English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
non sequitur nonsensical نتیجه غیر منطقی بر نمیاید این دلیل نمیشود
Other Matches
that does not f. این دلیل نمیشود
consequence نتیجه منطقی
consecution نتیجه منطقی
consequences نتیجه منطقی
matter of course بدیهی نتیجه منطقی
proof is the result of evidenc دلیل نتیجه مدرک است
coherent دارای ارتباط یا نتیجه منطقی
i do not have it in me از من بر نمیاید
it is stubborn to reason بدلیل در نمیاید
the law does not apply to him او مشمول قانون نمیشود قانون شامل او نمیشود
if you dont object اگر بدتان نمیاید
it does not suit my taste بذائقه من خوش نمیاید
i cannot do better بیش از این از من بر نمیاید
they sing small now اکنون دیگر صداشان در نمیاید
that hat does not become you این کلاه به شما نمیاید
this play does not stage well این داستان خوب در نمایش در نمیاید
material conditional شرطی منطقی [ریاضی] [منطقی]
implication شرطی منطقی [ریاضی] [منطقی]
material consequence شرطی منطقی [ریاضی] [منطقی]
material implication شرطی منطقی [ریاضی] [منطقی]
implies شرطی منطقی [ریاضی] [منطقی]
conditional شرطی منطقی [ریاضی] [منطقی]
paged address مدار منطقی الکترونیک که ترجمه بین آدرس منطقی مربوطه به صفحه کاغذ و آدرس واقعی فیزیکی که مراجعه شده است را بر عهده دارد
end stopped دارای وقفه نهایی منطقی دارای سکته منطقی
It wI'll eventually pay off. با لاخره نتیجه خواهد رسید (نتیجه می دهد )
to be a foregone conclusion <idiom> نتیجه حتمی [نتیجه مسلم] بودن
i take no interest in that هیچ بدان دلبستگی ندارم هیچ از ان خوشم نمیاید
foregone conclusion نتیجه حتمی نتیجه مسلم
programmable logic array ارایه منطقی برنامه پذیر ارایه منطقی برنامه ریزی
The door is jammed. در باز نمیشود.
fat is insoluble in water چربی در اب حل نمیشود
non placer موافقت نمیشود
he takes no notice of it ملتفت نمیشود
The window is jammed. پنجره باز نمیشود.
oil is immiscible with water روغن با اب امیخته نمیشود
leakage به خزانه وارد نمیشود
non-starters طرحی که انجام نمیشود
non-starter طرحی که انجام نمیشود
leakages به خزانه وارد نمیشود
indelible pencil مدادی که خط ان پاک نمیشود
impossible to get hold of نمیشود گیر آورد
no two leaves are identical دو برگ یکی نمیشود
exclusive آنچه شامل نمیشود
no pay nowork پول ندهندکار هم کرده نمیشود
He is not to be relied upon. نمیشود به او [مرد] اتکا کرد.
confedration of states دولت جدیدی تشکیل نمیشود
the law is not retrospective قانون عطف به ماسبق نمیشود
law fallen into desuetude قانونی که دیگر اجرا نمیشود
ignorance of the law is no defence جهل به قانون دفاع محسوب نمیشود
inactive آنچه کار نمیکند یا اجرا نمیشود
fair words butter no parsnips به حلواحلوا گفتن دهن شیرین نمیشود
mistake of law is no defence اشتباه حکمی دفاع محسوب نمیشود
no pains no gains نابرده رنج گنج میسر نمیشود
fine words butter no parsnips بحلوابحلوا گفتن دهن شیرین نمیشود
blind hole سوراخ چمن که از فاصله معین دیده نمیشود
book message نامهای که سایر گیرندگان دران قید نمیشود
an impersonal deity خدایی که هرگز مجسم بصورت شخص نمیشود
acid fast دارای لکه هایی که بااسید زائل نمیشود
variable داده قابل تغییر , که نسبت به نوشتن محافظت نمیشود
maskable سیگنال وقفه با تقدم بالا که نمیشود غیرفعال میشود
variables داده قابل تغییر , که نسبت به نوشتن محافظت نمیشود
crush hat کلاه نمدی نرم که ازله شدن خراب نمیشود
prize courts به دست امده عنوان غنیمت جنگی اعطا نمیشود
luggable کامپیوتر شخصی قابل حمل که باتری اش معمولا تمام نمیشود.
