Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
desired rate of development
نرخ مطلوب توسعه
Other Matches
utopiannism
اعتقاد به مدینه فاضله روش فکری افلاطون فرانسیس بیکن سر توماس مور و ..... که در اثار خودجامعهای با تاسیسات مطلوب و افراد بی عیب و درحد کمال مطلوب ایجاد و ان را به عنوان الگویی برای جوامع جهان معرفی کرده اند
enhances
در یک IBM PC توسعه EMS روش استاندارد توسعه حافظه اصلی در PC
enhancing
در یک IBM PC توسعه EMS روش استاندارد توسعه حافظه اصلی در PC
enhance
در یک IBM PC توسعه EMS روش استاندارد توسعه حافظه اصلی در PC
development
رشد و توسعه اقتصادی ارایش دادن زمین توسعه وضعیت
enhanced
در یک IBM PC توسعه EMS روش استاندارد توسعه حافظه اصلی در PC
developments
رشد و توسعه اقتصادی ارایش دادن زمین توسعه وضعیت
characteristics of underdeveloping
مشخصات کشورهای در حال توسعه ویژگیهای توسعه نیافتگی
international development association
مجمع بین المللی توسعه مجمعی است وابسته به بانک جهانی که به منظور کمک به کشورهای توسعه نیافته ایجاد شده است
outreach
توسعه یافتن توسعه
favorite
مطلوب
optimum
حد مطلوب
optimal
حد مطلوب
optimum
مطلوب
indign
نا مطلوب
favourite or vor
مطلوب
favourites
مطلوب
coveted
مطلوب
desired
مطلوب
favorites
مطلوب
favourite
مطلوب
favorable
مطلوب
favourable
موافق مطلوب
ideal
کمال مطلوب
optimal solution
راه حل مطلوب
optimum height
ارتفاع مطلوب
optimum output
تولید مطلوب
optimum population
حد مطلوب جمعیت
optimum speed
سرعت مطلوب
merit goods
کالاهای مطلوب
economic order quantity
حد مطلوب سفارش
desired leading
مسیر مطلوب
optimum point
نقطه مطلوب
ideals
کمال مطلوب
at a premium
بسیار مطلوب
desirable
خواستنی مطلوب
lief
مطلوب مایل
optimum
حالت مطلوب
optimum
مقدار مطلوب
nicest
دلپذیر مطلوب
nicer
دلپذیر مطلوب
nice
دلپذیر مطلوب
safe velocity
سرعت مطلوب
target profit
سود مطلوب
optimization
بدست اوردن حد مطلوب
eligible
واجد شرایط مطلوب
It is much sought after.
بسیار مطلوب است.
blandest
شیرین و مطلوب نجیب
to be in demand
خریدارداشتن مطلوب بودن
blander
شیرین و مطلوب نجیب
optimum allocation of resources
تخصیص مطلوب منابع
towardly
امید بخش مطلوب
optimal planning
برنامه ریزی مطلوب
inflationary gap
سطح اشتغال مطلوب
optimal
مربوط به کمال مطلوب
ideal irrigation interval
فاصله مطلوب ابیاری
favourably
بطور مساعد یا مطلوب
bland
شیرین و مطلوب نجیب
desired ground zone
نقطه ترکش اتمی مطلوب
desirability
درجه تمایل شرایط مطلوب
ideally
مطابق ارزو و یاکمال مطلوب
desired rate of capital accumulation
نرخ تراکم سرمایه مطلوب
to wait for a favorable opportunity
منتظر یک فرصت مطلوب بودن
To obtain the desired result .
