English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
i know how to do it میدانم چطور باید اینکار را کرد
Other Matches
goodness knows من چه میدانم
i wot میدانم
goodness من چه میدانم خدا
as for as i know انچه من میدانم
as for as i know تا انجا که من میدانم
for aught i know انچه من میدانم
i know that he will come من میدانم که او خواهد امد
i take your world for it قول شما را سند میدانم
He is a pastmaster at it . خدای اینکار است
There is nothing to be ashamed lf . ( اینکار ) خجالت ندارد
What is the motive ( design) ? غرض از اینکار چیست ؟
It is not possible ( feasible , practicable) . اینکار عملی نیست
You wont reget it. You wont lose by it . از اینکار بد نخواهی دید
Be a good chap(fellow)and do it. جان من اینکار راانجام بد ؟
he is unequal to the task مرد اینکار نیست
Shen wI'll the work be complete? اینکار کی کامل می شود ؟
He is cut out for it. He is ideally (perfecly) suited to his work. برای اینکار جان می دهد
you shall smart for it سزای اینکار را خواهید دید
He did it with his fathers knowledge. با اطلاع پدرش اینکار راکرد
so-and-so اینکار وانکار چنین وچنان
so and so اینکار وانکار چنین وچنان
It is beyond my authority(control). اینکار از اختیار من خارج است
I have pledged ( staked ) my reputation on it . شهرتم را درگروی اینکار گذاشته ام
He did it out of friendship. ازروی دوستی اینکار راکرد
it wasdone in no time اینکار چندان وقتی نبرد
Nothing wI'll come out of this. از اینکار چیزی درنمی آید
It wI'll come to a bad end. It is foredoomed. اینکار عاقبت ( خوشی ) ندارد
The minisiter cant cope with it. از دست وزیر اینکار بر نمی آید
He wI'll give a good account of himself. خوب از عهده اینکار برخواهد آمد
I took a great deal of trouble over it. روی اینکار خیلی زحمت کشیدم
His action is in the nature of sour grapes. اززور پسی اینکار رامی کند
He has not enough experience for the position. برای اینکار تجربه کافی ندارد
He is cut out for it ( this job ). برای اینکار ساخته شده است
I'll eat my hat if I dont do it . اگر اینکار رانکردم اسمم راعوض می کنم
Dont let the grass grow under your feet. نگذار وسط اینکار باد بخورد ( وقفه بیافتد )
how far <adv.> چطور
to what extent <adv.> چطور
in what way <adv.> چطور
How . In what way. By what means. چطور؟
What makes you ask that ? Why do you ask ? چطور مگه؟
how چطور به چه سبب
What makes you ask that ? Why do you ask ? چطور مگه ؟
suit yourself هر چه دلتان میخواهد بکنید من چه میدانم چه بکنید
in what manner چطور بچه طریق
What have I done to offend you? من چطور تو را ناراحت کردم؟
How do I get to ... ? چطور می تونم به ... بروم؟
How do I get to this place / this address? چطور می تونم به ... بروم؟
How do you say ... in German? چطور به آلمانی بگیم ... ؟
How goes it? زندگی چطور میگذرد؟
what about <idiom> چطور(درمورد چیزی)
How did it turn out? [قضیه] چطور تمام شد؟
double coincidence of wants زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
How are you doing?How are you getting along? کار وبارها چطور است ؟
What do I care? چطور این مسئولیت من است؟
How dare you say that? چطور جرات میکنی اینو بگی؟
How do I get to city center? چطور میتوانم به مرکز شهر بروم؟
Tell me hpw you escaped. برایم بگه چطور فرار کردی
How come we dont see you more pften? چطور دیگه زیاد تورانمی بینم ؟
Tell me how you escaped? بگو ببینم چطور فرار کردی ؟
How did this half hour unfold? این نیم ساعت چطور پیش رفت؟
How does he [she] tick? او [مرد ] [زن] چطور [از نظر روانی] عمل میکند؟
you shall rue it از اینکار پشیمان خواهید شد افسوس انرا خواهید خورد
whats' up در رهگیری هوایی یعنی علت حادثه را گزارش کنید یا وضع چطور است
Let me back up and explain how ... به من اجازه بدهید از اول داستان در گذشته شروع بکنم و توضیح بدهم که چطور ...
tentering دار کشی [میخ کشی ] [اینکار برای اصلاح کجی یا سره فرش صورت می گیرد.]
sizing آهارزنی [گاه جهت استحکام و یکنواختی نخ های تار، قبل از چله کشی آنها را با نشاسته و چسب شستشو می دهند. اینکار در پارچه بافی مرسوم است ولی در بافت فرش نیز استفاد می شود.]
