Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (5 milliseconds)
English	Persian
active area	ناحیه فعال
Other Matches
blitter	عنصر الکترونیکی که برای حرکت دادن یک تصویر از یک ناحیه حافظه به ناحیه دیگر طراحی شده است
botany	گیاهان یک ناحیه زندگی گیاهی یک ناحیه
active	هدف فعال خط مشی فعال
light footed	فعال
upped	فعال
astir	فعال
operational	فعال
active cell	سل فعال
upping	فعال
up	فعال
active	فعال
light foot	فعال
go-ahead	فعال
smacking	فعال
smacker	فعال
sthenic	فعال
snell	فعال
commissioned <adj.>	فعال
strenuous	فعال
energetic	فعال
efective	فعال
active balance	مانده فعال
active center	مرکز فعال
active cell	سلول فعال
active avoidance	اجتناب فعال
active centers	مراکز فعال
spirituous	فعال سرزنده
spiritous	فعال زنده
active device	دستگاه فعال
active carbon	کربن فعال
active hydrogen	هیدروژن فعال
active file	فایل فعال
active file	پرونده فعال
activate	فعال کردن
semiactive	نیمه فعال
active element	عنصر فعال
active analysis	تحلیل فعال
active aircraft	هواپیمای فعال
active absorption	جذب فعال
activation	فعال کردن
actual output	بازداده فعال
kinetic energy	نیروی فعال
actinic rays	اشعه فعال
trig	فعال سرحال
acting	فعال کاری
activation	فعال سازی
whip up <idiom>	فعال کردن
activation barrier	سد فعال سازی
passive	غیر فعال
activator	فعال ساز
passives	غیر فعال
come alive <idiom>	فعال ماندن
inactive	غیر فعال
operating personnel	پرسنل فعال
optically active	فعال نوری
adrenergic	فعال شونده
actuator	فعال کننده
out of action	غیر فعال
active vocabulary	واژگان فعال
active therapy	درمان فعال
active	فعال کنشی
cycle stock	موجودی فعال
activated	فعال کردن
activate	فعال کردن
activate	فعال کردن
active force	نیروی فعال
activates	فعال کردن
enthalpy	حرارت فعال
activating	فعال کردن
active stock	موجودی فعال
active window	پنجره فعال
active installation	قسمت فعال
active mine	مین فعال
active lines	خطهای فعال
hot money	پول فعال
active installation	تاسیسات فعال
active index	شاخص فعال
active site	محل فعال
active sonar	ردیاب فعال
active program	برنامه فعال
active index	ایندکس فعال
active sonar	سونار فعال
active site	موضع فعال
reactivating	دوباره فعال کردن
reactivates	دوباره فعال کردن
pragmatics	فعال واقع بین
reactivate	دوباره فعال کردن
reactivated	دوباره فعال کردن
activated carbon	کربن فعال شده
surface active agents	مواد فعال در سطح
surfactants	مواد فعال در سطح
overactive	فوق العاده فعال
arm	خط وط وقفه فعال شده .
go getter	شخص فعال و زرنگ
deactivating	غیر فعال کردن
deactivate	غیر فعال کردن
pragmatic	فعال واقع بین
deactivated	غیر فعال کردن
disabled <adj.> <past-p.>	غیر فعال شده
blocked <adj.> <past-p.>	غیر فعال شده
reactive power	توان غیر فعال
locked <adj.> <past-p.>	غیر فعال شده
idle money	پول غیر فعال
reactive current	جریان غیر فعال
go-getters	شخص فعال و زرنگ
go-getter	شخص فعال و زرنگ
deactivates	غیر فعال کردن
activities	فعال یا مشغول بودن
activating effect of functional group	گروه فعال ساز
commissioning the ship	فعال کردن کشتی
ce	تراشه فعال کننده
cationic	دارای کاتیون فعال
activation energy	انرژی فعال سازی
nonoperating strength	پرسنل غیر فعال
active zone of well	حوزه فعال چاه
active database	پایگاه دادههای فعال
active status	خط مشی فعال توپخانه
active sonar	رادار دریایی فعال
active labor force	نیروی کار فعال
active fiscal policy	سیاست مالی فعال
activated sludge	لجن فعال شده
activated diffusion	پخش فعال شده
activated complex	کمپلکس فعال شده
passive sonar	ردیاب غیر فعال
absorbo cel	سلولوز فعال شده
inactivate	غیر فعال کردن
euchromatin	بخش فعال کروماتین
activity	فعال یا مشغول بودن
activated carbon	ذغال فعال شده
activated charcoal	کربن فعال شده
activated charcoal	ذغال فعال شده
activated cathode	کاتد فعال شده
passive element	یکان غیر فعال
proclimax	ناحیه
output area	ناحیه
sympatric	هم ناحیه
reach	ناحیه
reached	ناحیه
reaches	ناحیه
reaching	ناحیه
demesne	ناحیه
sectors	ناحیه
zones	ناحیه
zone	ناحیه
wards	ناحیه
regions	ناحیه
sector	ناحیه
district	ناحیه
districts	ناحیه
region	ناحیه
realms	ناحیه
subregion	ناحیه
ranged	ناحیه
situs	ناحیه
area	ناحیه
shire	ناحیه
realm	ناحیه
local <adj.>	ناحیه ای
areas	ناحیه
partitions	ناحیه
shires	ناحیه
range	ناحیه
partition	ناحیه
ward	ناحیه
regional <adj.>	ناحیه ای
ranges	ناحیه
activated methylene group	گروه متیلن فعال شده
psychoactive drug	داروی فعال کننده روان
activation	فعال شدن کنش وری
passives	غیر فعال مطیع وتسلیم
reticular activating system	دستگاه فعال ساز شبکهای
field operating	فعال درصحرا رده صحرایی
interrupts	خط وقفه که فعال شده است
lie by	غیر فعال باقی ماندن
man about town	مرد فعال اجتماعی وجهانی
interrupt	خط وقفه که فعال شده است
interrupting	خط وقفه که فعال شده است
passive	غیر فعال مطیع وتسلیم
passive fiscal policy	سیاست مالی غیر فعال
regions	ناحیه فضا
oral zone	ناحیه دهانی
regions	ناحیه نظامی
indifference zone	ناحیه خنثی
region	ناحیه عملیات
sectors	خط کش ریاضی ناحیه
area search	جستجوی ناحیه
arid area	ناحیه خشک
part	سهم ناحیه
audio range	ناحیه صوتی
slums	ناحیه فقیرنشین
dead space	ناحیه کور
slum	ناحیه فقیرنشین
depletion area	ناحیه تخلیه
depletion barrier	ناحیه تخلیه
depletion zone	ناحیه تخلیه
depletion layer	ناحیه تخلیه
intermediate zone	ناحیه ی میانی
input area	ناحیه ورودی
edge zone	ناحیه لبه
hypnogenic zone	ناحیه خواب زا

Recent search history
Search history is off. Activate

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com