Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
decrement
میزان کاهش کاستن پلهای
Other Matches
decrement
کاستن پلهای
decrementation
کاهش پلهای
slowdown
کاستن سرعت یا میزان چیزی
slowdowns
کاستن سرعت یا میزان چیزی
stepped up separation
حرکت پلهای هواپیماها ارایش پلهای در حرکات هوایی
decrement
میزان کاهش
decrement
کاهش میزان یک متغیر
attrition rate
میزان کاهش توان رزمی نواخت فرسایش سرعت فرسایش
hinting
در فن چاپ دیجیتال یا رقمی کاهش وزن یا میزان طرح حرف بطوریکه فونتهای کوچک از نظر اندازه بدون ازدست دادن جزئیات خود روی چاپگرهای dpi003 قابل چاپ باشند
tax friction
کاهش تولید ناشی از تغییر رفتاراقتصادی بمنظور کاهش بارمالیاتی
kerning
کاهش دادن فضای خالی میان دو حرف معین کاهش فاصله دخشه ها
compression
روش کاهش اندازه بلاک داده با کاهش فضا وحذف فضاها و مواد بی استفاده
bond albedo
نسبت میزان نور بازتابش شده به میزان نوربرخوردکرده
availability
میزان در دسترس بودن میزان امادگی زمان تعمیرناو
fiddle blocks
قرقره پلهای
deflection potentiometer
پتانسیومتر پلهای
variable speed drive
محرکه پلهای
incrementally
تغییرات پلهای
step function
تابع پلهای
quantize
پلهای کردن
quantizer
پلهای کننده
variable speed transmission
گیربکس پلهای
multiple contact switch
کلید پلهای
stepping switch
گزینه پلهای
companionways
نرده پلهای
companionway
نرده پلهای
decrease
کاهش یافتن کم شدن کاهش
decreases
کاهش یافتن کم شدن کاهش
decreased
کاهش یافتن کم شدن کاهش
decelerate
از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
decelerates
از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
decelerating
از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
decelerated
از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
cross wall
دیوار پلهای عرضی
topside
پلهای باز ناو
sidesteps
صعود پلهای از پهلو
stepwise elution analysis
تجزیه شستشوی پلهای
cone pulley drive
محرکه صفحه پلهای
sidestep
صعود پلهای از پهلو
sidestepped
صعود پلهای از پهلو
sidestepping
صعود پلهای از پهلو
step drawdown test
ازمایش لغت پلهای در چاه
sidestep traverse
صعود پلهای همراه باسرخوردن بجلو
burn one's bridges behind one
<idiom>
پلهای پشت سرش راخراب کردن
tunes
میزان کردن میزان کردن الت موسیقی یارادیو وغیره
tune
میزان کردن میزان کردن الت موسیقی یارادیو وغیره
decreased
کاهش دادن کاهش
decreases
کاهش دادن کاهش
decrease
کاهش دادن کاهش
retardation
[افزایش طول نخ در اثر نیروی کشش ثابت در زمان معین]
[در چله هایی که به مدت طولانی روی دار می مانند این افزایش طول مشاهده می شود و کاهش استحکام نخ و کاهش طول عمر فرش را به همرا دارد.]
tusk tenon
زبانه یا گیرهای که دارای زبانههای کوچکتری باشدبطوری که رویهم بشکل پله یاتضاریس پلهای درایند
economic of scale
کاهش دادن هزینه ها کاهش یافتن هزینه ها
self adjusting
بخودی خود میزان شونده خود میزان
accelerationists
شتاب گرایان مکتبی که براساس اعتقاد انها هر گونه اقدام در جهت کاهش نرخ طبیعی بیکاری بدون اینکه قادر باشد این نرخ را کاهش دهد باعث تسریع تورم خواهدشد .میلتون فریدمن و ادموندفلپس از پیروان اصلی این گروه میباشند
discounting
کاستن
decreases
کاستن
discount
کاستن
rebate
کاستن
pull down
کاستن
rebates
کاستن
discounted
کاستن
abating
کاستن
discounts
کاستن
disquantity
کاستن
draw off
کاستن
lower
کاستن از
extenuatextent
کاستن
lowered
کاستن از
decreased
کاستن
lowering
کاستن از
lowers
کاستن از
pares
کاستن
pared
کاستن
pare
کاستن
decrease
کاستن
subrtraction
کاستن
lessens
کاستن
to tone down
کاستن
reduce
کاستن
lighten
کاستن
lightens
کاستن
subtracted
کاستن
detracted
کاستن
lightening
کاستن
detract
کاستن
lessening
کاستن
lessened
کاستن
lightened
کاستن
detracting
کاستن
detracts
کاستن
subtract
کاستن
reduces
کاستن
abated
کاستن