inactive پنجرهای که نمایش داده میشود ولی در حال حاضر استفاده نمیشود
morganatic marriage عروسی یکی از بزرگان بازنی که ازطبقات پست که باشوهرخودهم پایه نمیشود
detecting خطایی که حین اجرای برنامه تشخیص داده میشود ولی تصحیح نمیشود
detected خطایی که حین اجرای برنامه تشخیص داده میشود ولی تصحیح نمیشود
detect خطایی که حین اجرای برنامه تشخیص داده میشود ولی تصحیح نمیشود
fullest که از همه صفحه موجود استفاده میکند. درون یک پنجره نشان داده نمیشود
detects خطایی که حین اجرای برنامه تشخیص داده میشود ولی تصحیح نمیشود
homosphere قسمتی از اتمسفر که در ان تغییری در ترکیب و ساخت گازهای تشکیل دهنده مشاهده نمیشود
full که از همه صفحه موجود استفاده میکند. درون یک پنجره نشان داده نمیشود
reason دلیل
evidence دلیل
reasoning دلیل
earnest دلیل
reasons دلیل
argumentum دلیل
arguments دلیل
argument دلیل
testimony دلیل
testimonies دلیل
symptoms دلیل
demonstration دلیل
on the ground of به دلیل
sake دلیل
uncaused بی دلیل
proofs دلیل
rationale دلیل
reasonless بی دلیل
rebutting evidence رد دلیل
proof دلیل
symptom دلیل
demonstrations دلیل
disproof دلیل رد
expessive دلیل
baseband روش ارسال که در آن کل پهنای باند کابل استفاده میشود و سیگنال داده تقسیم نمیشود. مثل اینترنت
base band روش ارسال که در آن کل پهنای باند کابل استفاده میشود و سیگنال داده تقسیم نمیشود. مثل اینترنت
dialectic منطقی
argumentive منطقی
dialectician منطقی
argumentative منطقی
dialectical منطقی
logical منطقی
logic منطقی
reasonable منطقی
logical trace رد منطقی
intralogical منطقی
not نه منطقی
rational منطقی
logistic منطقی
in this manner <adv.> به این دلیل
in consequence <adv.> به این دلیل
by implication <adv.> به این دلیل
rebutting evidence دلیل معارض
justifications دلیل اوری
ratiocinate دلیل اوردن
justification دلیل اوری
as a result <adv.> به این دلیل
thus [therefore] <adv.> به این دلیل
sole argument یگانه دلیل
in this wise <adv.> به این دلیل
as a result of this <adv.> به این دلیل
for that reason <adv.> به این دلیل
rationalization دلیل تراشی
mainspring دلیل اصلی
in this vein <adv.> به این دلیل
sole argument دلیل منحصربفرد
sole argument تنها دلیل
sign of weakness دلیل ضعف
proof of laziness دلیل تنبلی
proof of debt دلیل طلب
demonstrated دلیل اوردن
demonstrate دلیل اوردن
evidence of conformity دلیل مطابقت
objects دلیل اوردن
objecting دلیل اوردن
objected دلیل اوردن
object دلیل اوردن
for reasons به چندین دلیل
indirect objects دلیل اوردن
direct objects دلیل اوردن
muniment of title دلیل مالکیت
muniment of title دلیل سمت
in so far <adv.> به این دلیل
insofar <adv.> به این دلیل
in this respect <adv.> به این دلیل
by impl <adv.> به این دلیل
demonstrates دلیل اوردن
demonstrating دلیل اوردن
in this sense <adv.> به این دلیل
preservation of evidence تامین دلیل
presentation of evidance ابراز دلیل
for this reason <adv.> به این دلیل
symptoms اثر دلیل
symptom اثر دلیل
oral evidence دلیل شفاهی
onus probandi بار دلیل
on no account به هیچ دلیل
floorer دلیل قاطع
therefore <adv.> به این دلیل
clear evidence دلیل واضح
document in proof دلیل مستند
justifiable reason دلیل موجه
anabsurd arument دلیل نامعقول
song and dance <idiom> دلیل آوردن
agument دلیل حجت
afortiori با دلیل قویتر
written evidence دلیل کتبی
comeback دلیل قانونی
comebacks دلیل قانونی
clear proof دلیل واضح
conclusive evidence دلیل قاطع
A telling reason . دلیل گویا
documentary evidence دلیل کتبی
hereat باین دلیل
unreasonable بی دلیل زورگو
in this way <adv.> به این دلیل
because of بدین دلیل
hence <adv.> به این دلیل
consequently <adv.> به این دلیل
as a consequence <adv.> به این دلیل
the reason why دلیل اینکه
in no case به هیچ دلیل
whereby <adv.> به این دلیل
reactive mode حالت پردازش کامپیوتر که در آن هر ورودی کاربر باعث رویدادن چیزی میشود ولی پاسخ سریع داده نمیشود
blind keyboard صفحه کلیدی که خروجی آن نشان داده نمیشود ولی مستقیماگ روی نوار یا دیسک مغناطیسی ضبط میشود
logical product رکورد منطقی
inconsecutive فاقدارتباط منطقی
logical reasoning استدلال منطقی
logic design طراحی منطقی
logic device دستگاه منطقی
logic diagram نمودار منطقی
logical not نفی منطقی
logical operation عمل منطقی
logical operation عملکرد منطقی
logical not نقص منطقی
logical operations عملیات منطقی
logical operator عملگر منطقی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com