Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 203 (2 milliseconds)
English	Persian
fray	نبرد نزاع
frayed	نبرد نزاع
frays	نبرد نزاع
Other Matches
preventive war	نبرد پدافندی نبرد به منظور جلوگیری ازعملیات دشمن
wager of battle	نوعی از دادرسی که در زمان ویلیام فاتح در انگلستان مرسوم بود و در ان طرفین دعوی به نبرد می پرداختند وفاتح نبرد دادبرده محاکمه نیزمحسوب می شد
action	نبرد
fights	نبرد
battle	نبرد
passage of arms	نبرد
battled	نبرد
battles	نبرد
fight	نبرد
campaigns	نبرد
struggling	نبرد
struggles	نبرد
struggled	نبرد
struggle	نبرد
combats	نبرد
set to	نبرد
set-to	نبرد
set-tos	نبرد
campaign	نبرد
actions	نبرد
battling	نبرد
combated	نبرد
combat	نبرد
campaigned	نبرد
combating	نبرد
campaigning	نبرد
battle group	گروه نبرد
area of war	منطقه نبرد
battle position	موضع نبرد
battle ship	نبرد ناو
battled	نبرد کردن
battle	نبرد کردن
militated	نبرد کردن
battleships	نبرد ناو
militate	نبرد کردن
battles	نبرد کردن
battling	نبرد کردن
battleship	نبرد ناو
campaign	صحنه نبرد
militating	نبرد کردن
militates	نبرد کردن
in a	مشغول نبرد
preventive war	نبرد دفاعی
naval campaign	نبرد دریایی
campaigning	صحنه نبرد
list	میدان نبرد
conflicts	کشمکش نبرد
passage at arms	نبرد مواقعه
position warfare	نبرد موضعی
battlefield	میدان نبرد
battlefields	میدان نبرد
war cry	عربده نبرد
warm corner	نبرد سخت
land combat	نبرد در ساحل
conflict	کشمکش نبرد
conflicted	کشمکش نبرد
infighting	نبرد نزدیک
infighting	نبرد در فاصله کم
campaigns	صحنه نبرد
land combat	نبرد زمینی
campaigned	صحنه نبرد
She achieved nothing .	کاری از پیش نبرد
The scen of a bloody (great) battle.	صحنه نبرد خونین
dog fight	نبرد جنگندههای هوایی
forward echelon	رده جلوی نبرد
battle map	نقشه منطقه نبرد
opposing forces	نیروهای درگیر نبرد
out of action	از نبرد خارج شده
protracted war	استراتژی نبرد طولانی
campaign	رزم [نبرد] [مبارزه] [مسابقه]
campaign	رزم نبرد کردن جنگیدن
campaigning	رزم نبرد کردن جنگیدن
campaigned	رزم نبرد کردن جنگیدن
campaigns	رزم نبرد کردن جنگیدن
battlefield evacuation	اخراجات پزشکی از میدان نبرد
forward edge of battle area	لبه جلویی منطقه نبرد
it wasdone in no time	اینکار چندان وقتی نبرد
war strenght	قدرت نبرد نیروی جنگی
spar	نزاع
contretemps	نزاع
embroilment	نزاع
spars	نزاع
quarrels	نزاع
quarrelling	نزاع
scuffle	نزاع
quarreling	نزاع
quarreled	نزاع
quarrel	نزاع
dustup	نزاع
falling out	نزاع
strifeless	بی نزاع
falling-out	نزاع
hotwar	نزاع
strife	نزاع
factions	نزاع
faction	نزاع
affray	نزاع
sparred	نزاع
brangle	نزاع
tussling	نزاع
tussle	نزاع
wanes	نزاع
wars	نزاع
waning	نزاع
fighting	نزاع
wrangled	نزاع
dispute	نزاع
fusses	نزاع
wrangle	نزاع
quarrelled	نزاع
disputed	نزاع
jarring	نزاع
dissension	نزاع
disputes	نزاع
fussing	نزاع
disputing	نزاع
fussed	نزاع
waned	نزاع
wane	نزاع
scuffled	نزاع
tussles	نزاع
scuffles	نزاع
scuffling	نزاع
row	نزاع
rowed	نزاع
rows	نزاع
wrangles	نزاع
wrangling	نزاع
tussled	نزاع
battle	نزاع
battled	نزاع
battles	نزاع
battling	نزاع
war	نزاع
fuss	نزاع
opposing	مخالف درگیر نبرد نیروهای متخاصم
illumination plan	طرح روشن کردن منطقه نبرد
disputes	نزاع کردن
the root of dispute	مایه نزاع
to fall out	نزاع کردن
wrangles	نزاع کردن
to pull caps	نزاع کردن
discord	دعوا نزاع
wars	محاربه نزاع
wrangling	نزاع کردن
barrator	اهل نزاع
war	محاربه نزاع
jars	نزاع کردن
jarred	نزاع کردن
jar	نزاع کردن
quarrelsomely	نزاع طلبانه
dispute	مشاجره نزاع
wrangled	نزاع کردن
disputes	منازعه نزاع
disputing	مشاجره نزاع
disputing	نزاع کردن
dispute	نزاع کردن
disputing	منازعه نزاع
disputes	مشاجره نزاع
wrangle	نزاع کردن
disputed	نزاع کردن
dissentious	نزاع جو موردنزاع
disputed	مشاجره نزاع
contentiousness	نزاع طلبی
dispute	منازعه نزاع
flite	نزاع کردن
quarrels	نزاع کردن
quarreled	نزاع کردن
contentions	مشاجره نزاع
contention	مشاجره نزاع
squeals	دعوا نزاع
tussle	نزاع کردن
embroils	به نزاع انداختن
embroiling	به نزاع انداختن
tussled	نزاع کردن
embroiled	به نزاع انداختن
embroil	به نزاع انداختن
quarreling	نزاع کردن
tussles	نزاع کردن
quarrel	نزاع کردن
militancy	نزاع طلبی
quarrelled	نزاع کردن
fight	نزاع کردن
quarrelling	نزاع کردن
disputed	منازعه نزاع
fights	نزاع کردن
squeal	دعوا نزاع
tussling	نزاع کردن
squealed	دعوا نزاع
single combat	اثبات حقانیت بوسیله نبرد تن به تن battle of wager
tousle	مچاله کردن نزاع
quarrelsomeness	نزاع طلبی جنگجوئی
they had words	باهم نزاع کردند
they dispute about nothing	درسرهیچ نزاع می کنند
brawled	نزاع وجدال کردن
brawls	نزاع وجدال کردن
brawling	نزاع وجدال کردن
extirpate the source of dispute	قلع ماده نزاع
scrapping	نزاع اوراق کردن
brawl	نزاع وجدال کردن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com