English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 122 (8 milliseconds)
English Persian
I could have sworn that there was somebody in the next room . می توانم قسم بخورم که یکنفر دراتاق مجاور بود
Other Matches
buffer duo دو پیاده مجاور در برابر دوپیاده مجاور با یک عرض فاصله
My tea isnt cool enough to drink. چایی ام آنقدر خنک نشده که بخورم
I musn't eat food containing ... من نباید غذایی را که دارای ... هستند بخورم.
im regret that بسیار افسوس بخورم که خیلی متاسفم که
limitrophe مجاور مرزی مجاور
iam so tired that i cannot eat چندان خسته هستم که نمیتوانم چیزی بخورم
deanery سمت یاحوزه یامحل اقامت یکنفر
One cannot be in two places at once. <proverb> یکنفر نمى تواند در یک زمان دو جا باشد .
deaneries سمت یاحوزه یامحل اقامت یکنفر
Somebody is ringing the door bell. یکنفر دارد زنگ دررامی زند
authoritarian طرفدار تمرکز قدرت در دست یکنفر یا یک هیئت
authoritarians طرفدار تمرکز قدرت در دست یکنفر یا یک هیئت
dramatic monologue نوعی داستان نمایشی که دران یکنفر بتنهایی فاهر میشودوبا متکلم وحده است
adjacent rows ردیف های مجاور [رج های مجاور]
I cant nor can anyone else . نه من می توانم ونه کس دیگه
What else can I do? دیگر چه می توانم بکنم ؟
If you can so can I . اگر تو بتوانی من هم می توانم
I can recite from memory. می توانم از حفظ بخوانم
Where can I get information? از کجا می توانم بپرسم؟
Where can I make a phone call? از کجا می توانم تلفن کنم؟
Where can I park? کجا می توانم پارک کنم؟
I could pass for a Greek . می توانم خودم رایونانی جابزنم
i did all in my power انچه در توانم بود کردم
can i do a for you کاری می توانم برای شمابکنم
was wondering if I could borrow your car. می توانم ماشینت را قرض کنم؟
How long can I park here? چه مدت می توانم اینجا پارک کنم؟
I just cant drop my work and go . نمی توانم کارم را ول کنم وبروم
I can't go on any longer. من دیگر نمی توانم ادامه بدهم.
My hands are tied. <idiom> نمی توانم [کاری] کمکی بکنم.
I can't help you. من نمی توانم به شما کمک کنم.
how can I learn English چگونه می توانم یادگیری زبان انگلیسی
Can I entrust this task to you? می توانم این امررا به شما بسپارم ؟
I can't run any faster. من تندتر دیگر نمی توانم بدوم.
Can I drive to the centre of town? آیا می توانم تا مرکز شهر با ماشین بروم؟
I cannot square it with my conscience to ... من این را نمی توانم به وجدانم وفق بدهم ...
how much can I overdraw on my account? چقدر بیش از اعتبار می توانم از حسابم بردارم؟
I cannot look him in the face again. دیگر نمی توانم تو رویش نگاه کنم.