subtracting
کاستن
subtracts
کاستن
to cut down
کاستن از
to fine down
کاستن
abates
کاستن
reducing
کاستن
lessen
کاستن
abate
کاستن
decompress
ازفشارهوا کاستن
cheapening
ازقیمت کاستن
disvalue
ازارزش کاستن
diminishable
قابل کاستن
cheapens
ازقیمت کاستن
cheapened
ازقیمت کاستن
softened
خوابانیدن کاستن
soften
خوابانیدن کاستن
abirritate
ازحساسیت کاستن
softens
خوابانیدن کاستن
cheapen
ازقیمت کاستن
to currail expensee
از هزینه کاستن
isobath
خطوط میزان منحنی نقشه عمق نما خطوط میزان عمق
phenolic epoxy
خانوادهای از رزینها وچسبها که در مشتقات فنل کاربرد فراوان دارند و درهمه انها پلهای اکسیژن رابط رادیکالهای هیدروکربنی وجود دارد
declined
تنزل کردن کاستن
allaying
از شدت چیزی کاستن
shorten
مختصر کردن کاستن
allays
از شدت چیزی کاستن
qualify
ازبدی چیزی کاستن
qualifies
ازبدی چیزی کاستن
damping
کاستن ازنوسانات دستگاه
extenuate
تخفیف دادن کاستن از
disaffect
از علاقه و محبت کاستن
allay
از شدت چیزی کاستن
pull up
کاستن سرعت اسب
unweight
کاستن فشار اسکی
back off
کاستن سرعت در سر پیچ
declines
تنزل کردن کاستن
allayed
از شدت چیزی کاستن
decline
تنزل کردن کاستن
declining
تنزل کردن کاستن
shortened
مختصر کردن کاستن
shortens
مختصر کردن کاستن
live load reduction
کاستن از بار زنده
dispraise
از بهای چیزی کاستن کم گرفتن
devaluing
از ارزش وشخصیت کسی کاستن
compensator
وسیلهای برای کاستن لگداسلحه
to take something off and pric
اندکی از بهای چیزی کاستن
devalues
از ارزش وشخصیت کسی کاستن
devalued
از ارزش وشخصیت کسی کاستن
defusing
خنثی کردن از وخامت کاستن
defuse
خنثی کردن از وخامت کاستن
defuses
خنثی کردن از وخامت کاستن
defused
خنثی کردن از وخامت کاستن
devalue
از ارزش وشخصیت کسی کاستن
devaluate
از ارزش وشخصیت کسی کاستن
acid reduction
کاهش در محیط اسیدی کاهش اسیدی
derogate
کاستن عمل موهن انجام دادن
shut off
کاستن سرعت پیش از رسیدن به پیچ
auxiliary contours
خطوط میزان منحنی واسطه خطوط میزان منحنی تکمیلی
kill spring
فرود با کاستن فشار بلندشدن و خم کردن زانو
i am afriad
برای کاستن ازاثرخبری که به کسی می دهند به کار می برند
stall
برای چند لحظه ازسرعت موج سواری کاستن
webbing
نوارهای داخل کلاهخود برای کاستن فشار ضربه
stalling
برای چند لحظه ازسرعت موج سواری کاستن
drafting
راندن پشت سر راننده جلوبرای کاستن فشار هوا
in off
به کیسه انداختن گوی بیلیاردکه باعث کاستن امتیاز میشود
carburator restricter plate
صفحه فلزی روی کاربوراتوربرای کاستن هوای ورودی دراتومبیل
pull the pace
جلوافتادن و در نتیجه کاستن از فشار هوا برای نفرات عقب
cascade connection
اتصال کاسکاد اتصال پلهای
pigou effect
اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
heavy and light system
روش کاستن وزن با اغاز باوزنه سنگین و ادامه با وزنههای سبکتر
suck wheels
رکاب زدن پشت سر دوچرخه سوار دیگر به منظور کاستن از فشار هوا
shave down
کوتاه کردن موی سر پیش ازمسابقه شنا جهت کاستن مقاومت در مقابل اب
dimple
هریک از 633 فرورفتگی کوچک رگی گوی گلف برای کاستن کشش در هوا
dimples
هریک از 633 فرورفتگی کوچک رگی گوی گلف برای کاستن کشش در هوا
depth contour
خطوط میزان منحنی عمق میزان منحنی عمق اب
wheel sucker
دوچرخه سوار ماهر در ادامه مسیر پشت سر نفر دیگری برای کاستن از فشار هوا
rebates
کاهش
rebate
کاهش
subtraction
کاهش
spoil
کاهش
spoiled
کاهش
spoiling
کاهش
spoils
کاهش
declining
کاهش
dampest
کاهش
reductions
کاهش
dampers
کاهش
damp
کاهش
declines
کاهش
declined
کاهش
decline
کاهش
downturns
کاهش
downturn
کاهش
acceptance
کاهش
acceptances
کاهش
devaluation
کاهش
falling off
کاهش
falling-off
کاهش
reduction
کاهش
shrinkage
کاهش
slowdowns
کاهش
slow down
کاهش
diminution
کاهش
deduction
کاهش
decrease
کاهش
depreciatory
کاهش
reduce/enlarge
کاهش
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com