English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
needleful نخی که یکبار درته سوزن میکنند
Other Matches
semimonthly دوهفته یکبار نشریه دو هفته یکبار
acupunctuate با سوزن سوراخ کردن سوزن فروکردن
in bottom of bag درته چنته
At the end of the street. درته خیابان
sunken درته اب غرق شده
trawls کیسهای که درته دریاکشیده میشود بند
trawl کیسهای که درته دریاکشیده میشود بند
trawled کیسهای که درته دریاکشیده میشود بند
trawling کیسهای که درته دریاکشیده میشود بند
needle point سر سوزن سوزن دوزی
lagan کالایی که درته دریابا گویهای نگاه داشته باشد
erasable قطعه حافظه فقط خواندنی که توسط ولتاژ اعمال شده به سوزن نوشتن آن برنامه ریزی است و داده بهاین سوزن نوشتن اعمال میشود وتوسعه اشعه مافوق بنفش پاک میشود
lake0dwelling که درزمانهای پیش ازتاریخ روی تیرهای درته دریافرومی کرد
knitting pin میل جوراب بافی یاکش بافی که درته ان دگمه یاگلولهای دارد
fettling شن یاکلوخهای که درته کوره می ریزند تا انرا محافظت کند خاکستر ته کوره
once in a whiled یکبار
fortnight هر دوهفته یکبار
from time to time هرچندوقت یکبار
for once یکبار استثناء
TAN [Transaction authentication number] رمز یکبار مصرف
fortnights هر دوهفته یکبار
every now and then هرچندوقت یکبار
monthly ماهی یکبار
weeklies هفتهای یکبار
weekly هفتهای یکبار
biyearly دوسال یکبار
biweekly دوهفته یکبار
ever and anon هرچندوقت یکبار
horary هرساعت یکبار
septan هفت وز یکبار
Every now and then . Occassionally . هر چند یکبار
throwaway یکبار مصرف
write once read many یکبار نویس
triweekly هر سه هفته یکبار
trimonthly هر سه ماه یکبار
triennial هر سه سال یکبار
this once همین یکبار
that once همین یکبار
sextan 6 روز یکبار
sexennial شش سال یکبار
semiannual شش ماه یکبار
quatrerly سه ماه یکبار
just for once یکبار استثناء
once یکبار دیگر
once فقط یکبار
quartan چهار روز یکبار
trimensual سه ماه یکبار رخ دهنده
How often ? چند وقت یکبار ؟
octennially هشت سال یکبار
septennially هفت سال یکبار
tertian هرسه روز یکبار
triennal سه سال یکبار رخ دهنده
quinquennial هر پنج سال یکبار
septennial هفت سال یکبار
sepennial هفت سال یکبار
Wednesday هر چهار شنبه یکبار
quadrennial چهار سال یکبار
Wednesdays هر چهار شنبه یکبار
again باز [یکبار دیگر]
off and on گاهی هرچند وقت یکبار
expendable packing بسته بندی یکبار مصرف
biannual سالی دوبار دوسال یکبار
sabbatical year مرخصی هر هفت سال یکبار
sabbatic year مرخصی هر هفت سال یکبار
bidental دوسال یکبار رخ دهنده دوساله
old wool پشم یکبار مصرف شده
Fortune Knocks at least once at everymans gate. <proverb> خوشبختى بالاخره یکبار در خانه هر کس را مى زند.
She comes here at least once a week . دست کم هفته ای یکبار اینجا می آید
wormed چند بار بخوان یکبار بنویس
worm چند بار بخوان یکبار بنویس
worms چند بار بخوان یکبار بنویس
She comes here once in a blue moon . سالی ماهی یکبار می آید اینجا ( بسیار بندرت )
lamplighter با ان چراغ را روشن میکنند
betting shop جائیکهرویاسبهاشرط بندی میکنند
bard سوزن
needleful یک سوزن نخ
stilus سوزن
switch point سوزن
bards سوزن
needled سوزن
needles سوزن
stylus سوزن
needle سوزن
styli سوزن
styluses سوزن
needling سوزن
leet دادگاهی که تیول داران سالی یا ششماه یکبار برپا می کردند
bisk ماهی وغیره درست میکنند
aeroscope اسبابی که غباروذرات هواراجمع میکنند
barbette سنگری که از انجاتوپها رااتش میکنند
Havana سیگاربرگی که درهاوانایاcuba درست میکنند
airbed تشکی که آنرا با باد پر میکنند
trampolines توری که در اکروبات از ان استفاده میکنند
drainpipes لولهای که با ان چرک را خارج میکنند
drainpipe لولهای که با ان چرک را خارج میکنند
trampoline توری که در اکروبات از ان استفاده میکنند
the eye of the needle سوراخ سوزن
darning neddle سوزن رفوگری
firing pin سوزن ماشه
