English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 94 (6 milliseconds)
English Persian
smashup نابودی تصادم
Other Matches
destruction نابودی
extirpation نابودی
ruining نابودی
ruins نابودی
extermination نابودی
annihilation نابودی
ruin نابودی
inexistence نابودی
liquidation نابودی
naught نابودی
annihilation radiation تابش نابودی
biological extinction نابودی زیستی
annihilation operator عملگر نابودی
self annihilation نابودی نفس
p goeth before destruction غرورمقدمه نابودی یاهلاکت است
exterminatory اسباب نابودی مایه انهدام یا انقراض نابودسازنده
lead collision course مسیر تصادم گلوله با هدف خط تصادم گلوله با هدف
special degration نابودی ویژه که عبارتست ازوزن خاک فرسایش یافته سالیانه در واحد سطح
geopolitic علمی که روابط بین موقعیت جغرافیایی سرزمینها را باپیدایش و نابودی قدرتهای بزرگ و امپراطوریها مطالعه میکند
collision تصادم
clashed تصادم
smashes تصادم
smash تصادم
concussion تصادم
clashes تصادم
collission تصادم
allision تصادم
collisions تصادم
strike تصادم
strikingly تصادم
shock تصادم
chatter تصادم
chattering تصادم
chatters تصادم
percussion تصادم
shocks تصادم
shocked تصادم
striking تصادم
clash تصادم
strikes تصادم
chattered تصادم
to run a تصادم کردن
to run f. of تصادم کردن با
traumatism ضربه تصادم
shock تصادم تلاطم
incident تصادم یکانها
grated صدای تصادم
collision bulkhead دیواره ضد تصادم
collision detection تشخیص تصادم
collision risk خطر تصادم
to fall foul of تصادم کردن با
come into collision تصادم کردن
to fall aboard تصادم کردن
to come in to collision تصادم کردن
cannons تصادم دوتوپ
cannon تصادم دوتوپ
electron impact تصادم الکترونها
clash تصادم شدیدکردن
concussion تصادم صدمه
colliding تصادم کردن
grate صدای تصادم
grates صدای تصادم
intersects تصادم کردن
intersected تصادم کردن
intersect تصادم کردن
clashes تصادم شدیدکردن
clashed تصادم شدیدکردن
collides تصادم کردن
collide تصادم کردن
wham صدای تصادم
collided تصادم کردن
shocks تصادم تلاطم
incidents تصادم یکانها
clashing تصادم کننده
shocked تصادم تلاطم
air miss تصادم هوایی دو هواپیما
bops تصادم کردن وزش
bop تصادم کردن وزش
bopped تصادم کردن وزش
bopping تصادم کردن وزش
the ship struck a arock کشتی باصخره تصادم کرد
burdened مسئول پرهیز از تصادم با کشتی دیگر
poops گوزیدن باعقب کشتی تصادم کردن فریفتن
lash vi باریدن تکان ناگهان بخودامدن تصادم کردن
poop گوزیدن باعقب کشتی تصادم کردن فریفتن
shield , این جفت سیستم ها پس وارد یک لایه عایق می شوند تا بیشتر تصادم را کم کنند
shields , این جفت سیستم ها پس وارد یک لایه عایق می شوند تا بیشتر تصادم را کم کنند
running down case دعوی علیه راننده وسیله نقلیه که در نتیجه تصادم باعث جرح یا خسارت شده است
air search attack unit تیم تجسس و نابودی هوایی تیم تک اکتشافی هوایی
The two cars had a head –on collision. دو اتوموبیل شاخ به شاخ شدند ( تصادم از جلو)
meet تصادم کردن با دشمن درخور بودن درخور
trachle تصادم کردن خسته کردن بزحمت انداختن
meets تصادم کردن با دشمن درخور بودن درخور
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com