Dictiornary-Farsi | ناشی از طیب خاطر خودبخود بی اختیار خودرو | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
unprompted	ناشی از طیب خاطر خودبخود بی اختیار خودرو


Other Matches

spontaneously	به طیب خاطر بی اختیار
tutelar authority	اختیار ناشی از قیومت
autotomous	متقاطع بطور خودبخود وابسته به تقسیم خودبخود
autotomic	متقاطع بطور خودبخود وابسته به تقسیم خودبخود
four by two	خودرو چهارچرخی که فقط دوچرخ ان نیرو داشته باشد خودرو چهار در دو
tortious liability	ضمان ناشی از شبه جرم مسئوولیت ناشی از خطای مدنی
low cycle fatigue	خستگی ناشی از لرزشهایی بافرکانس کم ناشی از تغییرسرعت دوران دستگاه
weapons free	جنگ افزار اتش به اختیار فرمان اتش به اختیار درپدافند هوایی
You can rest assured.	خاطر جمع باشید (اطمینان خاطر داشته باشید )
autonomic	خودبخود
automatically	خودبخود
spontaneously	خودبخود
automatism	حرکت خودبخود
spontaneous generation	پیدایش خودبخود
autotomy	تقسیم خودبخود
self-starter	خودبخود شروع شونده
self-starters	خودبخود شروع شونده
autotomize	تقسیم خودبخود کردن
autotomize	انفصال خودبخود پیداکردن
autogenesis	تولید مثل خودبخود
autotroph	قابل تغذیه خودبخود
self reacting	خودبخود واکنش کننده
instinctive	خودبخود غیر ارادی
secundine naturam	بومی وار خودبخود
instinctively	بطور غیرارادی خودبخود
self lubricating	خودبخود روغن کاری شونده
autogenous	تولید شده بطور خودبخود
autogenic	تولید شده بطور خودبخود
thermotaxis	تنظیم خودبخود حرارت در بدن دماواکنش
look ahead	جمع کننده سریع که وجود رقم نقلی ناشی از جمع را پیش بینی میکند. و تاخیر ناشی از آن را حذف میکند
covered	گرفتن شمشیر به وضعی که شمشیر خودبخود در حمله حریف منحرف نشود
minds	خاطر
remembrance	خاطر
minding	خاطر
mind	خاطر
on account of somebody [something]	به خاطر
for the love of	به خاطر,
Due to	به خاطر
for his sake	به خاطر او
behalf	خاطر
sake	خاطر
spontaneous generation	بطیب خاطر
despondent <adj.>	افسرده خاطر
tranquility	اسایش خاطر
to imprint on the mind	در خاطر نشاندن
solace	تسلیت خاطر
free will	طیب خاطر
depressed <adj.>	افسرده خاطر
peace of mind	اسودگی خاطر
tranquillity	اسایش خاطر
umbrageous	رنجیده خاطر
of ones own accord	بطیب خاطر
downhearted <adj.>	افسرده خاطر
surer	خاطر جمع
in view of <idiom>	به خاطر اینکه
surest	خاطر جمع
gladly	با مسرت خاطر
leisurely	بافراغت خاطر
in service	به خاطر خدمت
sure	خاطر جمع
security	اسایش خاطر
amativeness	خاطر خواهی
gladness	مسرت خاطر
self gratification	ترضیه خاطر
for his sake	برای خاطر او
to escape one's memory	از خاطر رفتن
uneasiness	خاطر تشویش
lacerated	خاطر ازرده
attentions	خاطر حواس
attention	خاطر حواس
ex officio	به خاطر شغل
attribution	اختیار
involuntarily	بی اختیار
option	اختیار
liberty	اختیار
liberties	اختیار
voluntariness	اختیار
controls	اختیار
vetoed	حق و اختیار
mandated	اختیار
mandates	اختیار
mandating	اختیار
free will	اختیار
unconscious	بی اختیار
controlling	اختیار
control	اختیار
spontaneous	بی اختیار
veto	حق و اختیار
mandate	اختیار
vetoing	حق و اختیار
vetoes	حق و اختیار
unconsciously	بی اختیار
options	اختیار
incoercible	بی اختیار
wills	اختیار
tests	اختیار
test	اختیار
tested	اختیار
