Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (13 milliseconds)
English
Persian
alien
ناسازگار غریبه بودن
aliens
ناسازگار غریبه بودن
Other Matches
disagreed
مخالف بودن ناسازگار بودن
disagrees
مخالف بودن ناسازگار بودن
disagreeing
مخالف بودن ناسازگار بودن
discord
ناجور بودن ناسازگار بودن
disagree
مخالف بودن ناسازگار بودن
aliens
ناسازگار بودن
alien
ناسازگار بودن
conflicts
ناسازگار بودن مبارزه کردن
conflict
ناسازگار بودن مبارزه کردن
conflicted
ناسازگار بودن مبارزه کردن
alien
غریبه
he is a stranger to me
غریبه
aliens
غریبه
stranger
غریبه
foreigner
غریبه
foreigners
غریبه
strange
خارجی غریبه
strangest
خارجی غریبه
glossolalia
غریبه گفتاری
Our dog braks at strangers .
سگ ما به غریبه ها پارس می کند
unco
شخص غریبه ناشناس
They consider him as an outsider .
اورا غریبه بحساب می آورند
unadjusted
ناسازگار
discordant
ناسازگار
maladapted
ناسازگار
insalubrious
ناسازگار
disagreeable
ناسازگار
maladjusted
ناسازگار
hedgehoggy
ناسازگار
instansigent
ناسازگار
uncompromising
سخت ناسازگار
abhorrent
بیمناک ناسازگار
ill sorted
ناسازگار ناپسند
inconsistently
بطور ناسازگار
incompatibly
بطور ناسازگار
uncompromisingly
سخت ناسازگار
ill-assorted
ناسازگار - ناهمجور
adverse
ناسازگار مضر
conflictive
بهم ناسازگار
mutually exclusive
دو به دو ناسازگار مانعه الجمع
incongruously
بطور ناجوریا ناسازگار
irreconcilable
جور نشدنی ناسازگار
incompossible
منافی یکدیگر ناسازگار
insociable
ناسازگار غیرقابل معاشرت
inadaptable
غیر قابل توافق ناسازگار
hedge hog
ماشین لاروبی ادم ناسازگار
incompatible
ناسازگار یا آنچه خوب کار نمیکند
link
تابع نرم افزاری که امکان ارسال داده بین برنامههای ناسازگار میدهد
platform
نرم افزار یا شبکهای که میتواند با سخت افزارهای مختلف ناسازگار کار کند و متصل شود
platforms
نرم افزار یا شبکهای که میتواند با سخت افزارهای مختلف ناسازگار کار کند و متصل شود
tunnelling
روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contained
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
up to it/the job
<idiom>
مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
correspond
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponds
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to mind
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
to be in one's right mind
دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
outnumber
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponded
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbering
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
fits
شایسته بودن برای مناسب بودن
validity of the credit
معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
to look out
اماده بودن گوش بزنگ بودن
reasonableness
موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
belonged
مال کسی بودن وابسته بودن
lurking
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to be hard put to it
درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
lurked
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurk
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to be in a habit
دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
fit
شایسته بودن برای مناسب بودن
fittest
شایسته بودن برای مناسب بودن
look out
منتظر بودن گوش به زنگ بودن
To be on top of ones job .
بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
belongs
مال کسی بودن وابسته بودن
belong
مال کسی بودن وابسته بودن
lurks
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
monitored
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
governs
نافذ بودن نافر بودن بر
govern
نافذ بودن نافر بودن بر
governed
نافذ بودن نافر بودن بر
moons
سرگردان بودن اواره بودن
stravaig
سرگردان بودن بی هدف بودن
conditionality
شرطی بودن مشروط بودن
include
شامل بودن متضمن بودن
stravage
سرگردان بودن بی هدف بودن
includes
شامل بودن متضمن بودن
agree
متفق بودن همرای بودن
wanted
فاقد بودن محتاج بودن
depends
مربوط بودن منوط بودن
depended
مربوط بودن منوط بودن
depend
مربوط بودن منوط بودن
abuts
مماس بودن مجاور بودن
abut
مماس بودن مجاور بودن
urgency
فوتی بودن اضطراری بودن
agrees
متفق بودن همرای بودن
agreeing
متفق بودن همرای بودن
slouching
خمیده بودن اویخته بودن
abutted
مماس بودن مجاور بودن
pend
معوق بودن بی تکلیف بودن
look for
منتظر بودن درجستجو بودن
have
مالک بودن ناگزیر بودن
on guard
مراقب بودن نگهبان بودن
to stand for
نامزد بودن هواخواه بودن
to be due
مقرر بودن
[موعد بودن]
slouches
خمیده بودن اویخته بودن
consist
شامل بودن عبارت بودن از
slouched
خمیده بودن اویخته بودن
slouch
خمیده بودن اویخته بودن
inhere
جبلی بودن ماندگار بودن
moon
سرگردان بودن اواره بودن
consisted
شامل بودن عبارت بودن از
consisting
شامل بودن عبارت بودن از
consists
شامل بودن عبارت بودن از
having
مالک بودن ناگزیر بودن
resides
ساکن بودن مقیم بودن
precede
جلوتر بودن از اسبق بودن بر
owes
مدیون بودن مرهون بودن
owed
مدیون بودن مرهون بودن
pertain
مربوط بودن متعلق بودن
appertaining
مربوط بودن متعلق بودن
pertained
مربوط بودن متعلق بودن
precedes
جلوتر بودن از اسبق بودن بر
reside
ساکن بودن مقیم بودن
owe
مدیون بودن مرهون بودن
resided
ساکن بودن مقیم بودن
want
فاقد بودن محتاج بودن
pertains
مربوط بودن متعلق بودن
abler
لایق بودن مناسب بودن
appertained
مربوط بودن متعلق بودن
ablest
لایق بودن مناسب بودن
appertain
مربوط بودن متعلق بودن
haze
گرفته بودن مغموم بودن
appertains
مربوط بودن متعلق بودن
interfaces
1-تغییر وسیله با افزودن مدار یا اتصال به آن برای ساخت سیستم ارتباطی استاندارد. 2-اتصال دو یا چند وسیله ناسازگار با هم با مدار برای برقراری ارتباط
interface
1-تغییر وسیله با افزودن مدار یا اتصال به آن برای ساخت سیستم ارتباطی استاندارد. 2-اتصال دو یا چند وسیله ناسازگار با هم با مدار برای برقراری ارتباط
Being a junior clerk is a far cry from being a manager .
کارمند عادی بودن کجا و رئیس بودن کجا
to concern something
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
stand
بودن واقع بودن
profiteer
استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
interdepend
بهم موکول بودن مربوط بهم بودن
profiteers
استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
wobbling
لق بودن
be enough
بس بودن
suffices
بس بودن
to kick the beam
کم بودن
to be proper for
به جا بودن
wobbles
لق بودن
teem
پر بودن
wobbled
لق بودن
to hold water
ضد آب بودن
judder
لق بودن
suffice
بس بودن
ween
بودن
judders
لق بودن
juddering
لق بودن
dubiosity
در شک بودن
juddered
لق بودن
lackvt
کم بودن
justness
حق بودن
sufficed
بس بودن
To be all adrift.
سر در گم بودن
concentricity
بودن
to think ill of any one
بودن
to be
بودن
consecutiveness
پی در پی بودن
To be in two minds about something . To be undecided. To waver and vacI'llate.
دو دل بودن
sufficing
بس بودن
teemed
پر بودن
suffice
بس بودن
exist
بودن
existed
بودن
exists
بودن
to find oneself
بودن
to be in two minds
دو دل بودن
put one's cards on the table
<idiom>
رک بودن
intends
بر ان بودن
intending
بر ان بودن
intend
بر ان بودن
reach
بس بودن
last
[be enough]
بس بودن
be adequate
بس بودن
to be in a bad
[foul]
temper
بد خو بودن
be sufficient
بس بودن
to bargain for
بودن
incompactness
ول بودن
teems
پر بودن
to chop and change
دو دل بودن
stinks
بد بودن
stink
بد بودن
teeming
پر بودن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com