English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6 milliseconds)
English Persian
To surrender ones chastity . ناموس خود را لو دادن
Other Matches
intemerate بی ناموس نشده
ravishment هتک ناموس
honor ابرو ناموس
violation هتک ناموس
raped هتک ناموس کردن
rape هتک ناموس کردن
violate هتک ناموس کردن
rapes هتک ناموس کردن
ravishment هتک ناموس کردن
raping هتک ناموس کردن
violated هتک ناموس کردن
violates هتک ناموس کردن
statutory rape هتک ناموس دختر نابالغ
rape هتک ناموس به عنف ایالت
raping هتک ناموس به عنف ایالت
rapes هتک ناموس به عنف ایالت
raped هتک ناموس به عنف ایالت
white slave استفاده از زن برای فحشاء تجارت ناموس
raping زنای به عنف هتک ناموس به عنف
rapes زنای به عنف هتک ناموس به عنف
rape زنای به عنف هتک ناموس به عنف
raped زنای به عنف هتک ناموس به عنف
reduce تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
consent اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
ferries گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
to sue for damages عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
example is better than precept نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
to put any one up to something کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
defines 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
formation سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
shifted انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
televised درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conducting هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
expanding توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
shift انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
televise درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
expands توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
shifts انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conducted هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
expand توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
televising درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conduct هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
televises درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
development گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
shifting حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
to picture شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
developments گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
adjudges با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudged با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
outdoing بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
adjudging با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
outdoes بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdo بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
organization سازمان دادن ارایش دادن موضع
promulge انتشار دادن بعموم اگهی دادن
allowances جیره دادن فوق العاده دادن
allowance جیره دادن فوق العاده دادن
organizations سازمان دادن ارایش دادن موضع
advances ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
organisations سازمان دادن ارایش دادن موضع
indemnify غرامت دادن به تامین مالی دادن به
organization of the ground سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
square away سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
greaten درشت نشان دادن اهمیت دادن
drags حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dynamically اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
mouse وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouses وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
dynamic اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
triple option بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
compensated پاداش دادن عوض دادن
organize سازمان دادن ارایش دادن
compensate پاداش دادن عوض دادن
organises سازمان دادن ارایش دادن
circulated انتشار دادن رواج دادن
compensates پاداش دادن عوض دادن
organising سازمان دادن ارایش دادن
circulate انتشار دادن رواج دادن
massages ماساژ دادن تغییر دادن
directed دستور دادن دستورالعمل دادن
direct دستور دادن دستورالعمل دادن
lends عاریه دادن اجاره دادن
lend عاریه دادن اجاره دادن
judge حکم دادن تشخیص دادن
judged حکم دادن تشخیص دادن
judges حکم دادن تشخیص دادن
judging حکم دادن تشخیص دادن
assigns نسبت دادن تخصیص دادن
assigning نسبت دادن تخصیص دادن
assigned نسبت دادن تخصیص دادن
massage ماساژ دادن تغییر دادن
massaged ماساژ دادن تغییر دادن
massaging ماساژ دادن تغییر دادن
directs دستور دادن دستورالعمل دادن
pronounces حکم دادن فتوی دادن
garnishing زینت دادن لعاب دادن
loan قرض دادن عاریه دادن
loaning قرض دادن عاریه دادن
organizes سازمان دادن ارایش دادن
relate گزارش دادن شرح دادن
purging غرامت دادن جریمه دادن
relates گزارش دادن شرح دادن
loans قرض دادن عاریه دادن
empowering اختیار دادن وکالت دادن
effectuate انجام دادن صورت دادن
to follow up ادامه دادن قوت دادن
empowered اختیار دادن وکالت دادن
organizing سازمان دادن ارایش دادن
pronounce حکم دادن فتوی دادن
to switch on اتصال دادن جریان دادن
assign نسبت دادن تخصیص دادن
cures شفا دادن بهبودی دادن
instructed دستور دادن اموزش دادن
individualizing تمیز دادن تشخیص دادن
instructing دستور دادن اموزش دادن
individualizes تمیز دادن تشخیص دادن
promoted ترفیع دادن ترویج دادن
individualized تمیز دادن تشخیص دادن
instructs دستور دادن اموزش دادن
insult فحش دادن دشنام دادن
individualize تمیز دادن تشخیص دادن
individualising تمیز دادن تشخیص دادن
individualises تمیز دادن تشخیص دادن
individualised تمیز دادن تشخیص دادن
incise چاک دادن شکاف دادن
promoted ترفیع دادن درجه دادن
promotes ترفیع دادن درجه دادن
instruct دستور دادن اموزش دادن
expand توسعه دادن بسط دادن
cured شفا دادن بهبودی دادن
cure شفا دادن بهبودی دادن
develops بسط دادن پرورش دادن
promoting ترفیع دادن ترویج دادن
embellishing ارایش دادن زینت دادن
embellishes ارایش دادن زینت دادن
embellished ارایش دادن زینت دادن
embellish ارایش دادن زینت دادن
promoting ترفیع دادن درجه دادن
develop بسط دادن پرورش دادن
expands توسعه دادن بسط دادن
irritates خراش دادن سوزش دادن
irritated خراش دادن سوزش دادن
irritate خراش دادن سوزش دادن
expanding توسعه دادن بسط دادن
promotes ترفیع دادن ترویج دادن
incised چاک دادن شکاف دادن
incises چاک دادن شکاف دادن
houses منزل دادن پناه دادن
illustrate شرح دادن نشان دادن
plating اب دادن روکش فلز دادن
slashes چاک دادن شکاف دادن
slashed چاک دادن شکاف دادن
slash چاک دادن شکاف دادن
decern تشخیص دادن تمیز دادن
empowers اختیار دادن وکالت دادن
circulates انتشار دادن رواج دادن
insulted فحش دادن دشنام دادن
mitigate تخفیف دادن تسکین دادن
to set forth شرح دادن بیرون دادن
mitigated تخفیف دادن تسکین دادن
empower اختیار دادن وکالت دادن
mitigates تخفیف دادن تسکین دادن
illustrating شرح دادن نشان دادن
housed منزل دادن پناه دادن
pottion بهره دادن از جهاز دادن به
prefer ترجیح دادن برتری دادن
order سفارش دادن دستور دادن
informing اطلاع دادن گزارش دادن
preferring ترجیح دادن برتری دادن
prefers ترجیح دادن برتری دادن
give security for تامین دادن ضامن دادن
informs اطلاع دادن گزارش دادن
promote ترفیع دادن درجه دادن
promote ترفیع دادن ترویج دادن
illustrates شرح دادن نشان دادن
house منزل دادن پناه دادن
inform اطلاع دادن گزارش دادن
flags 1-روش نشان دادن انتهای فیلد یا یک چیز مخصوص در پایگاه داده ها. 2-روش گزارش دادن وضعیت ثبات پس از یک عمل ریاضی یا منط قی
flag 1-روش نشان دادن انتهای فیلد یا یک چیز مخصوص در پایگاه داده ها. 2-روش گزارش دادن وضعیت ثبات پس از یک عمل ریاضی یا منط قی
skull حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
skulls حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
disciplining نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplines نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
discipline نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
classifying در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
to t. a cusomer for goods کالای نسیه به مشتری دادن توگلایاردوی اعتباعجنس به مشتری دادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com