English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
English Persian
ignore نادیده پنداشتن چشم پوشیدن
ignored نادیده پنداشتن چشم پوشیدن
ignores نادیده پنداشتن چشم پوشیدن
ignoring نادیده پنداشتن چشم پوشیدن
Other Matches
ignores نادیده پنداشتن
ignoring نادیده پنداشتن
ignore نادیده پنداشتن
ignored نادیده پنداشتن
towink at نادیده پنداشتن
To overlook. To turn a blind eye. چشم پوشیدن (نادیده گرفتن )
to wear mourning پوشیدن سیاه پوشیدن
imagine پنداشتن
suppose پنداشتن
count پنداشتن
to get the idea پنداشتن
deemed پنداشتن
wis پنداشتن
supposes پنداشتن
supposing پنداشتن
deems پنداشتن
deeming پنداشتن
counts پنداشتن
deem پنداشتن
imagining پنداشتن
imagines پنداشتن
counted پنداشتن
coneive پنداشتن
imagined پنداشتن
counting پنداشتن
underestimates ناچیز پنداشتن
underestimated ناچیز پنداشتن
to make noyhing of هیچ پنداشتن
underestimate ناچیز پنداشتن
underestimating ناچیز پنداشتن
think nothing of هیچ پنداشتن
presupposing پیش پنداشتن
takes خوردن پنداشتن
make nothing of هیچ پنداشتن
presupposes پیش پنداشتن
presuppose پیش پنداشتن
take خوردن پنداشتن
presupposed پیش پنداشتن
equate برابرگرفتن مساوی پنداشتن
equates برابرگرفتن مساوی پنداشتن
to take for serious جدی گرفتن یا پنداشتن
equated برابرگرفتن مساوی پنداشتن
assumes فرض کردن پنداشتن
assume فرض کردن پنداشتن
disbelieving اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
disbelieve اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
to toy with something باچیزبازی کردن چیزیرایازیچه پنداشتن
disbelieved اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
disbelieves اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
unobserved نادیده
unseen نادیده
to play with something چیزیرا بازیچه پنداشتن بچیزی ور رفتن
disregarding نادیده گرفتن
overslaugh نادیده گذشتن
the invisible خدای نادیده
disregarded نادیده گرفتن
pass off نادیده گرفتن
scotomization نادیده گیری
disregard نادیده گرفتن
disregards نادیده گرفتن
dissembling نادیده گرفتن
dissemble نادیده گرفتن
to slip off or away نادیده رفتن
to skips over نادیده گذستن از
dissembled نادیده گرفتن
dissembles نادیده گرفتن
contralateral neglect نادیده انگاری دگرسو
to let something slip چیزی را نادیده گرفتن
to turn a blind eye to something چیزی را نادیده گرفتن
To turn a blind eye to something. To overlook something. چیزی را نادیده گرفتن
unheeded بیاهمیت نادیده بیتفاوت
to pass over نادیده رد شدن ازپهلو
blinked نادیده گرفته نگاه مختصر
blink نادیده گرفته نگاه مختصر
blinks نادیده گرفته نگاه مختصر
maskable آنچه نادیده گرفتنی است
overleap جستن از روی نادیده گذشتن از
skips نادیده گرفتن دستوری در بین دستورات
pass by از پهلوی چیزی رد شدن نادیده انگاشتن
skip نادیده گرفتن دستوری در بین دستورات
skipped نادیده گرفتن دستوری در بین دستورات
wears پوشیدن
wear پوشیدن
mask پوشیدن
overlaid پوشیدن
masks پوشیدن
overlays پوشیدن
overlaying پوشیدن
overlay پوشیدن
to put on پوشیدن
hide پوشیدن
hides پوشیدن
go into پوشیدن
indue پوشیدن
slur لکه بدنامی مطلب را نادیده گرفتن وردشدن
slurs لکه بدنامی مطلب را نادیده گرفتن وردشدن
slurred لکه بدنامی مطلب را نادیده گرفتن وردشدن
slurring لکه بدنامی مطلب را نادیده گرفتن وردشدن
shoes کفش پوشیدن
shoeing کفش پوشیدن
to wear willow سیاه پوشیدن
shoe کفش پوشیدن
forgo چشم پوشیدن از
wearing وابسته به پوشیدن
habits :جامه پوشیدن
waived چشم پوشیدن از
dress لباس پوشیدن
to pass over چشم پوشیدن از
to dress up لباس پوشیدن
pass over چشم پوشیدن
relinquish چشم پوشیدن
relinquished چشم پوشیدن
relinquishes چشم پوشیدن
have on <idiom> پوشیدن چیزی
bundle up زیادلباس پوشیدن
befog بامه پوشیدن
waives چشم پوشیدن از
sandal صندل پوشیدن
sandals صندل پوشیدن
shirt پیراهن پوشیدن
shirts پیراهن پوشیدن
tog لباس پوشیدن
waive چشم پوشیدن از
put on <idiom> لباس پوشیدن
to [get] dress [ed] جامه پوشیدن
habit :جامه پوشیدن
sock جوراب پوشیدن
dresses لباس پوشیدن
bucket فضایی در حافظه که داده میتواند نادیده گرفته شود
disabling دستور به CPU برای نادیده گرفتن سیگنالهای وقفه
disable دستور به CPU برای نادیده گرفتن سیگنالهای وقفه