نتیجه مطلوب را بدست آوردن
your action produced the desired effect
اقدامتان اثر مطلوب بخشید
idealistic
مطلوب وابسته به ارمان گرایی
beau ideal
زیبای تمام عیار کمال مطلوب
desired leading
سمت حرکت مطلوب هواپیما یا ناو
desideratum
ارزوی اساسی و ضروری چیز مطلوب
tuners
زیردستگاهی که تنها فرکانس مطلوب را گرفته و بقیه را ردمیکند
tuner
زیردستگاهی که تنها فرکانس مطلوب را گرفته و بقیه را ردمیکند
adverse yaw
شرایط پروازی که در ان دماغه هواپیما در خلاف جهت مطلوب منحرف میشود
slot machines
ماشین خودکاری که پول درسوراخ ان انداخته و کالای مطلوب را تحویل میگیرند
slot machine
ماشین خودکاری که پول درسوراخ ان انداخته و کالای مطلوب را تحویل میگیرند
favourble balance of trade
تعادل مطلوب تجارتی موازنه مثبت بیشتر بودن صادرات یک کشور ازوارداتش
capturing
کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
captures
کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
capture
کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
nympholept
کسیکه جنوی یافتن کمال مطلوب یا پی کردن چیز غیرقابل دسترسی را دارد
forward chaining
روش استدلال مبتنی بر وقایع که از شرایط شناخته شده به هدف مطلوب می رسد زنجیره پیشرو
backward chaining
روشی برای استدلال که ازهدف مطلوب شروع و به سمت حقایق از قبل شناخته شده ادامه می یابد
enlarge
توسعه
enlarged
توسعه
enlarges
توسعه
enlarging
توسعه
stop go policy
توسعه
enlargement
توسعه
enlargements
توسعه
promotion
توسعه
promotions
توسعه
expansion
توسعه
delelopment
توسعه
upgrowth
توسعه
outspread
توسعه
extensions
توسعه
developments
توسعه
amplification
توسعه
spread
توسعه
extension
توسعه
increments
توسعه
increment
توسعه
development
توسعه
spreads
توسعه
pitch setting
تنظیم گام ملخ یا رتورهلیکوپتر بطوریکه همه تیغه ها گام مطلوب را دارا باشد
underdevelopment
توسعه نیافتگی
self development
توسعه نفس
amplification
توسعه تقویت
urban renewal
توسعه شهری
rural development
توسعه روستائی
monetary expansion
توسعه پولی
cultural development
توسعه فرهنگی
social development
توسعه اجتماعی
expanded , capacity
توسعه فرفیت
under development
دردست توسعه
anti development policy
سیاست ضد توسعه
technical development
توسعه فنی
to open out
توسعه دادن
uneven development
توسعه نامتوازن
combat development
توسعه رزمی
research and development
تحقیق و توسعه
extends
توسعه دادن
exepandable
قابل توسعه
expandability
قابلیت توسعه
expandsionism
توسعه طلبی
open out
توسعه دادن
export promotion
توسعه صادرات
internal development
توسعه داخلی
develop
توسعه دادن
increscent
زیادی توسعه
extensibility
توسعه پذیری
historical development
توسعه تاریخی
extensible
توسعه پذیر
develops
توسعه دادن
extending
توسعه دادن
expanses
بسط و توسعه
regional development
توسعه ناحیهای
regional development
توسعه منطقهای
developement
توسعه دادن
extend
توسعه دادن
development bank
بانک توسعه
progation
توسعه تکثیر
pole of development
قطب توسعه
development plan
برنامه توسعه
development policy
سیاست توسعه
phasess of development
مراحل توسعه
pattern of development
الگوی توسعه
development time
زمان توسعه
development tools
ابزار توسعه
path of expansion
مسیر توسعه
economic development
توسعه اقتصادی
expanse
بسط و توسعه
booming
توسعه عظیم
extendable
توسعه پذیر
expansion
گسترش توسعه
booms
توسعه عظیم
to unfold
توسعه دادن
promote
توسعه دادن
enriching
توسعه دادن
enriches
توسعه دادن
enrich
توسعه دادن
enlarged
توسعه دادن
promoted
توسعه دادن
enlarge
توسعه دادن
boomed
توسعه یافتن
enlarges
توسعه دادن
booming
توسعه یافتن
boomed
توسعه عظیم
enlarging
توسعه دادن
promotes
توسعه دادن
promoting
توسعه دادن
boom
توسعه یافتن
underdeveloped
توسعه نیافته
increased
توسعه دادن
increase
توسعه دادن
expansionist
توسعه طلبی
spread
توسعه دادن
expansionism
توسعه طلبی
expansive
متمایل به توسعه
boom
توسعه عظیم
booms
توسعه یافتن
increases
توسعه دادن
spreads
توسعه دادن
pareto optimality
حد مطلوب پاراتو وضعیتی که در ان نتوان رفاه یک فرد را افزایش داد مگر به قیمت کاهش دادن رفاه دیگری
develops
توسعه دادن اشکارکردن
increment
افزایش در حقوق توسعه
step backwards
برگشت
[به حالت کم توسعه]
developed contries
ممالک توسعه یافته
inextension
عدم امتداد یا توسعه
microcomputer development system
سیستم توسعه ریزکامپیوتر
develop
توسعه دادن اشکارکردن
regress
برگشت
[به حالت کم توسعه]
to spread
[across]
[over]
توسعه یافتن
[سرتاسر]
regression
برگشت
[به حالت کم توسعه]
software development
توسعه نرم افزاری
increments
افزایش در حقوق توسعه
top down development
توسعه از بالا به پایین
well development
توسعه و شستشوی چاه
underdeveloped area
منطقه توسعه نیافته
underdeveloped countries
کشورهای توسعه نیافته
underdeveloped nations
ملل توسعه نیافته
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com