English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 209 (10 milliseconds)
English Persian
speed میزان شتاب
speeding میزان شتاب
speeds میزان شتاب
Search result with all words
jerk میزان تغییر شتاب
jerked میزان تغییر شتاب
jerking میزان تغییر شتاب
jerks میزان تغییر شتاب
acceleration principle یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
natural rate hypothesis فرضیهای که بر اساس ان یک حداقل نرخ بیکاری وجود دارد که چنانچه میزان بیکاری از این حد کمتر شود در این صورت تورم با شتاب بیشتری افزایش می یابد . در این نرخ طبیعی بیکاری
Other Matches
cyclotron دستگاه شتاب دهندهای که دران ذرات باردار بعد از خروج از منبع توسط میدانهای الکتریکی شتاب میگیرند
bond albedo نسبت میزان نور بازتابش شده به میزان نوربرخوردکرده
availability میزان در دسترس بودن میزان امادگی زمان تعمیرناو
tunes میزان کردن میزان کردن الت موسیقی یارادیو وغیره
tune میزان کردن میزان کردن الت موسیقی یارادیو وغیره
self adjusting بخودی خود میزان شونده خود میزان
isobath خطوط میزان منحنی نقشه عمق نما خطوط میزان عمق
auxiliary contours خطوط میزان منحنی واسطه خطوط میزان منحنی تکمیلی
hastiness شتاب
cursoriness شتاب
expediency شتاب
at full lick با شتاب
unhurried بی شتاب
unhurriedly بی شتاب
at leisure بی شتاب
expedience شتاب
hustle شتاب
hie thee شتاب کن
hustled شتاب
hustles شتاب
in a hurry در شتاب
hustling شتاب
speeds شتاب
acceleration lane خط شتاب
haste شتاب
precipitation شتاب
accelerator شتاب
speeding شتاب
acceleration شتاب
pelts شتاب
speed شتاب
pelted شتاب
pelt شتاب
accelerators شتاب
over hasty پر شتاب
acceleration due to gravity شتاب ثقل
peremptory شتاب امیز
acceleration of free fall شتاب گرانی
acceleration of free fall شتاب ثقل
apparent gravity شتاب ثقل
apparent gravity شتاب گرانی
acceleration coefficient ضریب شتاب
accelerating power قدرت شتاب
accelerating electrode الکترود شتاب ده
acceleration of gravity شتاب ثقل
accelerated particle ذره با شتاب
deceleration شتاب کاهنده
deceleration شتاب منفی
hasty شتاب زده
accelerating شتاب دادن
accelerates شتاب دادن
accelerated شتاب دادن
accelerate شتاب دادن
tilt شتاب پرتاب
hurrying راندن شتاب
hurrying شتاب کردن
hurry راندن شتاب
hurries راندن شتاب
hurries شتاب کردن
hurriedly از روی شتاب
tilts شتاب پرتاب
tilted شتاب پرتاب
hurry شتاب کردن
acceleration of gravity شتاب گرانش
precipitateness شتاب زدگی
post haste با شتاب فراوان
post deflection acceleration شتاب ثانوی
positive acceleration شتاب مثبت
normal acceleration شتاب قائم
normal acceleration شتاب عمودی
no hurry شتاب نداریم
resultant acceleration شتاب خالص
net acceleration شتاب خالص
net acceleration شتاب برایند
previousness شتاب زدگی
skeet شتاب کردن
skelp شتاب کردن
whirry شتاب کردن
transverse acceleration شتاب عرضی
to make haste شتاب کردن
to make a hurry شتاب کردن
to look sharp شتاب کردن
to come along شتاب کردن
spatchcock با شتاب جادادن
skelpit شتاب کردن
negative acceleration شتاب منفی
make a push شتاب کردن
impact acceleration شتاب ضربه ای
angular acceleration شتاب زاویهای
angular acceleratin شتاب زاویهای
accelerometer شتاب سنج
acceleration time زمان شتاب
acceleration space فضای شتاب
acceleration principle اصل شتاب
resultant acceleration شتاب برایند
