Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 75 (5 milliseconds)
English
Persian
ordinand
نامزد انتصاب
ordinands
نامزد انتصاب
Other Matches
postulant
نامزد جدید نامزد ورود بخدمت کلیسا
trothplight
نامزد شدن نامزد کردن
ordination
انتصاب
ordinations
انتصاب
appointment
انتصاب
appointments
انتصاب
termed
دوره انتصاب
terming
دوره انتصاب
term
دوره انتصاب
word of command
فرمان انتصاب
mitring
انتصاب بمقام اسقفی
mitering
انتصاب بمقام اسقفی
attachment
منتصب کردن یکانها انتصاب
nominees
نامزد
nominee
نامزد
affianced
نامزد
an engaged couple
دو تن نامزد
bethrothed
نامزد
designee
نامزد
fiancee
نامزد
fiance
نامزد
intended
نامزد
designed
نامزد
candidate
نامزد
candidate
نامزد
couples
دو نامزد
engaged
نامزد
the bride elect
نامزد
fiancT
نامزد
couple
دو نامزد
coupled
دو نامزد
candidates
نامزد
candidate
نامزد انتخاباتی
nominator
نامزد کننده
to get engaged
نامزد کردن
to be bethrothed
نامزد شدن
to become engaged
نامزد کردن
troth
نامزد کردن
fiance
نامزد گرفتن
designate
نامزد کردن
betrothed
نامزد شده
designating
نامزد کردن
designates
نامزد کردن
nominated
نامزد کردن
candidates
نامزد کاندید
candidate
نامزد کاندید
nominating
نامزد کردن
affianced
نامزد شده
candid
کاندیدا نامزد
nominates
نامزد کردن
nominate
نامزد کردن
engaged
نامزد شده
candidate master
نامزد استادی شطرنج
bespoke
نامزدی نامزد شده
got a thing going
<idiom>
باکسی نامزد شدن
running mates
نامزد معاونت ریاستجمهوری
running mate
نامزد معاونت ریاستجمهوری
bespoken
نامزدی نامزد شده
candidates
داوطلب خدمت در ارتش نامزد
candidate
داوطلب خدمت در ارتش نامزد
postulancy
کاندید نامزد انجام امری
to put up
منزل دادن به نامزد کردن
campaigner
سرباز کهنه کار نامزد انتخابات
campaigners
سرباز کهنه کار نامزد انتخابات
nepotism
انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری
in love - engaged - married
عاشق . نامزد . متاهل
[مرحله هایی که تا ازدواج طی میشوند]
letters of administration
حکم انتصاب امین ترکه سندی است که به موجب ان سمت مدیر یامدیره ترکه بلاوارث احراز میشود و به وی اختیار قیام به امور راجع به اداره ترکه را میدهد
put up
برای انتخابات نامزد کردن سازش کردن
put-up
برای انتخابات نامزد کردن سازش کردن
to put in for
تقاضا کردن خودرا نامزد کردن
to stand for
نامزد بودن هواخواه بودن
earmarked
نامزد شده مشخص شده علامت گذاری شده
favorite son
نامزد ریاست جمهوری کاندیدای ریاست جمهوری
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com