What have I done to offend you? من چه کارت کردم؟ [من چطور تو را دلخور کردم؟]
how about this این چطور؟ این را چه میگویید؟
should باید
outh باید
ought باید
shall باید
maun باید
must باید
to have to باید
the f. of a table باید
in due f. باید
there is a rule that... که باید.....
ought باید وشاید
it is necessary for him to go باید برود
it is necessary to go باید رفت
It must be granted that … باید تصدیق کر د که …
one must go باید رفت
i ought to go باید بروم
you must know باید بدانید
i ougth to go باید بروم
how shall we proceed چه باید کرد
i must go باید بروم
it is to be noted that باید دانست که
i ougth to go باید رفت
as it deserves چنانکه باید
We have to go as well. ما هم باید برویم .
meetly چنانکه باید و شاید
What can't be cured must be endured. <idiom> باید سوخت و ساخت.
You should have told me earlier. باید زودتر به من می گفتی
it is to be noted that باید توجه کردکه
I must leave at once. باید فورا بروم.
it is to be noted that باید ملتفت بود که
One must suffer in silence. باید سوخت وساخت
the needful انچه باید کرد
shall i go? ایا باید بروم
Water must be stopped at its source . <proverb> آب را از سر بند باید بست .
you might have come باید امده باشید
enow بسنده انقدرکه باید
you must go شما باید بروید
Let us see how it turns out. باید دید چه از آب در می آید
to do a thing the right way کاری راچنانکه باید
comme il faut چنانکه باید وشاید
chicane مانعی که باید دور زد
we must winnow away the refuse اشغال انرا باید
he needs must go ناچار باید برود
prettily بخوبی چنانکه باید
he must have gone باید رفته باشد
to d. what to say اندیشیدن که چه باید گفت
We must find a basic solution. باید یک فکر اساسی کرد
One must take time by the forelock . وقت را باید غنیمت شمرد
how shall we proceed چگونه باید اقدام کرد
he is much to be pitted بحالش باید رحم کرد
I must make do with this low salary. I must somehow manage on this low salary. بااین حقوق کم باید بسازم
parting of the ways جایی که باید یکی از چندچیزرابرگزید
do the necessary انچه باید کرد بکنید
There must be a catch(trick)in it. باید حقه ای درکار باشد
Protocol must be observed. تشریفات باید رعایت شود
if i know what to do اگر میدانستم چه باید کرد
I must take the kid to school . باید بچه راببرم مدرسه
One must keep up with the times. باید با زمان آهنگ بود
you shoud rinse it in lukewarm water. در آب ولرم باید آنرا آب بکشید
it needs to be done carefully باید بدقت کرده شود
One must tackle it in the right way. هرکاری را باید از راهش وارد شد
some one must stay here یک کسی باید اینجا بماند
I must be going now. الان دیگه باید بروم
Two witnesses should testify. دو شاهد باید شهادت بدهند
You have to go back to ... شما باید به طرف ... برگردید.
We had to queue [line] up for three hours to get in. ما باید سه ساعت در صف می ایستادیم تا برویم تو.
There must be some mistakes. باید اشتباهی شده باشد.
I've got to watch what I eat. باید مواظب رژیمم باشم.
