Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
English
Persian
wattle
نرده گذاری کردن بستن
Other Matches
picket
ناو گشتی نرده کشیدن دستک یا نرده
picketed
ناو گشتی نرده کشیدن دستک یا نرده
pickets
ناو گشتی نرده کشیدن دستک یا نرده
grates
باشبکه مجهز کردن شبکه دارکردن دارای نرده وپنجره اهنی کردن
grated
باشبکه مجهز کردن شبکه دارکردن دارای نرده وپنجره اهنی کردن
grate
باشبکه مجهز کردن شبکه دارکردن دارای نرده وپنجره اهنی کردن
fuze
ماسوره گذاری کردن چاشنی مواد منفجره چاشنی چاشنی گذاری کردن
fraise
نرده دار کردن دهانه چیزی را گشادتر کردن
rail
نرده کشیدن توبیخ کردن
picketed
نرده کشیدن مراقبت کردن
pickets
نرده کشیدن مراقبت کردن
fences
حفظ کردن نرده کشیدن
fence
حفظ کردن نرده کشیدن
picket
نرده کشیدن مراقبت کردن
fuzing
چاشنی گذاری چاشنی گذاری کردن
stripping
نواربندی کردن نقشه برای عکس برداری علامت گذاری کردن
pools
ائتلاف کردن سرمایه گذاری مشترک ومساوی کردن
pooled
ائتلاف کردن سرمایه گذاری مشترک ومساوی کردن
pool
ائتلاف کردن سرمایه گذاری مشترک ومساوی کردن
attaches
1-بستن یا متصل کردن 2-وصل کردن یک گره یا ورود به یک سرور در شبکه
attach
1-بستن یا متصل کردن 2-وصل کردن یک گره یا ورود به یک سرور در شبکه
attaching
1-بستن یا متصل کردن 2-وصل کردن یک گره یا ورود به یک سرور در شبکه
loads
پر کردن تفنگ یا توپ فشنگ گذاری کردن
load
پر کردن تفنگ یا توپ فشنگ گذاری کردن
synthesised
هم گذاری کردن
synthesising
هم گذاری کردن
synthesises
هم گذاری کردن
synthesized
هم گذاری کردن
synthesizes
هم گذاری کردن
synthesize
هم گذاری کردن
synthesizing
هم گذاری کردن
dog down
بستن و جذم کردن درب محکم کردن درپوش اشیاء
invests
سرمایه گذاری کردن
funded
سرمایه گذاری کردن
invest
سرمایه گذاری کردن
mark
علامت گذاری کردن
load
ذخیره گذاری کردن
paragraphs
فاصله گذاری کردن
mining
مین گذاری کردن
load
خرج گذاری کردن
deposits
سرمایه گذاری کردن
paragraph
فاصله گذاری کردن
deposit
سرمایه گذاری کردن
fund
سرمایه گذاری کردن
christened
نام گذاری کردن
invested
سرمایه گذاری کردن
punctuate
نقطه گذاری کردن
investing
سرمایه گذاری کردن
marks
علامت گذاری کردن
christens
نام گذاری کردن
point
نقطه گذاری کردن
tracklaying
شنی گذاری کردن
christen
نام گذاری کردن
loads
خرج گذاری کردن
paginate
صفحه گذاری کردن
punctuating
نقطه گذاری کردن
primming
چاشنی گذاری کردن
to lay the track
ریل گذاری کردن
cost
قیمت گذاری کردن
punctuates
نقطه گذاری کردن
loads
ذخیره گذاری کردن
punctuated
نقطه گذاری کردن
to sow mines
مین گذاری کردن
bound
خیز محدود کردن مقید کردن بستن
contract
مخفف کردن مقاطعه کردن قرارداد بستن
mach hold
بستن سرعت ماخ به هواپیما بستن سرعت لازم به هواپیمابه طور خودکار
charge
خرج گذاری کردن شارژ کردن
charges
خرج گذاری کردن شارژ کردن
residential investments
سرمایه گذاری مسکن سرمایه گذاری به شکل خانههای مسکونی
pages
صفحات را نمره گذاری کردن
paged
صفحات را نمره گذاری کردن
color codig
علامت گذاری کردن مهمات
page
صفحات را نمره گذاری کردن
recapitalize
سرمایه گذاری مجدد کردن
overcapitalize
بیش از حد سرمایه گذاری کردن
marks
نمره گذاری کردن علامت
mark
نمره گذاری کردن علامت
point
نقطه گذاری کردن ممیز
crowns
تاج گذاری کردن پوشاندن
loading
خرج گذاری کردن سلاح
crown
تاج گذاری کردن پوشاندن
astringe
جمع کردن بستن
block
بستن مسدود کردن
bindings
صحافی کردن به هم بستن
binding
صحافی کردن به هم بستن
assess
تعیین کردن بستن
shut off
قطع کردن بستن
assessed
تعیین کردن بستن
turn off
<idiom>
بستن ،خاموش کردن
assessing
تعیین کردن بستن
steek
بستن سجاف کردن
assesses
تعیین کردن بستن
blocked
بستن مسدود کردن
blocks
بستن مسدود کردن
punctuated
نشان گذاری کردن نقطه دار
punctuating
نشان گذاری کردن نقطه دار
discrete
الگوریتم کد گذاری و فشرده کردن تصاویر
punctuate
نشان گذاری کردن نقطه دار
to lodge a complaint
عرضحال گله گذاری تسلیم کردن
punctuates
نشان گذاری کردن نقطه دار
acceleration principle
یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
feigns
بخود بستن جعل کردن
assume
بخود بستن وانمود کردن
to lay on
بستن مالیات تحمیل کردن
pretending
بخود بستن دعوی کردن
assumes
بخود بستن وانمود کردن
pretend
بخود بستن دعوی کردن
To turn the tap on (off).
