Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
intermediate field
میدان واسطه
Other Matches
compound wound generator
ژنراتوری که هم دارای میدان موازی و هم میدان سری میباشد
grenade court
میدان تیر یا میدان اموزش پرتاب نارنجک
high intensity magnetic field
میدان مغناطیسی شدت میدان بزرگ
lenz' law
جریان القاء شده در یک مدار که نسبت به یک میدان مغناطیسی دارای حرکت نسبی است میدانی در جهت مخالف میدان اصلی بوجودمی اورد
battlefield recovery
اخراجات میدان رزم اخراجات میدان نبرد جمع اوری وسایل از کار افتاده رزمی
closure minefield
میدان مین سد کننده حرکت میدان مین ممانعتی دریایی
coursed
میدان تیر میدان
courses
میدان تیر میدان
course
میدان تیر میدان
intermediator
واسطه
go between
واسطه
broker
واسطه
intermediate exchange
واسطه
jobber
واسطه
inductor
واسطه
mediators
واسطه
mediator
واسطه
intermedium
واسطه
agencies
واسطه
agency
واسطه
agents
واسطه
agent
واسطه
brokered
واسطه
middlemen
واسطه
middleman
واسطه
brokering
واسطه
brokers
واسطه
mediums
واسطه
immediate
بی واسطه
intermediaries
واسطه
intermediate
واسطه
medium
واسطه
instrumentality
واسطه
commissioners
واسطه
interagent
واسطه
by reason of
واسطه
commissioner
واسطه
intermediary
واسطه
bill broker
واسطه تنزیل
mediums
واسطه دلال
intermediate coupling
پیوست واسطه
post transition metals
فلزات پس واسطه
intermediate grid
شبکه واسطه
authorised clerk
واسطه مجاز
real estate broker
واسطه املاک
relay station
ایستگاه واسطه
jobber
بازرگان واسطه
shipbroker
واسطه حمل
intermediate contact
کنتاکت واسطه
customs agent
واسطه گمرک
mediums
میانجی واسطه
commodity broker
واسطه کالا
onthat account
بان واسطه
direct
<adj.>
بدون واسطه
intermediate reaction
واکنش واسطه
financial intermediary
واسطه مالی
intermediate product
فراورده واسطه
intermediate product
محصول واسطه
owing to the fact that
به واسطه اینکه
intermediate objective
هدف واسطه
intermediate layer
قشر واسطه
medium
میانجی واسطه
insurance broker
واسطه بیمه
medium
واسطه دلال
intermediate goods
کالاهای واسطه
chapman
واسطه سیار
panderer
واسطه کار بد
intermediate transmitter
فرستنده واسطه
mediation
واسطه گری
jobbing
واسطه بازرگانی
transition element
عنصر واسطه
agents
واسطه عامل
rug dealer
واسطه فرش
immediately
بدون واسطه
intermediate complex
کمپلکس واسطه
mean proportional
واسطه هندسی
shell
برنامه واسطه
tumble gear
چرخ واسطه
media
واسطه ها وسیله ها
media
رسانه ها واسطه ها
shelling
برنامه واسطه
shells
برنامه واسطه
immediateness
عدم واسطه
agent
واسطه عامل
panders
واسطه کار بد
standard interface
واسطه استاندارد
inductor
واسطه القاء
inermediate frequency
بسامد واسطه
intermediate compound
ترکیب واسطه
pander
واسطه کار بد
pandered
واسطه کار بد
pandering
واسطه کار بد
tumbler lever
اهرم واسطه
indirect support
تکیه گاه بی واسطه
tumble gear
چرخ دنده واسطه
customs agent
واسطه کارهای گمرکی
mediately
یا واسطه بطور ناراسته
jobbing
عمل واسطه گری
psychic
واسطه پدیده روحی
immediacy
مستقیم و بی واسطه بودن
financial intermediary
موسسه مالی واسطه
interceder
شفاعت کننده واسطه
customs broker
واسطه امور گمرکی
intermediate contour
میزان منحنی واسطه
virgin medium
واسطه دست نخورده
inner transition elements
عناصر واسطه داخلی
broker
واسطه معاملات بازرگانی
brokered
واسطه معاملات بازرگانی
forwarding agent
واسطه حمل و نقل
brokering
واسطه معاملات بازرگانی
brokers
واسطه معاملات بازرگانی
transition series
گروه عناصر واسطه
intermediate frequency amplifier
فزونساز بسامد واسطه
direct support
تکیه گاه بی واسطه
intermediate frequency transformer
مبدل بسامد واسطه
freight forwarder
واسطه حمل و نقل کالا
lead
سیم واسطه زاویه پیشگیری
relays
ایستگاه واسطه مخابراتی رله
leads
سیم واسطه زاویه پیشگیری
relay
ایستگاه واسطه مخابراتی رله
relayed
ایستگاه واسطه مخابراتی رله
To meciate . To intervene .
