش درست کردن
vint
درست کردن یا ریختن
manipulates
با استادی درست کردن
orthoepy
فن درست تلفظ کردن
hedge
خاربست درست کردن
manipulated
با دست درست کردن
repaired
درست کردن جبران کردن تعمیر
repair
درست کردن جبران کردن تعمیر
to touch off
با شتاب درست کردن زودرسم کردن
To do up the room.
اتاق را درست کردن ( مرتب کردن )
make
درست کردن ساختن اماده کردن
makes
درست کردن ساختن اماده کردن
be the spitting image of someone
<idiom>
درست مثل کسی بودن
[درست شبیه کسی به نظر رسیدن]
extemporize
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
organising
تشکیلات دادن درست کردن
extemporized
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporizes
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
agrees
ترتیب دادن درست کردن
extemporises
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
to put up ones hair
مویاگیس خودرازنانه درست کردن
agree
ترتیب دادن درست کردن
top a gap
رخنهای راگرفتن درست کردن
to put up
زنانه درست کردن جادادن
agreeing
ترتیب دادن درست کردن
to play up
درست و حسابی بازی کردن
vault
گنبد یاطاق درست کردن
extemporising
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporised
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
organizes
تشکیلات دادن درست کردن
to check up
درست رسیدگی یاحساب کردن
geometrize
با قواعد هندسی درست کردن
organize
تشکیلات دادن درست کردن
orthopaedy
فن درست کردن انامهای ناقص
he is blowing glass
شیشه را با فوت درست کردن
rig
با خدعه وفریب درست کردن
rigged
با خدعه وفریب درست کردن
rigs
با خدعه وفریب درست کردن
spells
املاء کردن درست نوشتن
to hammer out
ساختن بکوشش درست کردن
organizing
تشکیلات دادن درست کردن
extemporizing
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
spelled
املاء کردن درست نوشتن
organises
تشکیلات دادن درست کردن
vaults
گنبد یاطاق درست کردن
spell
املاء کردن درست نوشتن
to frame someone
پاپوش درست کردن برای کسی
to roll a huge snowball
گلوله بزرگی از برف درست کردن
to spin out
امتداد دادن مفصلا درست کردن
To fake an oil – painting .
یک تابلوی نقاشی قلابی درست کردن
to tick
کار کردن به نحوه ویژه یا درست
addled
<adj.>
گیج و ناتوان در درست فکر کردن
to set up somebody
[for something]
پاپوش درست کردن برای کسی
orthopaedic
مربوط بفن درست کردن اندامهای ناقص
straight from the horse's mouth
<idiom>
درست از خود شخص نقل قول کردن
melodramatist
کسیکه کارش درست کردن melodrama باشد
fix
درست کردن پابرجا کردن
regulated
میزان کردن درست کردن
adapts
جور کردن درست کردن
devising
درست کردن اختراع کردن
regulate
میزان کردن درست کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com