English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
maladroitness ناشی گری بیدست و پایی
Other Matches
acheiria بیدست
muffish بیدست و پا
shiftless بیدست وپا
gawkiness بیدست و پائی
lubberly بیدست وپا
hawbuck روستایی بیدست وپا
low cycle fatigue خستگی ناشی از لرزشهایی بافرکانس کم ناشی از تغییرسرعت دوران دستگاه
tortious liability ضمان ناشی از شبه جرم مسئوولیت ناشی از خطای مدنی
look ahead جمع کننده سریع که وجود رقم نقلی ناشی از جمع را پیش بینی میکند. و تاخیر ناشی از آن را حذف میکند
plantar کف پایی
planter کف پایی
criss-crossing پایی
criss-crosses پایی
criss-cross پایی
planters کف پایی
criss-crossed پایی
pantof کفش دم پایی
velocipede دوچرخه پایی
pumiceous سنگ پایی
shoepac کفش دم پایی
footrest زیر پایی
footy پادار پایی
shoepack کفش دم پایی
foot brake ترمز پایی
polypody هزار پایی
pedicab سه چرخه پایی
territoriality بوم پایی
papoosh کفش سر پایی
panton کفش دم پایی
pantof کفش سر پایی
foothold زیر پایی
bicycles دوچرخه پایی
pedaled پدال پایی
pedaling پدال پایی
pedalled پدال پایی
pedalling پدال پایی
pedals پدال پایی
push bike دوچرخه پایی
bicycle دوچرخه پایی
pedal پدال پایی
foot control کنترل پایی
foot starter استارتر پایی
foot pedal پدال پایی
foot operated starting switch استارتر پایی
footholds زیر پایی
espadrille کفش دم پایی
elephantiasis پیل پایی
push bikes دوچرخه پایی
pumicestone slag سرباره سنگ پایی
ambulatory psychotherapy روان درمانی سر پایی
an odd slipper یک لنگه کفش سر پایی
coefficient of rigidity ضریب سخت پایی
defendance need نیاز خویشتن پایی
lubberliness بی دست و پایی ناازمودگی
kick starter راه انداز پایی
foot starter راه انداز پایی
modulus of rigidity ضریب سخت پایی
treadle press ماشین چاپ پایی
tarsal مچ پایی استخوان قوزک پا
subbass کلیدرکاب پایی ارگ وپیانو
takeoff leg پایی که فشار برروی ان است
melodion یکجور ارگ دستی یا پایی
lubberly از روی کودنی یابیدست و پایی
to muff a ball از بی دست و پایی توپ رانگرفتن
to muff a catch از بی دست و پایی توپ رانگرفتن
foot operated starting switch کلید راه انداز پایی
foot pedal switch سوئیچی که با پدال پایی بکار میافتد.
