|
|||||||||||||||||||||
|
|||||||||||||||||||||
|
|||||||||||||||||||||
Total search result: 14 (3 milliseconds) | |||||
English | Persian | ||||
---|---|---|---|---|---|
reliable | ناگ خوب کارمیکند | ||||
Search result with all words | |||||
cameraman | ادمیکه بادوربین کارمیکند | ||||
cameramen | ادمیکه بادوربین کارمیکند | ||||
attitude gyro | الت نشان دهنده پروازی که توسط ژایرو کارمیکند | ||||
chiaroscurist | هنرمندی که سیاه قلم کارمیکند | ||||
constant speed unit | گاورنری که توسط موتور کارمیکند و ملخ را کنترل مینماید | ||||
eyeservant | نوکری که فقط هنگام موافبت اقایش خوب کارمیکند نوکرپیش رو | ||||
keel block | تیر حمالی که به کشش کارمیکند | ||||
milk maid | زنی که درشیرخانه یا شیر فروشی کارمیکند | ||||
mutual terms | شرایطی که بموجب ان دو تن بجای اینکه پول بدهند کارمیکند | ||||
that watch is a good t. k | ان ساعت خوب کارمیکند | ||||
turbocharger | شارژری در موتورهای پیستونی که توسط توربینی درمسیر گازهای خروجی کارمیکند | ||||
turbosupercharger | سوپر شارژی در موتورهای پیستونی که توسط توربینی درمسیر گازهای خروجی کارمیکند | ||||
burn the candle at both ends <idiom> | یکسره کارمیکند | ||||
Partial phrase not found. |
Recent search history | |
|