English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (8 milliseconds)
English Persian
connecting rod میله رابط
push rod میله رابط
Other Matches
principal line خط رابط نقاط اصلی در روی عکس هوایی خط رابط
tenpin میله بطری شکل مخصوص بازی 01 میله بولینگ
double wood ماندن یک میله بولینگ پشت میله دیگر
feint حرکت از میله بالا به میله پایین
feints حرکت از میله بالا به میله پایین
feinted حرکت از میله بالا به میله پایین
feinting حرکت از میله بالا به میله پایین
shafts میله ستون میله چاه
shaft میله ستون میله چاه
standards دو میله عمودی پرش با نیزه یا پرش ارتفاع میله عمودی تکیه گاه وزنه
standard دو میله عمودی پرش با نیزه یا پرش ارتفاع میله عمودی تکیه گاه وزنه
adapter رابط
connective رابط
internuncial رابط
liaison رابط
connector رابط
link رابط
wiring connector رابط
interfaces رابط
interface رابط
copulative رابط
liaisons رابط
go between رابط
point of intersection رابط
fitting رابط
ediswan connector رابط ادیسوان
link belt تسمه رابط
edge connector رابط لبه
link chain زنجیر رابط
logical connective رابط منطقی
cylinderical fit رابط استوانهای
logical connector رابط منطقی
enlarging adapter رابط فزاینده
centronics interface رابط موازی
liaison officer افسر رابط
high fidelity receiver گیرنده رابط
high line پل رابط اصلی
inductor hose لوله رابط
interface card کارت رابط
fuse link رابط فیوز
continuity equation رابط پیوستگی
interneuron نورون رابط
feeder canal نهر رابط
internuncial neuron نورون رابط
connector switch کلید رابط
connector plug دوشاخه رابط
internuncio رابط پیک
lamp connector رابط لامپ
lead in wire سیم رابط
ground liaison رابط زمینی
leads رابط برق
serial interface رابط سری
standard interface رابط استاندارد
bays پل رابط در پل شناور
link شاخه رابط
baying پل رابط در پل شناور
connections میلههای رابط
bay پل رابط در پل شناور
journals شفت رابط
journal شفت رابط
trunk line رابط ترانک
bayed پل رابط در پل شناور
bent adaptor رابط خمیده
box connector رابط جعبه
fuse wire رابط فیوز
lead رابط برق
parallel interface رابط موازی
patch cord سیم رابط
connecting cable کابل رابط
connecting tube لوله رابط
push rod میل رابط
reducer لوله رابط
reducing adaptor رابط کاهنده
air liaison officer افسر رابط هوایی
liaise رابط نظامی بودن
liaised رابط نظامی بودن
commissure بافت عصبی رابط
cross tree رابط عرضی دکلها
liaising رابط نظامی بودن
cell connector رابط پیل باتری
crawl trench خطوط رابط سنگرها
command liaison افسر رابط فرماندهی
battery connector رابط پیل باتری
artillery liaison officer افسر رابط توپخانه
liaises رابط نظامی بودن
command liaison شبکه رابط یکان
commissural fibres رشتههای عصبی رابط
anterior commissure بافت رابط قدامی
apple desktop interface رابط رومیزی اپل
intervening variable متغیر فرضی رابط
dry cell connector رابط پیل خشک
relay post پست رابط ستون
expressions فرمول یا رابط ه ریاضی
expression فرمول یا رابط ه ریاضی
flared fitting رابط قیفی شکل
test lead رابط برق ازمایش
cross-tree [رابط عرضی دکلها]
machine address محل یک شی در رابط ه با مبدا
triatic stay بکسل رابط ناو
switch position موضع رابط دفاعی
commissurotomy برداشتن بافت عصبی رابط
air transport liaison officer افسر رابط ترابری هوایی
programmable communications interface رابط مخابراتی برنامه پذیر
api رابط یامیانجی برنامه کاربردی
application program interface میانجی یا رابط برنامه کاربردی
interfaces وصل کردن از طریق رابط
interface وصل کردن از طریق رابط
to catch the connection وسیله نقلیه رابط را گرفتن
ditched گودال سنگر رابط خندق کندن
ditches گودال سنگر رابط خندق کندن
cylinderical limit gage دستگاه اندازه گیر رابط استوانهای
ditch گودال سنگر رابط خندق کندن
floating محل مخصوص در رابط ه با آدرس مرجع
crawl trench سنگرهای رابط بین خطوط مواضع
cross bleed سیستم نیوماتیکی رابط بین موتورها
sbc RA و رابط دستگاه جانبی RO ,Computer SmallBusiness
I missed the connection. من اتوبوس [قطار هواپیمای] رابط را از دست دادم.