شیر آب را باز کردن ( بستن )
feign
بخود بستن جعل کردن
stamp
نقش بستن منقوش کردن
to bar apatn
بستن و مسدود کردن راه
stamps
نقش بستن منقوش کردن
to form a notion
اندیشه کردن خیال بستن
decamps
رخت بر بستن کوچ کردن
decamping
رخت بر بستن کوچ کردن
decamped
رخت بر بستن کوچ کردن
decamp
رخت بر بستن کوچ کردن
arrogate
غصب کردن بخود بستن
stipulating
پیمان بستن تصریح کردن
cincture
احاطه کردن کمرچیزی را بستن
pretends
بخود بستن دعوی کردن
stipulate
پیمان بستن تصریح کردن
seals
مهر و موم کردن بستن
stipulates
پیمان بستن تصریح کردن
string
مربی خم کردن کمان و بستن زه
seal
مهر و موم کردن بستن
milestones
بامیل خود شمار نشان گذاری کردن
milestone
بامیل خود شمار نشان گذاری کردن
To put money into somethings.
درکاری پول ریختن (سرمایه گذاری کردن )
overcapitalization
سرمایه گذاری بیش ازحد سرمایه گذاری افراطی
punctuation mark
علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
punctuation marks
علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
desired investment
سرمایه گذاری مطلوب سرمایه گذاری مورد نظر
levying
مالیات بستن بر جمع اوری کردن
truss
بهم بستن بادبان را جمع کردن
shunted
موازی کردن بستن بسته شدن
setting up
بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
gagged
پوزه بند بستن محدود کردن
shunts
موازی کردن بستن بسته شدن
shunt
موازی کردن بستن بسته شدن
levy
مالیات بستن بر جمع اوری کردن
laces
بندکفش را بستن یراق دوزی کردن
gagging
پوزه بند بستن محدود کردن
trussed
بهم بستن بادبان را جمع کردن
set
بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
trusses
بهم بستن بادبان را جمع کردن
lace
بندکفش را بستن یراق دوزی کردن
sets
بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
seel
چشم خود را بستن کور کردن
gags
پوزه بند بستن محدود کردن
levied
مالیات بستن بر جمع اوری کردن
trussing
بهم بستن بادبان را جمع کردن
levies
مالیات بستن بر جمع اوری کردن
gag
پوزه بند بستن محدود کردن
buckled
باسگک بستن دست وپنجه نرم کردن
to occlude
بستن
[جلو چیزی راگرفتن ]
[مسدود کردن]
lacevi
بستن با بند سفت کردن حاشیه دارکردن
shut off
<idiom>
بستن شیرآب یا خاموش کردن کلید برق
buckles
باسگک بستن دست وپنجه نرم کردن
buckle
باسگک بستن دست وپنجه نرم کردن
cooperative scorer
بهره گیرنده از روش سرمایه گذاری مشترک استفاده کننده از سرمایه گذاری مشترک
misprision
گناه فرو گذاری از فاش کردن تبه کاری دیگران
tick mark
علامت گذاری در طول یک ترازو برای معین کردن مقادیر
To be out to do some thing .
کمر همت بستن ( کمر انجام کاری را بستن )
assembly
بستن و سوار کردن قطعات اسلحه اجتماع یکانها
to space out letters
[text]
فاصله گذاری
[بین حروف را بیشتر کردن]
[رایانه شناسی ]
[چاپ]
unintended investment
سرمایه گذاری برنامه ریزی نشده سرمایه گذاری پیش بینی نشده
tetragraph
کلمه رمز چهار حرفی برای اسم گذاری و مشخص کردن وسایل
parapet
نرده
carriages
نرده
allering
نرده
barrier
نرده
guard-rails
نرده
guard-rail
نرده
fences
نرده
zariba
نرده
parapets
نرده
banisters
نرده
barriers
نرده
picket lines
خط نرده ها
hand rail
نرده
picket line
خط نرده ها
palest
نرده
paler
نرده
fence
نرده
pale
نرده
rail
نرده
fencing
نرده
palisad
نرده
railing
نرده
balustrades
نرده
lattic-bridge
پل نرده ای
carriage
نرده
railings
نرده
balustrade
نرده
colomella
صراحی نرده
baluster
ستون نرده
fender
نرده حفاظ
railing post
میله نرده
parclose or per
نرده یا تجیر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com