Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (39 milliseconds)
English
Persian
regulate
میزان کردن درست کردن
regulated
میزان کردن درست کردن
regulates
میزان کردن درست کردن
regulating
میزان کردن درست کردن
Other Matches
tune
میزان کردن میزان کردن الت موسیقی یارادیو وغیره
tunes
میزان کردن میزان کردن الت موسیقی یارادیو وغیره
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
temper
درست ساختن درست خمیر کردن
tempered
درست ساختن درست خمیر کردن
tempers
درست ساختن درست خمیر کردن
modulate
میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
modulates
میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
modulating
میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
collimate
موازی قرار دادن لوله و هدف میزان کردن تعدیل کردن
compensates
تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
compensated
تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
compensate
تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
mended
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mend
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mends
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
to adapt
[to]
جور کردن
[درست کردن ]
[سازوار کردن]
[به]
to pattern out
ازروی نمونه درست کردن مطابق الگویاقالب طرح کردن
gather
و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
gathered
و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
dresses
لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
dress
لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
labourvt
بزحمت درست کردن مفصلابحث کردن بدرازاکشیدن
to touch off
با شتاب درست کردن زودرسم کردن
make
درست کردن ساختن اماده کردن
repaired
درست کردن جبران کردن تعمیر
To do up the room.
اتاق را درست کردن ( مرتب کردن )
makes
درست کردن ساختن اماده کردن
repair
درست کردن جبران کردن تعمیر
ranges
مرتب کردن میزان کردن
tempers
معتدل کردن میزان کردن
to balance out
میزان کردن
[تنظیم کردن ]
temper
معتدل کردن میزان کردن
range
مرتب کردن میزان کردن
regulate
میزان کردن کنترل کردن
ranged
مرتب کردن میزان کردن
tempered
معتدل کردن میزان کردن
regulating
میزان کردن کنترل کردن
leveling
میزان کردن افقی کردن
regulated
میزان کردن کنترل کردن
regulates
میزان کردن کنترل کردن
adjust
میزان کردن
focus
میزان کردن
aligns
میزان کردن
tune
میزان کردن
align
میزان کردن
adjustment
میزان کردن
adjusts
میزان کردن
aligned
میزان کردن
collimate
میزان کردن
adjusting
میزان کردن
aligning
میزان کردن
tunes
میزان کردن
focuses
میزان کردن
standardization
میزان کردن
focussing
میزان کردن
focusses
میزان کردن
focused
میزان کردن
equilibration
میزان کردن
focussed
میزان کردن
straighten
درست کردن مرتب کردن
adapts
جور کردن درست کردن
to make up
درست کردن تکمیل کردن
emended
تصحیح کردن درست کردن
emend
تصحیح کردن درست کردن
straightened
درست کردن مرتب کردن
straightening
درست کردن مرتب کردن
straightens
درست کردن مرتب کردن
devising
درست کردن اختراع کردن
emends
تصحیح کردن درست کردن
devise
درست کردن اختراع کردن
emending
تصحیح کردن درست کردن
devises
درست کردن اختراع کردن
adapting
جور کردن درست کردن
integrate
کامل کردن درست کردن
mended
مرمت کردن درست کردن
fix
درست کردن پابرجا کردن
compose
درست کردن تصنیف کردن
fixes
درست کردن پابرجا کردن
right
درست کردن اصلاح کردن
righted
درست کردن اصلاح کردن
mends
مرمت کردن درست کردن
integrates
کامل کردن درست کردن
integrating
کامل کردن درست کردن
mend
مرمت کردن درست کردن
composes
درست کردن تصنیف کردن
devised
درست کردن اختراع کردن
righting
درست کردن اصلاح کردن
spark timing
میزان کردن جرقه
hand advance
میزان کردن دستی
interrupter timing
میزان کردن جرقه
To synchonize the watches .
ساعتهارا به هم میزان کردن
countdowns
میزان کردن ساعت
countdown
میزان کردن ساعت
ignition timing
میزان کردن جرقه
adjustments
تنظیم و میزان کردن
automatic spark advance
میزان کردن خودکار
line up
<idiom>
به درستی میزان کردن
magneto timing
میزان کردن مگنت
spark advance & retard
میزان کردن جرقه
semi automatic advance
میزان کردن نیم خودکار
To set ones watch .
ساعت خودرا میزان کردن
adjusting
میزان کردن تنظیم کنید
adjusts
میزان کردن تنظیم کنید
skew
میزان کردن چیزی به صورت نادرست
damper
الت میزان کردن جریان هوا
skewing
میزان کردن چیزی به صورت نادرست
skews
میزان کردن چیزی به صورت نادرست
to align oneself with somebody
خود را با کسی میزان
[تطبیق]
کردن
boresight
میزان کردن لوله و مگسک اسلحه در هدفگیری
fashioned
درست کردن
build
درست کردن
buildings
درست کردن
builds
درست کردن
to riven laths
یا درست کردن
to set to rights
درست کردن
correcting
درست کردن
to set in order
درست کردن
to sct aright
درست کردن
gulleys
درست کردن
cleanest
درست کردن
make up
درست کردن
gullies
درست کردن
cleaned
درست کردن
gully
درست کردن
fashions
درست کردن
fashion
درست کردن
weaves
درست کردن
to set
درست کردن
weave
درست کردن
correct
درست کردن
fettle
درست کردن
redd
درست کردن
cleans
درست کردن
fashioning
درست کردن
make
درست کردن
makes
درست کردن
corrects
درست کردن
adapt
درست کردن
to put in to shape
درست کردن
concoct
درست کردن
manufacture
درست کردن
set in order
درست کردن
fix up
درست کردن
to erect into
درست کردن از
trim
درست کردن
to get up
درست کردن
trimmest
درست کردن
set right
درست کردن
to cleanvp
درست کردن
indite
درست کردن
to fix up
درست کردن
trims
درست کردن
concocts
درست کردن
fabricating
درست کردن
concocting
درست کردن
clean
درست کردن
shapes
درست کردن
fabricate
درست کردن
manufactures
درست کردن
shape
درست کردن
fabricated
درست کردن
fabricates
درست کردن
concocted
درست کردن
manufactured
درست کردن
to put to rights
درست کردن
measure
میزان کردن طی کردن
to make something
چیزی را درست کردن
dress
درست کردن لباس
manipulated
با استادی درست کردن
to weave a plot
دوزوکلک درست کردن
to manufacture
[into]
ساختن
[درست کردن]
[به]
blow down
بافوت درست کردن
image erection
درست کردن تصویر
orthoepy
فن درست تلفظ کردن
manipulates
با دست درست کردن
manipulates
با استادی درست کردن
manipulated
با دست درست کردن
manipulate
با دست درست کردن
manipulate
با استادی درست کردن
hedges
خاربست درست کردن
hedged
خاربست درست کردن
die sink
خزینه درست کردن
reconditions
دوباره درست کردن
to toss up
زود درست کردن
To put things straight(right).
کارها را درست کردن
recondition
دوباره درست کردن
roughcast
اجمالا درست کردن
reconditioned
دوباره درست کردن
dresses
درست کردن لباس
hedge
خاربست درست کردن
strike off
بی زحمت درست کردن
railroads
پاپوش درست کردن
exacts
تحمیل کردن بر درست
exacted
تحمیل کردن بر درست
scrambling
املت درست کردن
exact
تحمیل کردن بر درست
corn popping
درست کردن چس فیل
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com