English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
titular ناشی از لقب رسمی افتخاری
Other Matches
implied assumpist تعهد غیر رسمی که از نحوه عمل متعهد ناشی و استنباط میشود
brevet درجه افتخاری دادن فرمان درجه افتخاری
low cycle fatigue خستگی ناشی از لرزشهایی بافرکانس کم ناشی از تغییرسرعت دوران دستگاه
tortious liability ضمان ناشی از شبه جرم مسئوولیت ناشی از خطای مدنی
honorary افتخاری
honorary درجه افتخاری
complimentary بلیط افتخاری
preferment مقام افتخاری
honorarily بطور افتخاری
courtes title لقب افتخاری
honorary consul کنسول افتخاری
constructive credit اعطای پایان نامه افتخاری به کسی
look ahead جمع کننده سریع که وجود رقم نقلی ناشی از جمع را پیش بینی میکند. و تاخیر ناشی از آن را حذف میکند
returned گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returning گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returns گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
return گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
reviewing بازدید رسمی یاسان رسمی
reviews بازدید رسمی یاسان رسمی
officious نیمه رسمی شبهه رسمی
reviewed بازدید رسمی یاسان رسمی
review بازدید رسمی یاسان رسمی
officiary مامور رسمی مقام رسمی
solemn form در CL تصدیق وصیتنامه یا از طریق رسمی یعنی در دادگاه است یا ازطریق غیر رسمی یا عادی است که توسط دفاتر اسنادرسمی به عمل می اید
exchange devaluation تنزل رسمی قیمت ارز تضعیف رسمی ارز
skilless ناشی
even tual ناشی
dilettante ناشی
dilettantes ناشی
on account of somebody [something] ناشی از
Due to ناشی از
resultant ناشی
skill less ناشی
muff ناشی
maladroit ناشی
muffs ناشی
resulting ناشی
resulted ناشی
result ناشی
due ناشی از
muffing ناشی
muffed ناشی
dilettanti ناشی
amateurish ناشی
descended ناشی
therefrom ناشی از ان
ill ناشی
mala filde ناشی
ill- ناشی
ills ناشی
emergent ناشی
gauche ناشی کج
internal ناشی ازدرون
abnerval ناشی از عصب
novices ادم ناشی
issued ناشی شدن
issue ناشی شدن
novice ادم ناشی
guttural ناشی از گلو
adipic ناشی ازچربی
awkward age سن خامکار [ناشی]
awkward بی لطافت ناشی
issues ناشی شدن
negligent ناشی از بی مبالاتی
toxic ناشی از زهراگینی
as green as grass <idiom> کم تجربه و ناشی
emanating ناشی شدن
emanates ناشی شدن
emanated ناشی شدن
awkwardness ناشی گری
emanate ناشی شدن
unfortunate ناشی ازبدبختی
dittographic ناشی ازتکراراشتباهی
rhapsodical ناشی از احساسات
due to an accident ناشی از یک حادثه
hypostatic ناشی از ته نشینی
stingy ناشی از خست
tisy ناشی از مستی
rise ناشی شدن
privative ناشی از محرومیت
rises ناشی شدن از
premune ناشی از جلوگیری
gremie بی تجربه و ناشی
unperfect ناشی نابلد
unskil ناشی بی مهارت
rise ناشی شدن از
jackleg ناشی نادرست
irritative ناشی از تحریک
sequent منتج ناشی
gaucherie ناشی گری
rises ناشی شدن
variorum ناشی ازچندمنبع
toxic psychosis روان پریشی ناشی از سم
perjurious ناشی از پیمان شکنی
proceed ناشی شدن از عایدات
use inheritance وراثت ناشی از کاربرد
flows ناشی شدن فلو
flowed ناشی شدن فلو
occupation authorities اقتدارات ناشی از اشغال
kinetic energy نیروی ناشی ازحرکت
flow ناشی شدن فلو
tutelar authority اختیار ناشی از قیومت
proceeded ناشی شدن از عایدات
sentiment ضعف ناشی ازاحساسات
ingenious با هوش ناشی از زیرکی
shear stress تنش ناشی از برش
comes رخ دادن ناشی شدن
come رخ دادن ناشی شدن
royalistic ناشی از شاه پرستی
rube ادم دهاتی ناشی
scorbutic ناشی از کمبود ویتامین C
well-meaning ناشی از قصد خوب