sew سوزن کاری
firing pin سوزن اتش
staple سوزن منگنه
drilling pipe سوزن حفاری
darning needle سوزن رفوگری
needle سوزن پیکاپ
whisker سوزن بلور
pointsman سوزن بان
packing needle سوزن جوالدوزی
sailmaker's needle سوزن چادردوزی
needled سوزن پیکاپ
test point سوزن ازمایشی
needle point نوک سوزن
touch needle سوزن محک
vga - سوزن یا پورت
work basket سبد سوزن و نخ
work baskets سبد سوزن و نخ
needles سوزن پیکاپ
needling سوزن پیکاپ
prick خراش سوزن
core nail سوزن هسته
switched سوزن دوراهی
injects سوزن زدن
pinned ورودی با سه سوزن
pin ورودی با سه سوزن
pricks خراش سوزن
injecting سوزن زدن
housewife سوزن دان
acicular سوزن وار
injected سوزن زدن
belonephebia سوزن هراسی
pricking خراش سوزن
pricked خراش سوزن
housewives سوزن دان
aciform بشکل سوزن
switches سوزن دوراهی
aciculate سوزن وار
switch سوزن دوراهی
catwhisker سوزن بلور
pinning ورودی با سه سوزن
inject سوزن زدن
kick about فوتبالی که بدون قانون بازی میکنند
coffee mills دستگاهی که با آن دانههای قهوه را آرد میکنند
kumiss قومیس نوشابهای که تاتارهاازشیرمادیان درست میکنند
gilded youth جوانان دولتمندکه بسبک روززندگی میکنند
they overtax our strength بما تکلیف میکنند که زیادنیروی خودرابکاراندازیم
they are under serveillance انهارا نظارت میکنند انهارامی پایند
bedbugs ساس که از خون انسان تغذیه میکنند
moulding board تختهای که خمیر را روی ان قالب میکنند
collarette یقه زنانه که ازتوریاخزیاچیزهای دیگردرست میکنند
skipjack بازیچهای که از جناغ مرغ درست میکنند
Plants store up the sun's energy. گیاهان انرژی خورشید را ذخیره میکنند.
endoparasite انگلهایی که درداخل بدن زندگی میکنند
bedbug ساس که از خون انسان تغذیه میکنند
needlework کار سوزن دوزی
needle با سوزن تزریق کردن
vaccine point سوزن ابله کوبی
drop on سوزن دوراهی خط اهن
needled با سوزن تزریق کردن
needled سوزن دوزی کردن
gate سوزن اتصال به یک FET
gates سوزن اتصال به یک FET
needle test of vicat ازمایش با سوزن ویکا
needles با سوزن تزریق کردن
needles سوزن دوزی کردن
needle book سوزن دان کتابی
needle سوزن دوزی کردن
needle lace کار سوزن دوزی
A sharp knife (pin , needle) چاقو (سوزن ) تیر
eyeing دهانه سوراخ سوزن
eying دهانه سوراخ سوزن
firing pin سوزن قفل اتش
eyeing گوشوارهای سوراخ سوزن
eyes دهانه سوراخ سوزن
needling سوزن دوزی کردن
dog spike سوزن نوک گیر
eyes گوشوارهای سوراخ سوزن
needling با سوزن تزریق کردن
eying گوشوارهای سوراخ سوزن
eye گوشوارهای سوراخ سوزن
gas inlet valve needle سوزن شیرورودی بنزین
eye دهانه سوراخ سوزن
promenade concert مجلس ساز و اوازیکه تماشاکنندگان ان گردش میکنند
hasty pudding خوراکی که با ارد وشیروکره وگوشت درست میکنند
Bantu عضو قبیلههایی که به زبانهای بانتو تکلم میکنند
halophile موجوداتی که درمحیط یا ابهای شور زندگی میکنند
gridiron اهن مشبکی که روی ان گوشت کباب میکنند
wimble هر نوع اسباب یاوسیلهای که باان سوراخ میکنند
there is a rush for the papers مردم را برای خرید روزنامه هجوم میکنند
bacillus باکتریهای میلهای شکل که تولید هاگ میکنند
reference librery کتابخانهای که مردم بدانجارفته بکتابهایی مراجعه میکنند
racket ball گوی کوچکی که ازپنبه وریسمان درست میکنند)
gabionade خط جان پناهی که ازسبدهای خاک درست میکنند
rolling نیمرخهای فولادی را با عمل نورد تهیه میکنند
circular dispersion قطر کوچکترین دایرهای که 57% پرتابه ها به ان برخورد میکنند
injection engine ماشینی که بوسیله تزریق اب سرد بخارانرامنقبض میکنند
library paste نوعی خمیر چسبنده که ازنشاسته درست میکنند
casual labour کارگری که برای حمل و نقل مواد تولیدشده هر چند گاه یکبار به کارگرفته میشود
palm and needle کفه چرمی ملوانی و سوزن
needled سوزن سرنگ وگرامافون و غیره
firing pin سوزن گلنگدن اسلحه اتشی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com