Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (13 milliseconds)
English	Persian
fiance	نامزد گرفتن
Other Matches
postulant	نامزد جدید نامزد ورود بخدمت کلیسا
trothplight	نامزد شدن نامزد کردن
candidate	نامزد
designed	نامزد
bethrothed	نامزد
designee	نامزد
candidate	نامزد
candidates	نامزد
fiance	نامزد
fiancee	نامزد
affianced	نامزد
coupled	دو نامزد
the bride elect	نامزد
couples	دو نامزد
engaged	نامزد
intended	نامزد
nominee	نامزد
couple	دو نامزد
nominees	نامزد
fiancT	نامزد
an engaged couple	دو تن نامزد
to become engaged	نامزد کردن
to get engaged	نامزد کردن
candidate	نامزد انتخاباتی
nominates	نامزد کردن
betrothed	نامزد شده
affianced	نامزد شده
nominate	نامزد کردن
designating	نامزد کردن
designates	نامزد کردن
candidates	نامزد کاندید
candidate	نامزد کاندید
to be bethrothed	نامزد شدن
nominated	نامزد کردن
ordinands	نامزد انتصاب
nominating	نامزد کردن
engaged	نامزد شده
candid	کاندیدا نامزد
ordinand	نامزد انتصاب
troth	نامزد کردن
nominator	نامزد کننده
designate	نامزد کردن
running mates	نامزد معاونت ریاستجمهوری
bespoken	نامزدی نامزد شده
bespoke	نامزدی نامزد شده
got a thing going <idiom>	باکسی نامزد شدن
running mate	نامزد معاونت ریاستجمهوری
candidate master	نامزد استادی شطرنج
candidates	داوطلب خدمت در ارتش نامزد
to put up	منزل دادن به نامزد کردن
postulancy	کاندید نامزد انجام امری
candidate	داوطلب خدمت در ارتش نامزد
campaigner	سرباز کهنه کار نامزد انتخابات
campaigners	سرباز کهنه کار نامزد انتخابات
in love - engaged - married	عاشق . نامزد . متاهل [مرحله هایی که تا ازدواج طی میشوند]
to take medical advice	دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
put up	برای انتخابات نامزد کردن سازش کردن
put-up	برای انتخابات نامزد کردن سازش کردن
grip	طرز گرفتن وسیله گرفتن
take in <idiom>	زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
grips	طرز گرفتن وسیله گرفتن
slag	کفه گرفتن تفاله گرفتن
to seal up	درز گرفتن کاغذ گرفتن
gripping	طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripped	طرز گرفتن وسیله گرفتن
calebrate	جشن گرفتن عید گرفتن
clams	بچنگال گرفتن محکم گرفتن
clam	بچنگال گرفتن محکم گرفتن
to put in for	تقاضا کردن خودرا نامزد کردن
to stand for	نامزد بودن هواخواه بودن
earmarked	نامزد شده مشخص شده علامت گذاری شده
favorite son	نامزد ریاست جمهوری کاندیدای ریاست جمهوری
To tell some one his fortune .	برای کسی فال گرفتن ( فال کسی را گرفتن )
catch	گرفتن
to addict oneself	خو گرفتن
lay to heart	به دل گرفتن
renovates	از سر گرفتن
to begin again	از سر گرفتن
to break in	گرفتن
to bring to a stop	را گرفتن
to put a stop to	را گرفتن
to call back	پس گرفتن
to catch a fly	بل گرفتن
overtakes	گرفتن
reoccupy	از سر گرفتن
raclaim	پس گرفتن
lute	گل گرفتن
lutes	گل گرفتن
obturate	گرفتن
retrieves	پس گرفتن
retrieve	پس گرفتن
ceasing	گرفتن
ceases	گرفتن
ceased	گرفتن
cease	گرفتن
holds	گرفتن
accustom	خو گرفتن
accustoming	خو گرفتن
accustoms	خو گرفتن
hold	گرفتن
renovate	از سر گرفتن
renovated	از سر گرفتن
overtaken	گرفتن
to catch on	گرفتن
overtake	گرفتن
accompanies	دم گرفتن
accompanied	دم گرفتن
puddles	گل گرفتن
to shut off	را گرفتن
to station oneself	جا گرفتن
to take a wife	زن گرفتن
to take fast hold of	گرفتن
puddle	گل گرفتن
to take one's stand	جا گرفتن
blinds	گرفتن
blinded	گرفتن
blind	گرفتن
to take up	گرفتن
to whisk away or off	گرفتن
tong	گرفتن
accompany	دم گرفتن
wed	گرفتن
seizes	گرفتن
to draw back	پس گرفتن
to get at	گرفتن
infold	در بر گرفتن
to hunt out	گرفتن
to lay a wager	گرفتن
acquiring	گرفتن
retrieved	پس گرفتن
to nestle oneself	جا گرفتن
seized	گرفتن
seize	گرفتن
flea	کک گرفتن
fleas	کک گرفتن
acquires	گرفتن
acquire	گرفتن
renovating	از سر گرفتن
recaptures	پس گرفتن
resumes	از سر گرفتن
encumber	گرفتن
encumbered	گرفتن
encumbering	گرفتن
encumbers	گرفتن
resumed	از سر گرفتن
resume	از سر گرفتن
withdraw	پس گرفتن
withdraws	پس گرفتن
adeem	پس گرفتن
takes	گرفتن
take	گرفتن
resuming	از سر گرفتن
recaptured	پس گرفتن
resumption	از سر گرفتن
grabs	گرفتن
grabbing	گرفتن
skim	کف گرفتن از
grabbed	گرفتن
skim	گرفتن کف
skimmed	کف گرفتن از
grab	گرفتن
skimmed	گرفتن کف
recapture	پس گرفتن
corks	گرفتن
cork	گرفتن
skims	کف گرفتن از
skims	گرفتن کف
retreats	پس گرفتن
withdrawals	پس گرفتن
detracts	گرفتن
abated	اب گرفتن از
recapturing	پس گرفتن
abate	اب گرفتن از
pushing	گرفتن
reclaim	پس گرفتن
reclaimed	پس گرفتن
reclaiming	پس گرفتن
reclaims	پس گرفتن
get at	گرفتن
capturing	گرفتن
captures	گرفتن
capture	گرفتن
tithes	ده یک گرفتن از
tithe	ده یک گرفتن از
inclasp	در بر گرفتن
detracting	گرفتن
detracted	گرفتن
withdrawal	پس گرفتن
retreating	پس گرفتن
retreated	پس گرفتن
catch on	گرفتن
deglutinate	گرفتن
situate	جا گرفتن
despumate	کف گرفتن از
devest	گرفتن
disesteem	کم گرفتن
situates	جا گرفتن
situating	جا گرفتن
retreat	پس گرفتن
abating	اب گرفتن از

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com