arising رخ دادن ناشی شدن
arises رخ دادن ناشی شدن
short sighted ناشی از کوته نظری
renunciatory ناشی از انکار نفس
renunciative ناشی از انکار نفس
pot valour دلپری ناشی از مستی
shear failure گسیختگی ناشی از برش
transmissions خطای ناشی از اختلال در خط
transmission خطای ناشی از اختلال در خط
profits a prendre حقوق ناشی از مزارعه
well meaning ناشی از قصد خوب
thoughtless لاقید ناشی از بی فکری
ravening حریص ناشی از حرص
arise رخ دادن ناشی شدن
occupation disease امراض ناشی از کار
resulted ناشی شدن نتیجه
resulting ناشی شدن نتیجه
wind wave موج ناشی از باد
wind wave خیز اب ناشی از باد
shear crack ترک ناشی از برش
indiscriminate ناشی از عدم تبعیض
absorption losses تلفات ناشی از جذب
ebb current جریان ناشی از افت اب
associative facilitation سهولت ناشی از تداعی
associative inhibition بازداری ناشی از تداعی
damage feasant خسارت ناشی از حیوانات
internal باطنی ناشی ازدرون
diastrophic ناشی ازتغییرات ارضی
despiteous ناشی ازکینه یالج
result ناشی شدن نتیجه
left handed واقع در سمت چپ ناشی
impiteous ناشی از سخت دلی
inexpertly ازروی ناشی گری
intuitional ناشی از درک مستقیم
war risks خطرات ناشی از جنگ
vinculo matrimonii ناشی از علقه زوجیت
well-intentioned ناشی از نیت خوب
interoceptive ناشی از امعاء واحشاء
inexpertness ناشی گری بی تخصصی
dispersion error اشتباه ناشی از پراکندگی تیر
repetitive stress injury اسیب ناشی از فشار تکراری
maladroitness ناشی گری بیدست و پایی
wage push inflation تورم ناشی از فشار مزد
faute de mieux همجنس خواهی ناشی ازمحرومیت
hunger osteopathy بیماری استخوانی ناشی از گرسنگی
covenant in low تعهد ناشی ازحکم قانون
deflationary gap لطمه ناشی از رکود اقتصادی
cost push inflation تورم ناشی از فشار هزینه
demand pull inflation تورم ناشی از فشار تقاضا
catcher بوکسور ناشی کتک خور
rounding errors خطاهای ناشی از سرراست کردن
lummox ادم ناشی وخام دست
property income درامد ناشی از املاک ومستغلات
rental income درامد ناشی از اجاره بها
simple content debt دین ناشی از قرارداد شفاهی
somatogenic ناشی از سلولهای جداری وبدنه
greenhorns مبتدی ادم خام یا ناشی
paganish بیت پرست ناشی ار شرک
supply push inflation تورم ناشی از فشار عرضه
technological unemployment بیکاری ناشی ازپیشرفتهای فنی
occupation authority اقتدار ناشی از فتح و پیروزی
wind load سربار ناشی از اثرات باد
greenhorn مبتدی ادم خام یا ناشی
to play a poor game ناشی بودن مهارت نداشتن
idols of the cave اوهام ناشی از حالات ویژه هر کس
idols of the market اوهام ناشی از سخن وامیزش
rain wash فرسایش ناشی از ریزش باران
laity مردم غیر روحانی ناشی
social decrement کاهش ناشی از کار جمعی
property income tax مالیات بر درامد ناشی ازمستغلات
excess demand inflation تورم ناشی از مازاد تقاضا
social increment افزایش ناشی از کار جمعی
forced vibration ارتعاشات ناشی از تحریکات خارجی
form drag مقاومت ناشی از شکل جسم
bizarre غیر مانوس ناشی از هوس
machines خطای ناشی از خرابی قطعه
machined خطای ناشی از خرابی قطعه
machine خطای ناشی از خرابی قطعه
awesome حاکی از ترس ناشی از بیم
deriving ناشی شدن از منتج کردن
scrupulous ناشی ازوسواس یا دقت زیاد
derives ناشی شدن از منتج کردن
derive ناشی شدن از منتج کردن
lewd ناشی از هرزگی شهوت پرست
well mcaning خوش نیت ناشی از قصدخوب
truncation خطا ناشی از کوتاه کردن عدد
machines خطای ناشی خرابی سخت افزار
machined خطای ناشی خرابی سخت افزار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com