logical connective رابط های منطقی [ریاضی] [زبان شناسی]
logical operators رابط های منطقی [ریاضی] [زبان شناسی]
relative محل مشخص در رابط ه با یک مرجع یا آدرس مربوطه پایه
venn diagram نمایش گرافیکی رابط ه بین وضعیتهای سیستم یا مدار
interface human machine interface امکانات بهبود رابط ه بین کاربرد و سیستم کامپیوتری
relations between load, shear and moment رابط بین بار و نیروی برشی و لنگر خمشی
line haul خط رابط بین کلماتی که نصف ان در سطر بعد واقع شده
functions لیستی که رابط ه بین دو مجموعه دستورات یا داده را بیان میکند
eia interface یک رابط استاندارد میان دستگاههای جانبی وریزکامپیوترها و مدمها وترمینالها
relational database پرش پایگاه داده که حاوی عملگرهای رابط های است
function لیستی که رابط ه بین دو مجموعه دستورات یا داده را بیان میکند
functioned لیستی که رابط ه بین دو مجموعه دستورات یا داده را بیان میکند
graph نمودار نمایش رابط ه بین دو یا چند متغیر به صورت خط یا مجموعهای نقاط
graphs نمودار نمایش رابط ه بین دو یا چند متغیر به صورت خط یا مجموعهای نقاط
tac log group گروه رابط نیروهای پیاده شونده به ساحل در روی ناوهای اب خاکی
ccitt v. در ارتباطات داده سری ای ازاستانداردها است که خصوصیات رابط را توصیف میکند
quick disconnect نوعی رابط الکتریکی که دونیمه منطبق شونده اش بطورسریع باز و بسته میشود
crankpin قسمت استوانهای دسته میل لنگ که میلههای رابط بدان متصل میشود
presentation manager تهیه شده است IB , icrosoftیک میانجی رابط نگارهای ورابط برنامه نویسی کاربردی
decisions جدولی که رابط ه بین متغیرهای مشخص و اعمالی که در شرایط مختلف رخ میدهند نشان میدهد
decision جدولی که رابط ه بین متغیرهای مشخص و اعمالی که در شرایط مختلف رخ میدهند نشان میدهد
privilege وضعیت کاربرد در رابط ه با نوع برنامه که اجرا میکند ومنابعی که میتواند استفاده کند
tabling ساختاری که نحوه اتصال رکوردها و داده ها را به صورت رابط ه بین سط رها و ستونهای جدول نشان میدهد
tables ساختاری که نحوه اتصال رکوردها و داده ها را به صورت رابط ه بین سط رها و ستونهای جدول نشان میدهد
table ساختاری که نحوه اتصال رکوردها و داده ها را به صورت رابط ه بین سط رها و ستونهای جدول نشان میدهد
tabled ساختاری که نحوه اتصال رکوردها و داده ها را به صورت رابط ه بین سط رها و ستونهای جدول نشان میدهد
phenolic epoxy خانوادهای از رزینها وچسبها که در مشتقات فنل کاربرد فراوان دارند و درهمه انها پلهای اکسیژن رابط رادیکالهای هیدروکربنی وجود دارد
bard میله
piped میله
bards میله
tie rod میله کش
shaft میله
pinning میله
barcode کد میله ای
mandrel or dril میله
mandril میله
pin میله
pinned میله
rodless بی میله
scape میله
shafts میله
stemmed میله
stemming میله
stems میله
trib میله
mandrel میله
trabeculate میله میله
trabecular میله میله
trabecula میله میله
tige میله
stem میله
gad میله
shank میله
shafting میله ها
bacillary میله میله
bacillar میله میله
pipe میله
firing shaft میله
virgule میله
lever میله
levers میله
filament میله
filaments میله
axis میله
axles میله
beams میله
slats میله
slats میله میله
pivot میله
pivoted میله
pivots میله
spike میله
rods میله
rod میله
stilts میله
slat میله
bars میله
stilt میله
spills میله
spill میله
spilling میله
slat میله میله
spilled میله
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com