at the d. of	به اختیار
spontaneous generation	بی اختیار
freedom of the will	اختیار
clearance	اختیار
authorization	اختیار
authorisations	اختیار
willed	اختیار
will	اختیار
warrant	اختیار
warranted	اختیار
authority	اختیار
credential	اختیار
involuntary	بی اختیار
warrants	اختیار
warranting	اختیار
to imprint on the mind	خاطر نشان کردن
to feel sure	خاطر جمع بودن
in the interests of truth	برای خاطر راستی
for reasons of safety	به خاطر دلایل امنیتی
depend upon it	خاطر جمع باشید
for security reasons	به خاطر دلایل امنیتی
for mercy sake	برای خاطر خدا
for nothing	برای خاطر هیچ
for god's sake	برای خاطر خدا
for a mere nothing	برای خاطر هیچ
for ones own hand	به خاطر خود شخص
relief	ترمیم اسایش خاطر
for pity's sake	برای خاطر خدا
certes	خاطر جمعی تحقیق
accords	دلخواه طیب خاطر
accord	دلخواه طیب خاطر
For your sake .	محض خاطر شما
For Gods ( goodness , pitys , meucys ) sake .	محض خاطر خدا
to stamp on the mind	خاطر نشان کردن
for a song <idiom>	به خاطر پول کمی
to impress on the mind	خاطر نشان کردن
stamp on the mind	خاطر نشان کردن
put one's finger on something <idiom>	کاملابه خاطر آوردن
take it out on <idiom>	بی محلی به خاطر عصبانیت
accorded	دلخواه طیب خاطر
nuisance	مایه تصدیع خاطر
nuisances	مایه تصدیع خاطر
point	خاطر نشان کردن
inorder to	به خاطر اینکه برای
certificate of authority	اختیار نامه
warrant of attorney	اختیار نامه
seller's option	اختیار فروشنده
in the saddle	صاحب اختیار
letter of attorney	اختیار نامه
to make one's option	اختیار کردن
body english	چرخش بی اختیار
fix on	اختیار کردن
cart blanche	اختیار نامحدود
power of attorney	اختیار نامه
jurisdiction	اختیار قانونی
options	اختیار معامله
cartle blanche	اختیار نامحدود
fire at will	اتش به اختیار
power of authority	اختیار نامه
commander's call	در اختیار فرماندهی
adoption	اختیار اتخاذ
the optio to accept or reject	اختیار قبول یا رد
empowered	اختیار دادن
adopter	اختیار کننده
absolute authortity	اختیار مطلق
jurisdication	اختیار قانونی
invested with power	دارای اختیار
to follow a profession	پیشهای را اختیار
as you wish	به اختیار شماست
adopted	اختیار شده
authorise	اختیار دادن
empower	اختیار دادن
to be a master of	در اختیار خودداشتن
empowers	اختیار دادن
at the mercy of	در اختیار دستخوش
full power of attorney	اختیار نامه
authorizations	اختیار اجازه
power of procuration	اختیار نامه
option	اختیار معامله
carte blanche	اختیار تام
will adjust	اتش به اختیار
enable	اختیار دادن
enabled	اختیار دادن
enables	اختیار دادن
enabling	اختیار دادن
Delegation of Authority	تفویض اختیار
power	اقتدار و اختیار
powers	اقتدار و اختیار
powered	اقتدار و اختیار
carte blanche	اختیار نامحدود
powering	اقتدار و اختیار
governments	عقل اختیار
government	عقل اختیار
empowering	اختیار دادن
that is why	به خاطر این است که چرا
a small grimace	شکلک [به خاطر قهر بودن]
fixation	خیره شدگی تعلق خاطر
pursuit of happiness	به دنبال رضایت خاطر [خرسندی]
fixations	خیره شدگی تعلق خاطر
solatium	غرامت برای ترضیه خاطر
to call somebody to [for] something	پی کسی فرستادن به خاطر چیزی
secures	بی خطر خاطر جمع مطمئن