centripetal acceleration شتاب مرکزگرا
coefficient of acceleration ضریب شتاب
longitudinal acceleration شتاب طولی
linear acceleration شتاب خطی
instantaneous acceleration شتاب لحظه ای
initial acceleration شتاب اولیه
in a hurried state در حال شتاب
hying شتاب کردن
hurriedness شتاب زدگی
hie شتاب کردن
hastener شتاب کننده
electron acceleration شتاب الکترون
d. haste شتاب زیاد
acceleration of gravity شتاب گرانی
speeds شتاب حرکت
speeds شتاب کامیابی
despatching کشتن شتاب
dispatch کشتن شتاب
retardation شتاب منفی
dispatched کشتن شتاب
dispatches کشتن شتاب
speeding شتاب حرکت
jot با شتاب نوشتن
accelerator شتاب دهنده
jots با شتاب نوشتن
jotted با شتاب نوشتن
accelerator الکترد شتاب ده
despatched کشتن شتاب
despatches کشتن شتاب
speed شتاب کامیابی
speed شتاب حرکت
speeding شتاب کامیابی
accelerators الکترد شتاب ده
accelerators شتاب دهنده
pelt شتاب کردن ضربه
ionic centrifuge شتاب دهنده یونی
ion accelerator شتاب دهنده یون
hurry skurry دستپاچگی شتاب زدگی
velocities سرعت سیر شتاب
velocity سرعت سیر شتاب
to polish off با شتاب پرداخت کردن
pelts شتاب کردن ضربه
electron accelerator شتاب دهنده الکترون
linear accelerator شتاب دهنده خطی
accelerated particle ذره شتاب دار
decelerating electrode الکترد شتاب گیر
pelted شتاب کردن ضربه
coefficient of acceleration ضریب شتاب اقتصادی
accelerator catalyst کاتالیزور شتاب دهنده
forwardness اشتیاق شتاب زدگی
accelerator board تخته شتاب دهنده
grab off با شتاب گرفتن قاپیدن
hurry scurry دستپاچگی شتاب زدگی
centrifugal acceleration شتاب گریز از مرکز
post haste بسرعت شتاب فراوان
at full pelt با شتاب هر چه بیشتر سراسیمه
precipitately از روی شتاب زدگی
compass acceleration error خطای شتاب جهت یاب
i am in a hurry for it عجله دارم یا در شتاب هستم
decelerete بصورت منفی شتاب دادن
full pelt با شتاب هرچه بیشتر سراسیمه
hastiness دست پاچگی شتاب زدگی
premature decision تصمیم نا بهنگام یا شتاب امیز
slow and sure شتاب کار را خراب میکند
get a wiggle on <idiom> عجله کردن با شتاب رفتن
depth contour خطوط میزان منحنی عمق میزان منحنی عمق اب
kinetic lead سبقت مربوط به شتاب یاانرژی سینتیک
iam impatient to go دلم شور میزند که بروم شتاب دارم برفتن
coriolis acceleration شتاب یک ذره که دریک دستگاه مختصات شتابدار درحرکت است
gal واحد شتاب برابر یک سانتی متر بر مجذور ثانیه دختر
gals واحد شتاب برابر یک سانتی متر بر مجذور ثانیه دختر
red out از بین رفتن قدرت بینایی هنگام سقوط با شتاب منفی
earthquake factor مقدار درصد شتاب ثقلی که درطرح محاسبات ساختمانی منظور میگردد
ride control سیستم کنترل ایرودینامیکی اتوماتیک که شتاب قائم ناشی از تندبادها را کاهش میدهد
poomse نتیجه حرکت فکری ارادی باتوجه به ایستادن سرعت شتاب و نیروی اولیه
levelled میزان
levels میزان
metre میزان
balance میزان
balances میزان
adjustment میزان
adjustments میزان
weight میزان
measure میزان
rates میزان
criterion میزان
At the rate of . On a scale of . به میزان
amounting میزان
amounted میزان
amount میزان
rhythm میزان
rhythms میزان
scalage میزان
meter میزان
infiltration rate میزان
metres میزان
unit میزان
units میزان
libra میزان
librae میزان
yardstick میزان
yardsticks میزان
level میزان
volume میزان
noise level میزان خش
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com