buckets فضایی در حافظه که داده میتواند نادیده گرفته شود
disables دستور به CPU برای نادیده گرفتن سیگنالهای وقفه
enshrouds کفن کردن پوشیدن
mab نامرتب لباس پوشیدن
dressed to the nines (teeth) <idiom> زیبا وبرازندهلباس پوشیدن
enshoud کفن کردن پوشیدن
to wear motley چهل تیکه پوشیدن
doll up <idiom> لباسهای تجملی پوشیدن
dressed to kill <idiom> بهترین لباس را پوشیدن
getup <idiom> لباس محلی پوشیدن
enshroud کفن کردن پوشیدن
wrap up <idiom> لباس گرم پوشیدن
To be dressed in black. To go into mourning. سیاه پوشیدن ( عزاداری )
enshrouded کفن کردن پوشیدن
enshrouding کفن کردن پوشیدن
to garb oneself in silk جامه ابریشمی پوشیدن
to release one's right از حق خود چشم پوشیدن
to deny oneself از خود چشم پوشیدن
to rustle in silks جامه ابریشمی پوشیدن
disguises جامه مبدل پوشیدن
to throw something overboard چشم پوشیدن از چیزی
disguised جامه مبدل پوشیدن
disguise جامه مبدل پوشیدن
quiteclaim چشم پوشیدن از واگذارکردن
disguising جامه مبدل پوشیدن
decked out <idiom> لباسهای تجملی پوشیدن
noises توانایی یک مدار برای نادیده گرفتن یا حفافت در مقابل اختلال
noise توانایی یک مدار برای نادیده گرفتن یا حفافت در مقابل اختلال
redresses دوباره پوشیدن جبران کردن
redressed دوباره پوشیدن جبران کردن
dress up <idiom> بهترین لباس خود را پوشیدن
redress دوباره پوشیدن جبران کردن
spared مضایقه کردن چشم پوشیدن از
to try something on چیزی را برای امتحان پوشیدن
to take up one's livery جامه نوکر بابی پوشیدن
vesture پوشاندن لباس رسمی پوشیدن
quitclaim چشم پوشیدن از واگذار کردن
spare مضایقه کردن چشم پوشیدن از
swashbuckle لباس پرزرق وبرق پوشیدن
To give up the idea. چشم پوشیدن ( منصرف شدن )
to be [look] somewhat [the] worse for wear [person, thing] مناسب نبودن برای پوشیدن [جامه ای]
to be dressed to kill طوری لباس پوشیدن برای دلبری
wear out <idiom> پوشیدن چیزی تا کاملا بیفایده شود
revest جامه روحانی پوشیدن روکش کردن
donning رئیس یا استاد یا عضو دانشکده پوشیدن
to try on برای امتحان پوشیدن بطورازمایش اغازکردن
to a oneself خودرا اماده یامجهزکردن سلاح پوشیدن
don رئیس یا استاد یا عضو دانشکده پوشیدن
dons رئیس یا استاد یا عضو دانشکده پوشیدن
donned رئیس یا استاد یا عضو دانشکده پوشیدن
My shoes stretched after wearing them for a couple of days . پس از چند روز پوشیدن، کفشهایم گشاد شدند.
it will wear to your shape بپوشیدبهترمیشود درنتیجه پوشیدن قالب تن شما خواهد شد
sports پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
sported پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
sport پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
purdah برای پوشیدن زنان ازدیدارمردان بویژه در هند پارچه پردهای
skips حرکت سریع کاغذ در چاپگر , با نادیده گرفتن پیشبرد طبیعی کاغذ
skip حرکت سریع کاغذ در چاپگر , با نادیده گرفتن پیشبرد طبیعی کاغذ
skipped حرکت سریع کاغذ در چاپگر , با نادیده گرفتن پیشبرد طبیعی کاغذ
remarks عبارتی در برنامه BASICکه توسط مفر نادیده گرفته میشود و به برنامه نویس امکان نوشتن یادداشتهای اضافی میدهد
remarking عبارتی در برنامه BASICکه توسط مفر نادیده گرفته میشود و به برنامه نویس امکان نوشتن یادداشتهای اضافی میدهد
remarked عبارتی در برنامه BASICکه توسط مفر نادیده گرفته میشود و به برنامه نویس امکان نوشتن یادداشتهای اضافی میدهد
remark عبارتی در برنامه BASICکه توسط مفر نادیده گرفته میشود و به برنامه نویس امکان نوشتن یادداشتهای اضافی میدهد
rem عبارتی در برنامه BASICکه توسط مفر نادیده گرفته میشود و به برنامه نویس امکان نوشتن یادداشتهای اضافی میدهد
ring shift جابجایی داده به چپ و راست در یک کلمه بیتی که از موز کلمه بیفتد نادیده گرفته میشود و محلهای خالی با صفر پر می شوند
end حرکت داده به چپ یا راست درکلمه بیتهایی که از مرز کلمه بیرون قرار بگیرند نادیده گرفته می شوند و با صفر جانشین می شوند
ended حرکت داده به چپ یا راست درکلمه بیتهایی که از مرز کلمه بیرون قرار بگیرند نادیده گرفته می شوند و با صفر جانشین می شوند
ends حرکت داده به چپ یا راست درکلمه بیتهایی که از مرز کلمه بیرون قرار بگیرند نادیده گرفته می شوند و با صفر جانشین می شوند
to pass by any thing از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com