coterminous مجاور
nearby مجاور
adjacent مجاور
near by مجاور
neighbor مجاور
vicinal مجاور
vicinage مجاور
conterminous مجاور
next مجاور
abutting مجاور
nigh مجاور
contiguous مجاور
adjoining مجاور
neighbouring مجاور
vicinity مجاور
appressed مجاور
circumjucent از هر سو مجاور
proximal مجاور
gravesides مجاور قبر
graveside مجاور قبر
vicinal dihalide دی هالید مجاور
border مجاور بودن
proximal stimulus محرک مجاور
adjoining نزدیک مجاور
adjoined مجاور بودن
adjacent lines خطهای مجاور
abuttals زمین مجاور
abuttal زمین مجاور
abuting surface سطح مجاور
anal مجاور مقعد
adjoins مجاور بودن
adjoin مجاور بودن
against پیوسته مجاور
collateral همسایه مجاور
bordered مجاور بودن
bordering مجاور بودن
aduacent sound صدای مجاور
parahepatic مجاور کبد
neighbour نزدیک مجاور
paranephric مجاور کلیه
neighbors نزدیک مجاور
neighbours نزدیک مجاور
adjacent مجاور همسایه
adjacent video ویدئو مجاور
contiguous zone منطقه مجاور
How do I notice when the meat is off? چگونه می توانم متوجه شوم که گوشت فاسد شده است؟
surrounding احاطه کننده مجاور
guiding عضلات کمکی مجاور
allele ژنهای ناهمسان مجاور
adjacent point نقطه های مجاور
colocate در مجاور هم قرار دادن
anchimeric assistance کمک گروه مجاور
monkey chatter تداخل کانال مجاور
adjacent channel interfernce تداخل کانال مجاور
garbage واسط رادیویی از کانالهای مجاور
appressed کاملا نزدیک و مجاور چیزی
adjacent دو میدان متصل به دو گروه مجاور
hand-to-hand دست بدست یکدیگر مجاور
hand to hand دست بدست یکدیگر مجاور
nipped فشار موضعی بین دو جزء یاقطعه مجاور
hydro هتل یامهمانخانهای که مجاور اب معدنی ساخته میشود
nip فشار موضعی بین دو جزء یاقطعه مجاور
nips فشار موضعی بین دو جزء یاقطعه مجاور
overlap tell رله اطلاعات مربوط به هدف یا دشمن به ایستگاههای مجاور
dot فضای بین دو پیکسل مجاور روی صفحه نمایش
dotting فضای بین دو پیکسل مجاور روی صفحه نمایش
induce اختلال الکتریکی در سیگنال ناشی از منابع الکترومغناطیسی مجاور
induced اختلال الکتریکی در سیگنال ناشی از منابع الکترومغناطیسی مجاور
induces اختلال الکتریکی در سیگنال ناشی از منابع الکترومغناطیسی مجاور
contiguous فایل ذخیره شده در مجموعهای از شیارهای دیسک مجاور هم
inducing اختلال الکتریکی در سیگنال ناشی از منابع الکترومغناطیسی مجاور
base pitch فاصله بین نیمرخهای مشابه دو دندانه مجاور از یک چرخ دنده
triangulation تقسیم ناحیهای به مثلثهای مجاور هم جهت مساحی سه گوش سازی
compass compensation تنظیم قطب نما از نظر اثر نیروی مغناطیسی فلزات مجاور
photo pattern generation تولید یک پوشش مدار مجتمع بوسیله قرار دادن الگویی ازنواحی مستطیل مجاور یارویهم افتاده
joggling برجستگی قائم کوچکی درامتداد لبه ورقه ها یاباریکههای فلزی بمنظورروی هم امدن لبه اجزاء مجاور
joggle برجستگی قائم کوچکی درامتداد لبه ورقه ها یاباریکههای فلزی بمنظورروی هم امدن لبه اجزاء مجاور
joggled برجستگی قائم کوچکی درامتداد لبه ورقه ها یاباریکههای فلزی بمنظورروی هم امدن لبه اجزاء مجاور
joggles برجستگی قائم کوچکی درامتداد لبه ورقه ها یاباریکههای فلزی بمنظورروی هم امدن لبه اجزاء مجاور
abuts مماس بودن مجاور بودن
abut مماس بودن مجاور بودن
abutted مماس بودن مجاور بودن
irredentism نهضت استرداد منظور جنبشی است که هدف ان پیوستن قسمتی از اراضی مجاور یک کشورکه اهالی ان به زبان اهالی کشور منشاء نهضت صحبت می کنند به این مملکت باشد
Herati pattern طرح هراتی [در این طرح گل ها در قالب شکل لوزی خود را نشان داده و تمامی متن فرش را در بر می گیرند. برگ ها از چهارسو به سمت خارج امتداد داده شده و با لوزی های مجاور خود متقارن می شوند.]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com