English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 178 (8 milliseconds)
English Persian
invalid نامعتبر فاسد
invalids نامعتبر فاسد
Other Matches
to be corrupt to the bones <idiom> تا مغز استخوان فاسد بودن [کسی که ذاتا فاسد است]
spoils فاسد کردن فاسد شدن
spoil فاسد کردن فاسد شدن
spoiled فاسد کردن فاسد شدن
spoiling فاسد کردن فاسد شدن
invalids نامعتبر
inverse نامعتبر
invalid نامعتبر
to cease to be in force نامعتبر شدن
to become inoperative نامعتبر شدن
inoperative باطل نامعتبر
irresponsible غیر مسئول نامعتبر
unreliable غیر قابل اطمینان نامعتبر
roue فاسد
perverse فاسد
abandoned فاسد
peat زن فاسد
sinister فاسد
defective فاسد
immoral فاسد
putrid فاسد
gamey فاسد
gamy فاسد
peccant فاسد
rammish فاسد
rantipole فاسد
reechy فاسد
reprobatory فاسد
villainous فاسد
irregular فاسد
corrupted فاسد
corrupt فاسد
rotten فاسد
reprobates فاسد
reprobate فاسد
sedition فاسد
vicious فاسد
spoilt فاسد
corrupting فاسد
corrupts فاسد
untoward فاسد
depraved فاسد
dissolute فاسد
incorruptible فاسد نشدنی
degenerative فاسد کننده
addle گندیده فاسد
addle فاسد کردن
addle فاسد شدن
cankery فاسد کننده
decomposable فاسد شدنی
fox wood چوب فاسد
vilest فاسد بداخلاق
viler فاسد بداخلاق
vile فاسد بداخلاق
foxed فاسد شده
harlot فاسد الاخلاق
harlots فاسد الاخلاق
imperishable فاسد نشدنی
perishable فاسد شدنی
deprave فاسد کردن
depraver فاسد کننده
spoiler فاسد سازنده
to go to the bad فاسد شدن
vendable پولکی فاسد
Adegenerate ( decadent ) race . نژاد فاسد
tainted فاسد دارایکیفیتپائین
rankly بطور فاسد
to be spoiled فاسد کردن
to be off [British E] فاسد کردن
to be off [British E] فاسد شدن
to be spoiled فاسد شدن
incorruptness فاسد نشدگی
indecomposable فاسد نشدنی
invalid contract عقد فاسد
invalid sale بیع فاسد
love alce ادم فاسد
vendible پولکی فاسد
spoil فاسد کردن
vitiating فاسد کردن
vitiating فاسد شدن
corrupts فاسد کردن
corrupting فاسد کردن
ruin فاسد کردن
ruining فاسد کردن
corrupted فاسد کردن
corrupt فاسد کردن
highs اندکی فاسد
highest اندکی فاسد
spoils فاسد کردن
vitiates فاسد شدن
spoiled فاسد کردن
spoiling فاسد کردن
rotters ادم فاسد
rotter ادم فاسد
vitiate فاسد کردن
vitiate فاسد شدن
vitiated فاسد کردن
vitiated فاسد شدن
vitiates فاسد کردن
viciously بطور فاسد
high اندکی فاسد
erodes فاسد شدن
heretics فاسد العقیده
heretic فاسد العقیده
rake بد اخلاق فاسد
corrosive فاسد کننده
eroding فاسد شدن
eroded فاسد شدن
erode فاسد شدن
disintegrating فاسد شدن
rakes بد اخلاق فاسد
raking بد اخلاق فاسد
ruins فاسد کردن
disintegrates فاسد شدن
putrefactive فاسد کننده
disintegrate فاسد شدن
consumable stores مواد فاسد شدنی
morbidly بطور ناخوشی یا فاسد
nonperishable items اقلام فاسد نشدنی
putrefies پوسیدن فاسد شدن
perishable goods کالاهای فاسد شدنی
you will spoil the child بچه را فاسد خواهیدکرد
malady فاسد شدگی بیماری
maladies فاسد شدگی بیماری
perishable کالای فاسد شونده
The decay of the teeth . فاسد شده دندانها
putrefying پوسیدن فاسد شدن
deteriorating supplies اماد فاسد شدنی
deteriorating supplies تدارکات فاسد شدنی
putridly بطور گندیده یا فاسد
rancid باد خورده فاسد
perishable کالای فاسد شدنی
putrefy پوسیدن فاسد شدن
inquinate فاسد یا پلید کردن
putrefied پوسیدن فاسد شدن
scurvied دارای خون فاسد
Her morals are corruted . اخلاقش فاسد شده است
decay فاسد شدن تنزل کردن
decayed فاسد شدن تنزل کردن
spoilsman تباه کننده فاسد سازنده
decays فاسد شدن تنزل کردن
ruins از بین رفتن فاسد شدن
ruin از بین رفتن فاسد شدن
crumblings فاسد شده زوال یافته
bomb cemetery محل تجمع بمبهای فاسد
putrescine ماده سمی در گوشت فاسد
decaying فاسد شدن تنزل کردن
ruining از بین رفتن فاسد شدن
gangrene فاسد شدن قانقاریا بوجود امدن
fixed supply ذخیره معین کالای فاسد شدنی
antimateriel agent عامل مخصوص فاسد کردن اماد
To decay . To go bad . فاسد شدن ( مواد خوراکی وغیره )
leaker گلوله یا بمب شیمیایی فاسد یاخراب
necrotic دارای بافت مرده یااستخوان فاسد
cankerous وابسته به اکله یا ماشرا فاسد کننده
to have gone off [British E] فاسد شدن [غذا] [اصطلاح روزمره]
weather beaten در اثر اب و هوا فاسد یازمخت شده
to languish فاسد شدن [به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
duff سبزیهای فاسد جنگل خاکه زغال سنگ
durable goods کالای بادوام یا فاسد نشدنی کالاهای دیرپای
The rotten apple injures its neigbours. <proverb> یک سیب فاسد ,سیبهاى اطرافش را خراب مى کند.
gamey دارای بو و مزه گوشت شکار که نزدیک فاسد شدن باشد
sepsis مسمومیت عفونی حاصله در اثر جذب باکتریهاومواد فاسد بخون
How do I notice when the meat is off? چگونه می توانم متوجه شوم که گوشت فاسد شده است؟
gamy دارای بو و مزه گوشت شکارکه نزدیک فاسد شدن باشد
Best before: تا این تاریخ مصرف شود : [برچسب روی کالاهای فاسد شدنی]
To go bad . To rot . To spoilt . خراب شدن ( فاسد شدن مواد خوراکی )
corruptor فاسد کننده منحرف کننده
taint ملوث کردن فاسد کردن
tainting ملوث کردن فاسد کردن
corrupter فاسد کننده منحرف کننده
worm eaten سوراخ شده فاسد شده
taints ملوث کردن فاسد کردن
dry rot پوسیدگی [خشک و فاسد شدن الیاف پنبه که در اثر رشد قارچ بر روی لیف بوجود می آید. فرش هایی که در جای رطوبتی یا گرم و شرجی قرار دارند بیشتر در معرض این آسیب دیدگی هستند.]
go off اب شدن فاسد شدن
perishable goods کالاهای خراب شدنی کالاهای فاسد شدنی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com