English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
I would like to have something to drink . می خواهم گلویی تازه کنم
Other Matches
cornice گلویی
guttural گلویی
cornices گلویی
hypophyge گلویی
faucal گلویی
escape گلویی
coving گلویی
coving گلویی
cove گلویی
gular گلویی
necking گلویی
gouging chisel مغار گلویی
oesophageal گلویی حلقی
guttural حرف گلویی
jugular زیر گلویی
shell bit مته گلویی
jugulars زیر گلویی
enactory دربردارنده مقر رات) تازه برقرارکننده حقوق تازه
new blood <idiom> جان تازه به چیزی دادن ،نیروی تازه یافتن
gap bridge گلویی ماشین تراش
gorgerian [سر گلویی ستون] [معماری]
gutturalize ادای اصوات بصورت گلویی
new coined تازه بنیاد تازه سکه زده
newlywed تازه داماد تازه عروس
hobbledehoy کره اسبی که تازه بالغ شده ادم تازه بالغ
i shall be خواهم بود
i shall go خواهم رفت
excuse me پوزش می خواهم
i will go خواهم رفت
to beg your pardon پوزش می خواهم
to beg your pardon معذرت می خواهم
willed فعل کمکی "خواهم "
will فعل کمکی "خواهم "
wills فعل کمکی "خواهم "
I'd like to see Mr. ... من می خواهم آقای ... را ببینم.
he said گفت که خواهم امد
he said he shoued go اوگفت خواهم رفت
I'd like to reserve ... می خواهم یک ... رزرو کنم؟
i will see sbout it من به ان رسیدگی خواهم کرد
he said i will come اوگفت خواهم امد
he said گفت خواهم امد
I am thinking of your own good. من خو بی شما رامی خواهم
I want to take a couple of days off . یک ردوروز مرخصی می خواهم
Please excuse me . عذرمی خواهم ( ببخشید )
I want my steak well done. می خواهم استیکم خوب پخته با شد
i will return his kindness مهربانی او را تلافی خواهم کرد
I'd like a train timetable. من برنامه حرکت قطارها را می خواهم.
I'd like to cancel my flight. می خواهم پروازم را لغو کنم.
No offence! نمی خواهم توهین کنم!
No harm meant! نمی خواهم توهین کنم!
I'll look into the matter. من موضوع را دنبال خواهم کرد.
I dont know and I dont want to know . نه می دانم ونه می خواهم بدانم
I ll pay him back in his own coin . حقش را کف دستش خواهم گذارد
I'd like to see Mr. ... من می خواهم آقای ... را ملاقات کنم.
i wish you happiness خوشی یا سعادت شما را می خواهم
I'd like to confirm my flight. می خواهم پروازم را اوکی کنم.
I'd like to confirm my flight. می خواهم پروازم را تائید کنم.
I'll be at home today . امروز منزل خواهم بود
He owes me some money. از او پول می خواهم (طلب دارم )
I wI'll sign for him . من بجای اوامضاء خواهم کرد
I'd like to cancel my flight. می خواهم پروازم را کنسل کنم.
i beg your pardon پوزش میخواهم معذرت می خواهم
Don't let me keep you. نمی خواهم که خیلی معطلتان کنم.
I wI'll achieve my purpose (goals) quietly. بی سروصدا منظورم راعملی خواهم کرد
I will be instigating [initiating] legal proceedings. من دعوی حقوقی را آغاز خواهم کرد.
i wish you a happy new year سال نوسعیدی را برای شما می خواهم
i will speak to him about it در این خصوص با او صحبت خواهم کرد
i will send him my book کتاب خود را برای او خواهم فرستاد
I'll think it over. در این خصوص فکر خواهم کرد.
with you بی پرده با شما سخن خواهم گفت
I'd like to have a place of my own [to call my own] . من منزل خودم را می خواهم داشته باشم.
I'd like to leave my luggage, please. من می خواهم اسباب و اثاثیه ام را تحویل بدهم.
I'd like to book a flight to london. یک پرواز به لندن می خواهم رزرو کنم.
I'll do that. من این کار را انجام خواهم داد.
I would like to [ undress] take off my clothes. من می خواهم [لخت بشوم] لباسهایم را در بیاورم.
I would like tovisit ( see, meet ) you more often . می خواهم باز هم بیشتر پیش شما بیایم
Talking of Europe ,please allow me … حالا که صحبت از اروپ؟ است اجازه می خواهم ...