She must be at least 40. او [زن] کم کمش باید ۴۰ ساله باشد.
backlog کاری که باید انجام شود
backlogs کاری که باید انجام شود
Every day that you go unheeded, you need to count on that day هر روز که بیفتید، باید در آن روز حساب کنید
to which side do I have to turn? به کدام طرف باید بپیچم؟
It must be quiet. باید ساکت و آرام باشد.
load کاری که باید انجام شود
I have some letters to write . چند تا کاغذ باید بنویسم
You must make allowances for his age . باید ملاحظه سنش را بکنی
One must draw the line somewhere. <proverb> هر کس باید ید و مرزش را مشخص کند .
What must be must be . <proverb> آنچه باید بشود خواهد شد .
i must answer for the damages ازعهده خسارت ان باید برایم
loads کاری که باید انجام شود
why need he say that چرا باید این سخن را بگوید
How can you ask? این باید واضح باشد برای تو
operand که باید توسط عملگرا اجرا شود
today of all days از همه روزها امروز [باید باشد]
Only dead fish swim with the flow [stream] . <proverb> در زندگی باید بجنگیم. [ضرب المثل]
Why should I take the blame? چرا من باید تقصیر را به گردن بگیرم؟
integrand جملهای که باید تابع اولیه ان را گرفت
blank فضایی در فرم که باید کامل شود
blankest فضایی در فرم که باید کامل شود
You will need to spend some money on it. تو باید برایش پول خرج بکنی.
a bitter pill to swallow <idiom> یک واقعیت ناخوشایند که باید پذیرفته شود
you must know this شما باید این مطلب را بدانید
you ought to know better شما باید بهتر از این بدانید
One must take the bad with the good . باید خوب وبدش راقبول کرد
There is some hocus – pocus . I smell a rat . Ther is a trick in it . کلکی درکار باید باشد ( هست )
A bitter pI'll to swallow. چیز تلخ وناخوشایندی که باید پذیرفت
actions شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
action شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
Do I have to change busses? آیا باید اتوبوس عوض کنم؟
Do I have to change trains? آیا باید قطار عوض کنم؟
I should bring you round to my way of thinking . باید تو راهم با خودم همفکر کنم
How many times do I have to tell you that … چند بار باید به شما بگویم که ...
There must be some mistakes. باید اشتباهی روی داده باشد.
You must account for every penny. باید تا دینار آخر حساب پس بدهی
The football field must be marked out. زمین فوتبال را باید خط کشی کرد
It must be put up to the prime minister . باید بعرض نخست وزیر برسد
disclose یات چیزی که باید مخفی می ماند
You must have respect for your promises. باید بقول خودتان احترام بگذارید
You ought to coordinate(harmonize) your plans (programs). باید برنامه هایتان را هم آهنگ کنید
unauthorized آنچه باید مجوز داشته باشد
discloses یات چیزی که باید مخفی می ماند
We must settle the price first. اول باید قیمت راطی کرد
disclosing یات چیزی که باید مخفی می ماند
We should be leaving now. باید زحمت راکم کنیم (خداحافظی )
It must have a solid foundation. اساس کار باید محکم باشد
I must get hold of her at all costs. بهر قیمتی شده باید گیرش بیاورم
You must stick to your guns . You must take a firm stand in this matter. پای این کار باید محکم بایستی
executory contract قراردادی که درزمان اینده باید اجرا شود
if [when] it comes to the crunch <idiom> وقتی که اجبارا باید تصمیم گرفت [اصطلاح]
notify party فرد یا شرکتی که باید به اواطلاع داده شود
strike while the iron is hot تا تنور گرم است باید نان پخت
Now, of all times! از همه وقتها حالا [باید پیش بیاید] !
now this man was lying باید دانست که این مرد دروغ میگفت
previous examination نخستین امتحانی که درجه A.B در کمبریج باید داد
qualifying shares سهامی که مدیران الزاما"باید خریداری کنند
The craps should match the curtains. پرده ها با قالیها باید بخورد ( جور در آید )
We must inquire into this matter. درمورد این موضوع باید تحقیق کنیم
Every crisis should be viewed [seen] as an opportunity. هر بحرانی باید به عنوان یک فرصت دیده شود.
You really ought to take better care of yourself. شما واقعا باید بهترمراقب خودتان باشید.
you must a for that conduct باید از این طرز رفتار پوزش بخواهید
to have to bite the bullet <idiom> باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com