melodeon ارگ پایی یا دستی نوعی نی کوچک
pivot foot پایی که درهنگام حرکت بایدروی زمین بماند
leads پایی که در پرش از روی مانع زودتر از پای دیگر بلند میشود
lead پایی که در پرش از روی مانع زودتر از پای دیگر بلند میشود
ill- ناشی
ill ناشی
Due to ناشی از
on account of somebody [something] ناشی از
resulted ناشی
descended ناشی
resulting ناشی
gauche ناشی کج
due ناشی از
ills ناشی
result ناشی
emergent ناشی
amateurish ناشی
mala filde ناشی
skill less ناشی
skilless ناشی
muff ناشی
muffed ناشی
muffing ناشی
muffs ناشی
maladroit ناشی
therefrom ناشی از ان
dilettantes ناشی
resultant ناشی
even tual ناشی
dilettanti ناشی
dilettante ناشی
guttural ناشی از گلو
novice ادم ناشی
awkwardness ناشی گری
unfortunate ناشی ازبدبختی
toxic ناشی از زهراگینی
awkward بی لطافت ناشی
novices ادم ناشی
gaucherie ناشی گری
unskil ناشی بی مهارت
gremie بی تجربه و ناشی
unperfect ناشی نابلد
hypostatic ناشی از ته نشینی
irritative ناشی از تحریک
tisy ناشی از مستی
premune ناشی از جلوگیری
privative ناشی از محرومیت
variorum ناشی ازچندمنبع
awkward age سن خامکار [ناشی]
abnerval ناشی از عصب
adipic ناشی ازچربی
as green as grass <idiom> کم تجربه و ناشی
jackleg ناشی نادرست
due to an accident ناشی از یک حادثه
dittographic ناشی ازتکراراشتباهی
rhapsodical ناشی از احساسات
sequent منتج ناشی
negligent ناشی از بی مبالاتی
rise ناشی شدن
rises ناشی شدن
internal ناشی ازدرون
issues ناشی شدن
emanate ناشی شدن
emanates ناشی شدن
emanating ناشی شدن
issued ناشی شدن
stingy ناشی از خست
issue ناشی شدن
rise ناشی شدن از
emanated ناشی شدن
rises ناشی شدن از
use inheritance وراثت ناشی از کاربرد
flows ناشی شدن فلو
tutelar authority اختیار ناشی از قیومت
vinculo matrimonii ناشی از علقه زوجیت
occupation authorities اقتدارات ناشی از اشغال
occupation disease امراض ناشی از کار
profits a prendre حقوق ناشی از مزارعه
toxic psychosis روان پریشی ناشی از سم
internal باطنی ناشی ازدرون
perjurious ناشی از پیمان شکنی
associative inhibition بازداری ناشی از تداعی
associative facilitation سهولت ناشی از تداعی
pot valour دلپری ناشی از مستی
left handed واقع در سمت چپ ناشی
intuitional ناشی از درک مستقیم
proceed ناشی شدن از عایدات
wind wave موج ناشی از باد
ebb current جریان ناشی از افت اب
flowed ناشی شدن فلو
ingenious با هوش ناشی از زیرکی
diastrophic ناشی ازتغییرات ارضی
despiteous ناشی ازکینه یالج
wind wave خیز اب ناشی از باد
damage feasant خسارت ناشی از حیوانات
flow ناشی شدن فلو
impiteous ناشی از سخت دلی
war risks خطرات ناشی از جنگ
inexpertly ازروی ناشی گری
inexpertness ناشی گری بی تخصصی
proceeded ناشی شدن از عایدات
well-meaning ناشی از قصد خوب
arises رخ دادن ناشی شدن
arise رخ دادن ناشی شدن
shear crack ترک ناشی از برش
well meaning ناشی از قصد خوب
interoceptive ناشی از امعاء واحشاء
scorbutic ناشی از کمبود ویتامین C
result ناشی شدن نتیجه
arising رخ دادن ناشی شدن
shear failure گسیختگی ناشی از برش
shear stress تنش ناشی از برش
kinetic energy نیروی ناشی ازحرکت
comes رخ دادن ناشی شدن
thoughtless لاقید ناشی از بی فکری
come رخ دادن ناشی شدن
transmission خطای ناشی از اختلال در خط
transmissions خطای ناشی از اختلال در خط
well-intentioned ناشی از نیت خوب
sentiment ضعف ناشی ازاحساسات
rube ادم دهاتی ناشی
resulted ناشی شدن نتیجه
royalistic ناشی از شاه پرستی
short sighted ناشی از کوته نظری
renunciatory ناشی از انکار نفس
absorption losses تلفات ناشی از جذب
ravening حریص ناشی از حرص
indiscriminate ناشی از عدم تبعیض
renunciative ناشی از انکار نفس
resulting ناشی شدن نتیجه
form drag مقاومت ناشی از شکل جسم
rental income درامد ناشی از اجاره بها
technological unemployment بیکاری ناشی ازپیشرفتهای فنی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com