پا درمیانی کردن ( واسطه یا میانجی شدن )
fix someone up with someone
<idiom>
واسطه برای قرار ملاقات دونفر
diastase
دیاستاز واسطه پدیده های حیاتی
elapsation
ازدست رفتن حق به واسطه مرور زمان
hasty breaching
نفوذ تعجیلی در میدان مین عبور تعجیلی از میدان مین رخنه تعجیلی
mediatrix
زنی که واسطه بین خدا وخلق باشد
way station
ایستگاه واسطه مخابراتی تله تایپ و تلگرافی
confirming house
موسسه تجارتی واسطه میان خریدار و صادر کننده
leachate
مایعی که بوسله شستشو ازخاک یا واسطه دیگری بگذرد
forbidden fruit
چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
forbidden fruits
چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
intermediate area
منطقه واسطه دیدبانی رادار منطقهای به عمق 2 تا 01هزار متر در جلوی لشگر
wraparound
توسعه و بسط اتوماتیک خطی از یک متن به دو خط یا بیشتر به واسطه محدودیت ناحیهای از صفحه نمایش
relateral tell
مبادله پیام بین دو ایستگاه بااستفاده از ایستگاه واسطه
forums
میدان
forum
میدان
spaces
میدان
space
میدان
reach
میدان
reached
میدان
arenas
میدان
plain
میدان
placing
میدان
plaza
میدان
zero field
بی میدان
reaches
میدان
places
میدان
place
میدان
arena
میدان
reaching
میدان
line of force
خط میدان
trone
میدان
line bay
میدان خط
aims
میدان
field line
خط میدان
fields
میدان
agora
میدان
domain
میدان
plainer
میدان
frontage
میدان
frontages
میدان
sq
میدان
ring
میدان
aimed
میدان
aim
میدان
ROUNDABOUT
میدان
open space
میدان
fielded
میدان
field
میدان
domains
میدان
plains
میدان
plainest
میدان
scope
میدان
piazza
میدان
auto cat
هواپیمای رله کننده هواپیمای واسطه مخابراتی
magnetic stray field
میدان پراکنده
downfield
میدان پایین
field control
کنترل میدان
electric field
میدان الکتریکی
distortion of field
اغتشاش میدان
field current
جریان میدان
magnetic field line
خط میدان مغناطیسی
input field
میدان ورودی
field density
چگالی میدان
magnetic flux line
خط میدان مغناطیسی
curl field
میدان حلقوی
field direction
جهت میدان
drill ground
میدان مشق
effective field
میدان موثر
maxwell field
میدان ماکسولی
main field
میدان اصلی
electromagnetic field
میدان الکترومغناطیسی
electromagnetic spectrum
میدان الکترومغناطیسی
magnetizing field
میدان مغناطیس گر
electrostatic field
میدان الکتروستاتیکی
magnetic balance
تعادل میدان
magnetic f.
میدان مغناطیسی
f.of battle
میدان جنگ
low field
میدان ضعیف
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com