Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
preventive war
نبرد پدافندی نبرد به منظور جلوگیری ازعملیات دشمن
Other Matches
wager of battle
نوعی از دادرسی که در زمان ویلیام فاتح در انگلستان مرسوم بود و در ان طرفین دعوی به نبرد می پرداختند وفاتح نبرد دادبرده محاکمه نیزمحسوب می شد
antiair warfare
جنگ ضدبرتری هوایی نبرد بر علیه برتری هوایی دشمن
objective
منظور ازعملیات
objectives
منظور ازعملیات
combats
نبرد
actions
نبرد
campaign
نبرد
campaigned
نبرد
action
نبرد
struggled
نبرد
combating
نبرد
struggles
نبرد
struggling
نبرد
fight
نبرد
fights
نبرد
combat
نبرد
combated
نبرد
passage of arms
نبرد
campaigning
نبرد
battling
نبرد
battle
نبرد
battled
نبرد
struggle
نبرد
set-tos
نبرد
set-to
نبرد
battles
نبرد
set to
نبرد
campaigns
نبرد
battle group
گروه نبرد
battlefields
میدان نبرد
battlefield
میدان نبرد
battle ship
نبرد ناو
conflicts
کشمکش نبرد
conflicted
کشمکش نبرد
battle position
موضع نبرد
conflict
کشمکش نبرد
warm corner
نبرد سخت
area of war
منطقه نبرد
battle
نبرد کردن
battling
نبرد کردن
war cry
عربده نبرد
battled
نبرد کردن
battles
نبرد کردن
frays
نبرد نزاع
frayed
نبرد نزاع
battleship
نبرد ناو
passage at arms
نبرد مواقعه
land combat
نبرد زمینی
campaign
صحنه نبرد
battleships
نبرد ناو
campaigns
صحنه نبرد
list
میدان نبرد
militating
نبرد کردن
campaigning
صحنه نبرد
militated
نبرد کردن
militate
نبرد کردن
in a
مشغول نبرد
infighting
نبرد در فاصله کم
naval campaign
نبرد دریایی
fray
نبرد نزاع
land combat
نبرد در ساحل
preventive war
نبرد دفاعی
militates
نبرد کردن
infighting
نبرد نزدیک
position warfare
نبرد موضعی
campaigned
صحنه نبرد
forward echelon
رده جلوی نبرد
opposing forces
نیروهای درگیر نبرد
The scen of a bloody (great) battle.
صحنه نبرد خونین
battle map
نقشه منطقه نبرد
protracted war
استراتژی نبرد طولانی
out of action
از نبرد خارج شده
She achieved nothing .
کاری از پیش نبرد
dog fight
نبرد جنگندههای هوایی
war strenght
قدرت نبرد نیروی جنگی
campaign
رزم
[نبرد]
[مبارزه]
[مسابقه]
battlefield evacuation
اخراجات پزشکی از میدان نبرد
it wasdone in no time
اینکار چندان وقتی نبرد
forward edge of battle area
لبه جلویی منطقه نبرد
campaign
رزم نبرد کردن جنگیدن
campaigned
رزم نبرد کردن جنگیدن
campaigning
رزم نبرد کردن جنگیدن
campaigns
رزم نبرد کردن جنگیدن
opposing
مخالف درگیر نبرد نیروهای متخاصم
illumination plan
طرح روشن کردن منطقه نبرد
single combat
اثبات حقانیت بوسیله نبرد تن به تن battle of wager
supremacy
برتری کامل قوا سیادت جنگی یا نظامی حاکمیت بر میدان نبرد
tactical
مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
tactically
مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
combating
نبرد رزم کردن جنگ کردن درگیری تن به تن
combats
نبرد رزم کردن جنگ کردن درگیری تن به تن
combated
نبرد رزم کردن جنگ کردن درگیری تن به تن
combat
نبرد رزم کردن جنگ کردن درگیری تن به تن
I didnt get much sleep.
زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
reventment
روکش کردن سطح زمین به منظور جلوگیری از فرسایش ناشی از باد و باران
interception
رهگیری هوایی جلوگیری از ورودهواپیماهای دشمن استراق سمع
battlefield recovery
اخراجات میدان رزم اخراجات میدان نبرد جمع اوری وسایل از کار افتاده رزمی
combat zone
منطقه رزمی منطقه نبرد
redundancy
نسخه برداری از یک ویژگی به منظور جلوگیری از خرابی سیستم که نتیجه بد عمل کردن ان ویژگی است
redundancies
نسخه برداری از یک ویژگی به منظور جلوگیری از خرابی سیستم که نتیجه بد عمل کردن ان ویژگی است
suppresses
بازداشتن ازعملیات
suppressing
بازداشتن ازعملیات
suppress
بازداشتن ازعملیات
armistise
متارکه جنگ عبارت است از توقف عملیات جنگی با موافقت طرفین محاربه اتش بس ممکن است کامل یعنی شامل کلیه عملیات جنگی و در جمیع میدانهای نبرد باشد و نیز ممکن است محلی یعنی فقط مربوط به قسمت معینی از میدان جنگ وبه مدت محدود باشد
critique
جلسه انتقاد بعد ازعملیات
critiques
جلسه انتقاد بعد ازعملیات
galls
حملات مکرر توام با تیراندازی به دشمن بستوه اوردن دشمن
gall
حملات مکرر توام با تیراندازی به دشمن بستوه اوردن دشمن
radio deception
گول زدن دشمن با بی سیم فریب رادیویی دشمن
radio countermeasures
اقدامات ضد فرستندههای دشمن پیشگیریهای ضد پخش رادیویی دشمن
to triumph over the enemy
برشکست دشمن شادی کردن بر دشمن پیروز شدن
hit
اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
hitting
اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
hits
اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
rejects
عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
rejecting
عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
rejected
عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
enemy alien
طرفداران دشمن در خاک خودی هواداران دشمن
reject
عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
defensive line
خط پدافندی
defensive
پدافندی
close up
نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close-ups
نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close-up
نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close with
اخذتماس با دشمن درگیر شدن با دشمن
defense sector
منطقه پدافندی
defense base
پایگاه پدافندی
defense articles
مواد پدافندی
defensive fire
اتش پدافندی
defense position
موضع پدافندی
close defensive fires
اتشهای پدافندی نزدیک
defensive sea area
منطقه پدافندی دریایی
advance of defensive line
در جلو خطوط پدافندی
defensive minefield
میدان مین پدافندی
forward defense area
منطقه پدافندی جلو
penetration
نفوذ در جبهه دشمن داخل شدن درصفوف دشمن نفوذ در شبکه اطلاعات یااداری
roll back
به عقب راندن تدریجی مواضع دفاعی دشمن در هم نوردیدن تدریجی دفاع دشمن
breaching
رخنه درمیدان مین رخنه نفوذی مواجه شدن با دشمن درگیری با دشمن
close in security
برقراری تامین در نزدیک شدن به دشمن تامین تقرب به دشمن
shadower
یکان مامور تعاقب دشمن یکان اخذ تماس با دشمن
espionage
جاسوسی کردن کسب خبر از دشمن کردن مراقبت دشمن
prolog
زبان برنامه نویسی سطح بالا که ازعملیات منط قی برای هوش مصنوعی وبرنامههای بازیابی داده استفاده میکنند
defense emergency
مواد مورد لزوم وحیاتی پدافندی وضعیت اضطراری دفاعی یا نظامی
counter force
نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
evasions
اجتناب از اسارت به دست دشمن اجتناب از دشمن گریز
evasion
اجتناب از اسارت به دست دشمن اجتناب از دشمن گریز
identification friendly or foe
سیستم تشخیص هواپیمای دوست و دشمن سیستم تشخیص دشمن توسط رادار
breaches
سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breach
سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breached
سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
disorganizing
به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
disorganize
به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
disorganizes
به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
disorganised
به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
disorganising
به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
disorganises
به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
hostile track
تعقیب هواپیمای دشمن ردگیری هواپیمای دشمن
end on
سینه به سینه شدن با دشمن روبرو شدن با دشمن یاچیزی
approach march
راهپیمایی برای تقرب به دشمن راهپیمایی برای تماس با دشمن
out flank
دور زدن جناح دشمن احاطه کردن جناح دشمن احاطه جناحی کردن
search jammer
تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
repels
پس زدن دشمن عقب زدن دشمن
repelling
پس زدن دشمن عقب زدن دشمن
repelled
پس زدن دشمن عقب زدن دشمن
repel
پس زدن دشمن عقب زدن دشمن
bogies
تماس با هواپیمای دشمن هواپیمای دشمن هواپیمای ناشناس
bogeys
تماس با هواپیمای دشمن هواپیمای دشمن هواپیمای ناشناس
bogey
تماس با هواپیمای دشمن هواپیمای دشمن هواپیمای ناشناس
aims
منظور
aimed
منظور
aim
منظور
intention
منظور
purposeless
بی منظور
viewing
منظور
views
منظور
meanings
منظور
meaning
منظور
viewed
منظور
intentions
منظور
pricked
منظور
with a view to
به منظور
with the view of
به منظور
with the intention of
به منظور
view
منظور
pricks
منظور
scope
منظور
pricking
منظور
prick
منظور
sake
منظور
purpose of the dam
منظور از سد
purposes
منظور
purpose
منظور
objectless
بی منظور
objective
هدف منظور
scope
منظور مفاد
intent
معنی منظور
intention
قصد و منظور
for publicity purposes
به منظور تبلیغ
to what purpose
برای چه منظور
intentions
قصد و منظور
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com