This is just what I want . This is the very thing I want . این دقیقا" همان چیزی است که می خواهم
I wI'll do that all by myself. من خودم بتنهایی آنرا انجام خواهم داد
I'll speak at length on this subject. دراین باره مفصل صحبت خواهم کرد
I wI'll do it on my own responsibility . به مسئولیت خودم این کاررا خواهم کرد
I want to get off at St. Paul's. من می خواهم ایستگاه سانت پالس پیاده شوم.
I want to look at old coins. من می خواهم سکه های قدیمی را تماشا کنم.
I don't want to say anything about that. من نمی خواهم در باره آن مورد نظری بدهم.
I wI'll sign for (on behalf of)my brother. از طرف (سوی )برادرم امضاء خواهم کرد
tomorow morning . I wI'll leavew for london. فردا صبح بسوی لندن حرکت خواهم کرد
I'll get you all fixed up. همه چیز را برایتان درست وروبراه خواهم کرد
I want to depart tomorrow morning [noon, afternoon] at ... o'clock. من می خواهم فردا صبح [ظهر شب] ساعت ... حرکت کنم.
It makes me sick just thinking about it! وقتی که بهش فکر می کنم می خواهم بالا بیاورم!
You have to listen to me. شما باید به من گوش بکنید [ببینید چی می خواهم بگویم] .
I wI'll go flat out to do it. بهر جان کندنی باشد اینکا رراانجام خواهم داد
I'll call him tomorrow - no, on second thoughts, I'll try now. من فردا با او [مرد] تماس خواهم گرفت - پس ازفکربیشتری، من همین حالا سعی میکنم.
One day I want to have a horse of my very own. روزی من می خواهم یک اسب داشته باشم که شخصا به من تعلق داشته باشد.
pancakes در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
pancake در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
dewy تازه
dewiest تازه
greenest تازه
dewier تازه
brand new تر و تازه
green تازه
new laid تازه
renewed تازه
new-laid تازه
new fallen تازه
up to date تازه
red hot تازه
post glacial تازه
the new world تازه
mint a mint condition تازه تازه
modern تازه
recent تازه
freshest تازه
newfashioned تازه
new born تازه
scion تازه
scions تازه
new fashioned تازه
up-to-date تازه
fresh- تازه
young تازه
new تازه
younger تازه
fresh تازه
new- تازه
newer تازه
inchoative تازه
newest تازه
newfangled مد تازه
I wI'll gradually get used to it . یواش یواش عادت خواهم کرد
noviciate تازه کار
ordinee شماش تازه
newish نسبه تازه
recension چاپ تازه
new fallen snow برف تازه
recent development بسط تازه
birdegroom تازه داماد
neo christianity مسیحیت تازه
new employees کارمندان تازه
novitiate تازه کار
new fledged تازه پر در اورده
new jerusalem اورشلیم تازه
reappraisals ارزیابی تازه
What is new? What is cooking ? تازه چه خبر ؟
newmade تازه ساخت
reappraisal ارزیابی تازه
regeneracy تولد تازه
refresher تازه کننده
rebirth تولد تازه
revised edition چاپ تازه
new comer تازه وارد
new come تازه رسیده
nascence تازه پیداشدگی
sup.latest or last تازه گذشته
tenderfoot تازه کار
young ice یخ تازه بسته
juvenescent تازه جوان
jackleg تازه کار
to bring in تازه اوردن
grcen wine شراب تازه
green concrete بتن تازه
green crop علف تازه
ultramodern بسیار تازه
to innovate in تازه اوردن
green old wound زخم تازه
new arrived تازه رسیده
nascency تازه پیداشدگی
span new کاملا تازه
new come تازه امده
scarc ely جخت تازه
new clown تازه شکفته
new buit تازه ساخت
new buit تازه ساز
settlor مهاجر تازه
new built تازه ساخت
bran new بکلی نو یا تازه
new blown تازه شگفته
neoteric نویسنده تازه
carechumen تازه وارد
neoteric جدید تازه
span new خیلی تازه
neocortex قشر تازه مخ
far out تازه و غیرسنتی
verdured تازه سرسبز
refreshment تازه سازی
recruit تازه سرباز
new built تازه ساز
juniors زودتر تازه تر
junior زودتر تازه تر
settlers مهاجر تازه
settler مهاجر تازه
immigrants تازه وارد
immigrant تازه وارد
greener تازه کار
recruit کارمند تازه
recruited تازه سرباز
freshens تازه کردن
freshening تازه کردن
freshened تازه کردن
freshen تازه کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com